ایستاده در دل میدان / نقطه زنِ هنر انقلاب

متولد سال 1351 و اهل بابل، مردی خوش‌رو با چهره‌ای خاص، همیشه در خط مقدم، گوش‌به‌زنگ اتفاقات تازه و دست‌به‌قلم، مأمور به تکلیف و نه سفارش، اهل ساده‌زیستی و نه تجمل، اهل تعقل و نه تملق، اهل مبارزه و جهاد، اهل هنر و کاریکاتور؛ مازیار بیژنی.

یک مقدار از خودتان برایمان بگویید.
پدر و عمو‌هایم متولد یکی از روستاهای بابل هستند. کم‌کم برای درس و کار، می‌آیند بابل و شهرنشین می‌شوند. من هم در زمان شاه و در شهر بابل به دنیا آمدم.
از همان بچگی، همیشه نقاشی می‌کشیدم. علاوه‌بر اینها کتاب هم می‌خواندم! اولین کتابی که خواندم، مصور بود و در آن راجع‌به فلسطین و اینکه چطور یهود، سرزمین‌هایشان را اشغال کرده، توضیح می‌داد. کتاب‌های مصور آقای صندوقی هم که در مورد تاریخ انبیا و ائمه توضیح می‌داد می‌خواندم.
از دوران ابتدایی و مدرسه رفتنتان برایمان بگویید.
سال 57 رفتم کلاس اول ابتدایی. دوران حکومت شاه بود و هرسال چهارم آبان ماه به‌خاطر تولد شاه، مدارس و ادارات تعطیل بودند. آن روز را دقیقاً یادم هست که وقتی در صف ایستاده بودیم، ناظم مدرسه اعلام کرد که فردا چهارم آبان تعطیل هستید و غیر از فردا هم تا زمانی که اعلام نکردیم، مدرسه نیایید. ما هم ذوق‌مرگ شدیم؛ چون اعتراضات علیه حکومت هرروز داشت شدت بیشتری می‌گرفت و با تعطیلی مدرسه ما هم می‌توانستیم در فعالیت‌های انقلابی شرکت کنیم. آن روزها حکومت به‌غیراز مدارس، دانشگاه‌ها، ادارات و… را هم تعطیل کرد تا فضا آرام‌تر شود. این کار، نه‌تنها اثر نداشت؛ بلکه تازه همه بیکار شدند و بیشتر وقت داشتند تا در تظاهرات شرکت کنند. جو و فضای آن روزها باعث شد که از حال و هوای بچگی بیرون بیاییم و طرز تفکر و رفتارمان مثل یک شخص میان‌سال یا حتی پیر بشود. می‌شود گفت که ما کودکی نکردیم و پرت شدیم در فضای میان‌سالی.
با موج حوادث آن ایام و حال‌وهوای انقلاب، نقاشی‌های من هم تغییر کرد و رفتم سمت سبک کاریکاتور.
بعد از انقلاب چه کردین؟
بعد از انقلاب، حال و هوای جامعه عوض شد؛ مثلاً چند نشریۀ انتقادی که قبل از انقلاب توقیف شده بودند، با شروع انقلاب کار خودشان را ادامه دادند. مثل یک فنری که آزاد بشود، یک‌دفعه همه‌جا پر از مجله‌ها‌ی ریز و درشت شد که طنز و کاریکاتور هم بین آنها بود. من هم به‌خاطر علاقه‌ام به مجله، نشریه و علی‌الخصوص کاریکاتور، بیشترشان را دنبال می‌کردم و به تقلید از آنها کاریکاتور می‌کشیدم. یکی از نشریاتی که من دنبال می‌کردم، نشریه بهلول بود. رویکرد انتقادی از خانواده پهلوی و فضای قبل از انقلاب و گاهاً انتقاد از دولت موقت آن روز داشت. در مجلاتشان، کاریکاتور‌های آقای علیزاده هم چاپ می‌شد. من به سبک کار آقای علیزاده که سیاسی بود، خیلی علاقه داشتم و تقلیدی از ایشان کاریکاتور می‌کشیدم. البته گاهاً خودم هم ایده داشتم و دست‌به‌قلم می‌شدم.
بیشتر درباره چه موضوعاتی کاریکاتور می‌کشیدید؟
از همان موقع، هیچ اتفاقی، از دستم در نمی‌رفت و حتماً کاریکاتور و نقاشی‌اش را می‌کشیدم. از دادگاه هویدا، شروع جنگ، آوارگان جنگی، صدام، آمریکا و خلاصه هر اتفاقی که آن روزها می‌افتاد یک طرحی را به تولید می‌رساندم.
این کارها را آنقدر ادامه دادم تا اینکه تعداد و موضوعات کارهایم آنقدر زیاد شد که پدرم تصمیم گرفت برای نقاشی و کاریکاتور‌هایم نمایشگاه برپا کند. آن زمان فضا انقلابی بود و می‌شد در مساجد، حسینیه‌ها مدرسه‌ها و… نمایشگاه زد. پدرم قبل از برپایی نمایشگاه‌ها، کارهایم را روی مقواهای بزرگی چسباند و مقواها را با طناب به هم وصل کرد و آماده برپایی نمایشگاه در هر جایی شد. درواقع سریع می‌توانست نمایشگاه ضربتی بزند. علاوه‌بر آن، پدرم معمولاً نمونه کارهایم را برای صداوسیما، ریاست جمهوری یا وزارت کار و … پست می‌کرد.
پاسخ هم می‌دادند؟ یا فقط مدام ارسال می‌کردید؟
اگر بخواهم ماجرای یکی از کاریکاتورهایم را برایتان تعریف کنم، از سال 59 که شهید رجایی رئیس‌جمهور بود، می‌گویم. به مناسبت روز کارگر، کاریکاتوری کشیدم و پدرم آن را برای وزارت کار فرستاد. بابت آن کار، از روابط‌عمومی وزارت کار، تقدیرنامه‌ای برایم فرستادند. یک خاطرۀ دیگر هم یادم هست که سال 61 تعدادی از کارهایم را پدرم فرستاد برای وزارت کار. از آنجا برای پدرم، نامه زدند که این آثار را باید برای کانون پرورش فکری ارسال کنید. ما هم این کار را انجام دادیم و خیلی مورد استقبال کانون پرورش فکری قرار گرفت.
برایمان از کانون پرورش فکری تهران، دعوت‌نامه آمد و من و پدرم راهی تهران شدیم. البته نمایشگاه سیاری که گفتم پدرم ضربتی آماده می‌کرد هم بردیم. این نمایشگاه حدوداً یک وانت برای جابه‌جایی نقاشی‌ها، طناب‌هایشان و … لازم داشت. ماشین گرفتیم و رفتیم کانون تهران. آنها نگفته بودند که بیایید اینجا نمایشگاه بزنید؛ ولی ما خودمان کارمان را کردیم. وقتی وارد شدیم، دیدیم آنجا نمایشگاه نقاشی گذاشتند از کارهای کودکان ایرانی و کره‌ای. سفیر کشور کره‌شمالی هم آنجا دعوت بود، برای اهدای جوایز به نفرات برتر. ما هم رفتیم وسط سالن و شروع کردیم به برپایی نمایشگاه انقلابی خودمان. طناب‌ها را باز کردیم وسط سالن، کره‌ای‌ها هاج‌وواج ماندند؛ چون موضوعات نقاشی آن سالن فقط کودکانه بود نه مثلاً اعدام هویدا و… . تا اینکه آقایی که فکر کنم رئیس کانون بود آمد و گفت: دارید چه کار می‌کنید؟ ما هم که جو انقلاب داشتیم، گفتیم داریم نمایشگاه انقلابی می‌زنیم. از ما خواهش کرد که وسط سالن نمایشگاه نزنیم و حتی قول جایزه هم بهمان داد. خلاصه که امثال این کارهایم ادامه داشت تا در دوران دبیرستان کمی از کاریکاتور فاصله گرفتم؛ البته بدون اینکه کلاس آموزشی بروم، کارهای طراحی و پرتره و حتی رنگ روغن هم انجام می‌دادم. فقط گاهی کتاب آموزشی می‌خریدم و خودم بدون هیچ استادی تمرین می‌کردم تا اینکه خیلی مهارتم زیاد شد. مثلاً عکس شهدا را نقاشی می‌کردم.

این قضایا برای کدام زمان از زندگی‌تان بوده؟ زمان دبیرستان. بعد از دبیرستان هم رفتم سربازی. آموزشی افتادم فرح‌آباد ساری. دوران آموزشی اصلاً کار کاریکاتور انجام نمی‌دادم، چون فضای آموزشی جدیت بالایی داشت. آنجا فقط کار طراحی صورت و … انجام دادم. طرح چهرۀ بچه‌های آسایشگاه خودمان را می‌زدم تا اینکه خبر این نقاشی‌ها به گوش آسایشگاه‌های دیگر هم رسید و هرروز صف می‌گرفتند برای طراحی چهره.
خلاصه طوری شد که فرماندۀ گردان و فرماندۀ گروهان‌ها هم کم‌کم آمدند تا طرح چهرۀ‌شان را بکشم.
بعد از دوران سربازی، یعنی سال70 وارد دانشگاه شدم. در دانشگاه شبنامه‌هایی را با فضایی انتقادی می‌نوشتم. همین‌طور با نشریات مختلف کار می‌کردم؛ مثلاً حدود سال 74 با نشریۀ بسیج کار می‌کردم. اگر کار گرافیکی داشتند و یا اگر نمایشگاهی بود، من کار طراحی‌اش را انجام می‌دادم. در نشریۀ صبح هم فعال بودم. ابتدا به‌صورت هفته‌نامه بود و بعد ماهنامه، تا اینکه تعطیل شد. حتی با نشریات شلمچه و جبهه و کیهان هم کار می‌کردم.
با نشریات چطور آشنا شدید؟ شما را از قبل می‌شناختند؟
نحوه آشنایی‌ام با نشریات معمولاً توسط بچه‌های دانشگاه بود؛ مثلاً برای کار با نشریۀ کیهان، آقای وحید جلیلی، معرف من بود. آقای جلیلی آن‌موقع در ابرار کار خبرنگاری انجام می‌داد. دست بر قضا، یک روز آقای صفار هرندی را می‌بیند و پیشنهاد من را می‌دهد؛ آقای صفار هرندی هم می‌پذیرد.
شما در سبک خاصی کار می‌کنید؟
کاریکاتور سبک مشخصی ندارد. به تعداد کاریکاتوریست‌های روی کره زمین، سبک داریم. مثل نقاشی نیست که بگوییم مثلاً سبک من فلان است. البته کاریکاتور هم یک دسته‌بندی‌های کلی دارد؛ مثلاً طنز فکاهی، طنز سیاه، طنز مطبوعاتی، طنز هجویه، طنز روشنفکری و… ولی به‌طور کل کاریکاتور خیلی مرز مشخصی ندارد. حتی بین کاریکاتور و گرافیک هم خیلی مرز مشخصی نیست. به‌نظرم کاریکاتوریست‌ها یک‌جوری آثار گرافیکی‌شان، طنز هم دارد. خیلی خط‌کشی ندارد که ما بگوییم اینها مطبوعاتی است، یا دستۀ دیگر طور دیگری است. درواقع اصول طراحی کلاً یک کتاب صد صفحه‌ای دارد. کل چیزهایی که نوشته شده، مثلاً مبانی بحث ایده‌یابی در کاریکاتور و این چیزها است که آنها هم مثل نوشتن ادبیات‌فارسی یا نحو عربی، توضیح می‌دهد. کسی از نحو عربی حرف‌زدن یاد نمی‌گیرد. در کاریکاتور و طراحی هم همین.
امضای کارتان را تغییر دادید؟
گاهاً بعضی از کاریکاتوریست‌ها امضای تصویری خاصی دارند، مثل خود من که تا چند سال پیش دختر و پسری را در همه کاریکاتورهایم می‌کشیدم به‌عنوان امضا؛ ولی برایم دردسرساز بود به این معنی که مثلاً در کاریکاتور هواپیما نمی‌توانستم آنها را نقاشی کنم و محدودیت برایم ایجاد می‌شد. به همین دلیل دیگر از آن امضای خاص استفاده نمی‌کنم و همیشه به شوخی می‌گویم که آن دختر و پسر بزرگ شدند و رفتند دنبال زندگی‌شان!
چطور ایده‌یابی می‌کنید؟
ایده‌یابی و بحث موضوعی در کاریکاتور، بخشی‌ به ذوق ربط دارد و بخشی دیگر به مطالعه. خواندن شعر طنز، خواندن نثر طنز و آشنایی با ادبیات در حوزۀ کاریکاتور به شما خیلی کمک می‌کند. مطالعه در تصویرسازی نقش مهمی دارد. از ادبیات فارسی، طنز فارسی، امثال‌وحکم، ضرب‌المثل، جوک و… می‌توان کاریکاتور درآورد. مثلاً خودم درمورد دعوای بیل و کلنگ، کاریکاتور کشیدم.
راجع‌به تأثیر کاریکاتور و برد آن در فضای اجتماعی توضیح بدهید.
تأثیر کاریکاتور در کشورهای خارجی بسیار بالاست و برش دارد؛ اما در ایران، نه روزنامه‌ها و نه ‌سایت‌ها و نه مطبوعات دیگر، کاریکاتور را جدی نمی‌گیرند. خواستگاه کاریکاتور، مطبوعات بوده، آن هم برای انتقادات سیاسی و اقتصادی روز. با گذر زمان و روشنفکری ایجاد شده، برای کاریکاتورها گالری زدند؛ ولی در اصل کاریکاتورِ زنده و به‌روز، کاریکاتورِ مطبوعاتی است که با ورود فضای مجازی عملاً می‌توان گفت، مطبوعات را فضای مجازی شسته و با خودش برده.
دررابطه با همین موضوع، یادم هست آقای مسعود شجاعی امتیاز مجلۀ ایران کارتون را داشت و دنبال اسپانسر می‌گشت. یکی از انتشارات، پیشنهاد فصلنامه را به آقای شجاعی داد. ایشان هم گفت: با این حوادث و اتفاقات و فعالیت‌های لحظه‌ای فضای مجازی، ساعت‌‌نامه هم کم است، چه برسد به فصلنامه.
کاریکاتور چقدر جریان‌ساز است؟
غرب برای فضاسازی منفی علیه ایران و اسلام تلاش‌های زیادی کرده. نشریات دانمارکی و آلمانی بعضاً با تقلید از شارلی ابدو که نشریۀ زرد است، کارهایی را علیه اسلام و دین و ایران انجام می‌دهند.
حتی یادم هست مکرون در توئیتر اکانت شخصی راه انداخته بود برای دفاع از جریان‌سازی آن نشریه. در اعتراض به این حرکت، خیلی‌ها هم گفتند که چنین نشریه‌ای اصلاً ارزش هنری ندارد مثل شعر هجو است. سایت‌های معتبر کاریکاتور هیچ‌گاه کارهای ضدارزش منتشر نمی‌کنند.
حد‌ومرز اخلاق در کاریکاتور کجاست؟
کاریکاتور هیچ حدومرزی ندارد. تقریباً هیچ خط قرمزی در جشنواره‌های کاریکاتور رعایت نمی‌شود. به آزادی‌بیان مطلق قائل‌اند؛ البته درمورد مقدسات همه رعایت می‌کنند، بدون اینکه خط قرمزی مشخص کرده باشند. البته اسرائیل هم جزو مقدسات کاریکاتوریست‌های دنیاست! به‌عنوان‌مثال در کاریکاتورهای جنبش وال‌استریت آمریکا، انتقاد‌های تندی، مخصوصاً علیه نظام آمریکا صورت می‌گرفت؛ ولی درمورد صهیونیسم، کاریکاتوری نبود. در یکی از کاریکاتورها پلیس آمریکا را به شکل یک سگ کشیده بود که قلاده‌اش دست نظام سرمایه‌داری بود. یا در کار دیگری، داشتند جلوی ساختمان کنگره آمریکا، گیوتین می‌ساختند، دو سناتوری که کنار ایستاده بودند، می‌گفتند که اوضاع خراب است؛ ولی درمورد تنها خط قرمز دنیا که همان اسرائیل باشد، کاریکاتوری دیده نمی‌شد. این جنبش ضد صهیونیسم همین چند ماه اخیر شکل‌گرفته؛ در دنیا بی‌سابقه بوده و اتفاق جدیدی به‌شمار می‌رود. ولی در ایران خیلی سال است که داریم آثاری را علیه اسرائیل تولید می‌کنیم؛ مثلاً وزارت ارشاد با همکاری خانۀ کاریکاتور، دوبار در سال‌های 85 و 95 جشنواره بین‌المللی هولوکاست برگزار کرده؛ البته برای جایزۀ جشنواره هولوکاست، به مشکل خوردیم و به ارگان‌های مختلف رفتیم تا اینکه توانستیم جایزه‌اش را جور کنیم. در آن جشنواره، آثار خارجی زیادی شرکت کردند و روی خط قرمز‌های کاریکاتوریست‌های صهیونیستی پا گذاشتند. به خاطر دارم برگزیده جشنواره، شخصی فرانسوی بود که درخواست داشت آثارش با نام مستعار منتشر شود که در فرانسه دردسری برایش اتفاق نیافتد.
بازتاب کارهای ضد صهیونیستی خودتان چطور بوده؟
من همیشه به مسئلۀ صهیونیسم و فلسطین توجه داشتم و کارهای مختلفی با این موضوعات انجام داده‌ام. از کاریکاتورهای ضدصهیونیست گرفته تا حتی ساخت انیمیشن. بازتاب‌های مختلفی هم می‌دیدم. این انیمیشن ضدصهیونیستی حدود 20 قسمت بود که سال 91 در فضای مجازی پخش شد؛ چون بودجه و همکاری ارگان‌ها نبود، کار خیلی در حد اعلا پیش نرفت. اما همان انیمیشنی که ازنظر ما نصفه و نیمه بود، بازتاب خیلی خوبی داشت و خیلی هم موردتوجه برادران صهیونیست قرار گرفت. حتی یادم هست که یوتیوب آن را از روی کانالش حذف کرد. بااین‌حال، به کمک آقای طالب‌زاده توانستیم این انیمیشن را در یکی از شبکه‌ها‌ی تلویزیونی نمایش دهیم. بااینکه فقط چند دقیقه از این انیمیشن نمایش داده شد؛ ولی بازتاب خوبی، حتی در سطح بین‌المللی داشت. یکی از بازتاب‌هایش این بود که اسرائیل هم برای مقابله با انیمیشن من‌، مستندی ساخت با موضوع یهودآزاری در ایران. در این مستند انیمیشنم را نمونه‌ای از یهود‌آزاری در ایران معرفی کرده بودند. غیرازاین انیمیشن، خیلی از کارهای دیگرم هم در فضای مجازی حذف می‌شود؛ چند وقت پیش علت را جویا شدم و فهمیدم، مدیریت یک‌سری از شبکه‌های مجازی در دست ساواکی‌های قدیم است. بااین‌حال، من هم کوتاه نمی‌آیم و آن تصاویر را دوباره در صفحه شخصی‌ام در اینستاگرام، قرار می‌دهم. به مخاطبین هم توضیح می‌دهم که اینها را حذف کرده‌اند و من دوباره آنها را به اینجا انتقال داده‌ام. البته بارها برایم پیام اخطار گونه‌ای آمده که صفحۀ شما در شرف تعطیلی است. چیزی شبیه اینکه به والدینت بگو بیایند مدرسه وگرنه پرونده‌ات را می‌گذاریم زیر بغلت! خلاصه که همیشه ما را تهدید می‌کنند؛ مثلاً در توئیتر روز و شب می‌گویند می‌کشیم، می‌سوزانیم، سر می‌بُریم، می‌خوریم، می‌جویم ولی ما کار خودمان را می‌کنیم.
مخاطب کاریکاتور را قشر خاصی می‌بینید؟
خیر! مخاطب کاریکاتور از همۀ اقشار جامعه هستند و من در طول تمام سال‌های فعالیتم از همه قشری بازخورد گرفته‌ام. از محصلین و به قول خودمانی بچه‌مدرسه‌ای‌ها گرفته تا اساتید دانشگاه و حتی راننده تاکسی و بقال و مغازه‌دار. اصلاً نمی‌شود گفت که مخاطب کار من فقط قشر خاصی هستند. چه زمانی که کارهایم در مطبوعات مختلف چاپ می‌شد و چه الآن که در فضای مجازی و تلگرام و اینستاگرام و… منتشر می‌شود. حتی تا قبل از فیلترینگ تلگرام بازدید کارهایم خیلی بالا بود. شبکه‌های دیگر هم وقتی بازخورد کارم را می‌دیدند، خودشان در شبکه‌هایشان می‌گذاشتند و بعضاً تا پانصد هزار تا بازدید می‌خورد!
خیلی از بازخوردهایشان هم من متوجه نمی‌شوم. چون فضای مجازی بی‌دروپیکر است. به‌عنوان‌مثال یکی از کاریکاتوریست‌های یمنی یک زمانی آمد و به من گفت: این کار شما که در صفحه شخصی‌ات گذاشتی با موضوع فلسطین ، سعودی و… در بعضی پیج‌های دیگر یمنی‌ها و عراقی‌ها دارد پخش می‌شود. کار شماست یا از خودشان است؟ من هم گفتم چه فرقی می‌کند اصل هدفم این است که مقصودم را به تمام دنیا برسانم. حالا یا خودم می‌توانم و این کار را انجام می‌دهم یا مثل این کار، عراقی‌ها و یمنی‌ها کمکم می‌کنند.


کدام کاریکاتورتان بیشترین سروصدا را داشته؟
بازخوردهای مختلف که زیاد داشتم مخصوصاً آن موقع که در کیهان بودم. مثلاً از اتفاقات سیاسی روز گاهی کاریکاتور می‌کشیدیم و خیلی بولد می‌شد. اما از بازخوردهای عمومی یا بهتر بگویم مردمی هم خاطره دارم؛ مثلاً یک مغازه لوازم تیراندازی بود که گاهی برای خرید ساچمه و … آنجا می‌رفتم. هر دفعه من را می‌دید می‌گفت: تو چقدر قیافه‌ات آشناست. خلاصه بعد از سه چهار بار که رفته بودم آنجا، یک‌بار گفت: آهان یادم آمد شما کاریکاتور هستی! گفتم ممنون از عنایات شما! یک‌بار دیگر هم سوار تاکسی شدم و راننده من را از آینه نگاه کرد و گفت: آقا شما شهید شدی؟! گفتم: فعلاً نه در خدمت شما هستم. فکر کنم مستند بزنگاه که درمورد من ساخته شده بوده را از تلویزیون دیده بود. چون در آن برنامه، کارگردان به من گفت به مادرت بگو می‌خواهی بروی سوریه ببینیم واکنشش چیست. مادرم هم گفت برو ولی باید قول بدهی داعشی‌ها را بکشی. حالا فکر می‌کنم راننده تاکسی به‌خاطر آن قسمت مستند من را شهید فرض کرده بود!
جبهه انقلاب را امروزه چطور می‌بینید؟
جبهه انقلاب و حزب‌اللهی‌ها، وقتی موضوع و اتفاق خاصی، مثل فتنه و اعتراضات داخلی، در جامعه باشد، پای‌کار هستند؛ اما به‌محض آرام‌شدن اوضاع، دیگر خبری از فعالیت نیست و همه برمی‌گردند به تنظیمات کارخانه. یعنی از این فتنه تا فتنه بعدی همه می‌روند می‌خوابند. یکی از خبرنگارهای نشریات، از نگهبانی در مناطق محدوده چزابه، تعریف می‌کرد و می‌گفت: بعضاً وقتی به‌عنوان نگهبان انتخاب می‌شدیم و می‌رفتیم منطقه‌ای دوردست، دیگر همه یادشان می‌رفت که شیفت نگهبانی ما تمام شده و نگهبان باید عوض شود. حتی گاهی تا یک ماه هم آنجا می‌ماندیم و خبری از نگهبان جدید نبود. حکایت بعضی از نیروهای جبهه انقلاب هم همین‌طور است. ما خیلی وقت‌ها مجبوریم تنها در میدان بمانیم. چه در توئیتر که فضای جدی‌تری دارد نسبت به بقیۀ فضاها و چه در اینستاگرام. من جبهه انقلاب را به این معنا که الآن یک جبهه واحد باشد، نمی‌بینم؛ چون هرکس برای خودش دارد می‌جنگد. هر ارگان، سازمان، نهاد و گروهی، برنامۀ خودش را دارد. مثل روزهای اول جنگ که هرکس با هر لباس و امکاناتی که داشت، می‌رفت خط مقدم و می‌جنگید؛ چه با لباس شخصی، چه ارتشی و چه بسیجی. الآن هم جبهۀ انقلاب به‌صورت پراکنده است. همه ادعای فرماندهی هم دارند؛ هرکس برای خودش یک سازی می‌زند. جبهۀ الآن، آتش به اختیار است. دشمن تا مرزهای ما آمده و عملاً کاری از فرمانده‌هان ساخته نیست. هرکس با هرچه می‌تواند جلوی دشمن را می‌گیرد. موقع عملیات هم بعضاً اولین نفر فرمانده‌ها فرار را برقرار ترجیح می‌دهند. یک جبهۀ واحد در داخل کشور وجود ندارد. البته آن‌طرف آب فکر می‌کنند ما مثل خودشان خیلی منسجم هستیم و طبق دستورالعمل از فرماندهی کارمان را سروسامان می‌دهیم.
به‌هرحال من هم در این جبهۀ نابه‌سامان، به سهم خودم کارهایی انجام داده‌ام. یکی از کارهایم مجله بزنگاه بود. البته با دوندگی و تلاش بسیار فقط دو سه سالی توانستیم ادامه دهیم. نه اسپانسر داشتیم و نه فروش. به‌خاطر وجود این موانع، تصمیم گرفتیم که مجلۀ اینترنتی چاپ کنیم. در همین راستا هم، یکی از ارگان‌ها به ما قول همکاری داده بود ولی بعد از دو سه سال رفت‌وآمد، با طرحمان موافقت نشد.
وضعیت جبهه انقلابی ازلحاظ نیرو چطور است؟ آیا آلان نیروسازی هم دارید؟
نیروهای بااستعداد و جوان داریم که بیکار نمی‌نشینند و دارند در فضای مجازی کار می‌کنند. این نیروها بدون اینکه ما بخواهیم نیروسازی کنیم، خودشان ساخته می‌شود. مثل همان نیروهایی که در پیروزی انقلاب مؤثر بودند.
به‌طور کل نیروسازی یک پروژۀ سنگین است و با یک‌ماه یا دوماه نمی‌شود این پروژه را پیش برد. این اشتباه است که بعد از دوسه ماه می‌گویند باید مجله ارزیابی شود تا ببینیم که موج ایجاد کرده یا نه؟! مگر انتخابات و سیاست است که موج ایجاد کند؟ هرکار فرهنگی بالاخره بعد از مدتی، حلقۀ مخاطبان خودش را ایجاد می‌کند. به قول شهید آوینی، بعضی نشریات به فرهنگ، سیاسی نگاه می‌کنند؛ ولی ما به سیاست، نگاه فرهنگی داریم.
چه سازوکاری باید باید که این اتفاقات نیوفتد؟ بیشتر منظورم آسیب‌شناسی موضوع است.
به‌نظر من جبهۀ انقلاب هیچ سازوکاری نمی‌خواهد. اصلاً این افرادی که می‌آیند در بعضی ارگان‌ها و فقط به فکر گذراندن روز و ماه و سال هستند، اگر نباشند جبهۀ انقلاب رشد بیشتری خواهد داشت. ازنظر من بعضی سازمان‌ها نه‌تنها به رشد انقلاب کمک نمی‌کنند؛ بلکه مانع هم هستند. مثل سدی هستند که اجازه نمی‌دهند این جریان فرهنگی حرکت کند. یک‌سری از فضاهای خودجوش بهتر عمل می‌کنند. گاهی از طرز تفکر بعضی ارگان‌ها متعجب می‌شوم. مثلاً اگر موضوع کار هنری درمورد مبارزات زمان شاه باشد می‌گویند که دیگر انقلاب تمام شده و زمان شاه نیست که بخواهیم به این موضوعات مجوز دهیم!
حتی در همین فتنۀ اخیر به یکی از مسئولان فرهنگی شهر درخواست برپایی نمایشگاه دادیم؛ ولی موافقت نشد. گفتیم الآن که فتنه اتفاق افتاده، نیاز به نمایشگاه و آگاهی‌رسانی به مردم است. بعداً که فتنه تمام شود چه حاصل؟ برویم دوباره خودمان فتنه درست کنیم؟ خلاصه قبول کردند؛ ولی آن‌قدر امروز و فردا کردند که دیر شد؛ آخر هم گفتند مکان مناسب نداریم!
استقبال از نمایشگاه‌هایتان چطور است؟
یک نمایشگاه‌های دوره‌ای هم در جزیرۀ قشم برگزار کردیم که ما را بردند در یک هتل. نمایشگاه را در لابی آن هتل برگزار کردیم برای همین، بازدیدکننده‌ای نداشتیم. گاهی خودشان هماهنگ می‌کردند با بعضی از مدارس که بیایند بازدید از نمایشگاه. یک‌بار هم از معاونت سپاه و امام‌جمعه و چندین ارگان این‌چنینی دعوت کرده بودند که بیایند بازدید از نمایشگاهمان. یکی از مسئولان، وقتی کاریکاتورها و نقاشی‌ها را که بیشترشان با موضوع فقر و بی‌عدالتی و… بود، دیدند، به ما گفتند که ای‌بابا شما هنوز درگیر فقر و بی‌عدالتی هستید؟ این چیزها الآن معضل جامعه نیست! این مسائل برای سال 50 بوده و تمام شده. من هم گفتم شما مشکلت حل شده، جامعه هنوز مشکلش حل نشده. همان جزیره قشمی که در آن نمایشگاه زده بودیم، فقط اسمش منطقه آزاد بود. چند هتل مجلل آنجا ساخته بودند؛ ولی مردمش در سطح پایین مالی بودند. شغلشان ماهیگیری یا فروختن خار شترهایی بود که به‌زحمت جمع‌آوری می‌کردند. بعضی‌ها هم از روی فقر و بیچارگی رو آورده بودند به قاچاق کالا . گاهی بعضی از دولتمردان و فضاها، دست و بالمان را نسبت به بحث روز می‌بندند. گاهاً قصد داریم کارهایی درمورد اتفاقاتی که می‌افتد، انجام دهیم؛ ولی به مذاق بعضی مسئولان خوش نمی‌آید؛ مخصوصاً بحث‌های عدالت‌خواهانه و مفاسد اقتصادی و این چیزها. تا همین چند سال پیش، می‌گفتند: دولت بازوی آقاست و حق ندارید از دولت انتقاد کنید. من که اصلاً چنین چیزی را قبول ندارم. مگر دولت معصوم است که حق انتقاد نداریم؟ اگر بخواهیم مجلس و قوه قضاییه و دولت و… همه را کنار بگذاریم، پس از چه باید انتقاد کنیم و کاریکاتور بکشیم؟ فقط انتقاد از مردم؟ البته با مسائلی که امروز در غزه و فلسطین و اسراییل دارد اتفاق می‌افتد، خیلی جای کار دارد.
در حال حاضر دارید چه کاری انجام می‌دهید؟ با کجا کار می‌کنید؟ حدود یک سال است، کانون هنر هستم که زیرمجموعه حوزه هنری است. یکسری کارهای پراکنده و محدودی انجام می‌دهم؛ مثلاً برپایی نمایشگاه‌ها و جشنواره‌ها و مسابقات و بعضاً هم داوری در این مسابقات. یکی از کارهای همین اخیر نمایشگاه کاریکاتوریست‌های آمریکای لاتین است. به‌نظرم در سال باید یک‌بار نمایشگاهی در کوبا یا برزیل برگزار کنیم؛ یا اینکه یک نفر را دعوت کنیم بیاید از نمایشگاه ما دیدن کند. الآن حجم بالایی از حوادث، ساعتی دارد اتفاق می‌افتد. آن‌وقت ما کارهایمان معمولاً سالی یک‌بار است؛ اصلاً یک‌جورهایی انگار جا مانده‌ایم از حوادث روز.
اگر همین چند روز اخیر را بررسی کنیم درمورد جنگ در فلسطین و نسل‌کشی اسرائیل، آن‌قدر حوادث و جریان‌های بزرگی در دنیا دارد اتفاق می‌افتد که ما از آنها عقب مانده‌ایم. نمونه‌اش همین تجمع چندین هزار یهودی، وسط نیویورک! بزرگ‌ترین تجمع یهودی‌های ضدصهیونیست! هیچ‌کس تصور نمی‌کرد که این همه یهودی وسط نیویورک جمع بشوند و علیه اسرائیل شعار بدهند.
بعضی کشورها خیلی حواسشان به این مسائل سیاسی اجتماعی هست. یک نمونه‌اش چند سال پیش در لبنان اتفاق افتاد. سعد حریری نخست‌وزیر لبنان، در سفرش به عربستان دستگیر و یک مدت بازداشت شده بود که این موضوع یک بحرانی در لبنان ایجاد کرد. آن‌وقت یک خواننده لبنانی در دیسکو و روی سن علیه سعودی می‌خواند!
خلاصه که این فعالیت‌های فرهنگی‌ام بود. اما در زمینه‌های دیگر هم فعالیت دارم. مثلاً تیراندازی هم انجام می‌دهم. اما الآن دیگر ازنظر اقتصادی زورم نمی‌رسد! دقیقاً مثل آن جمله معروفی که می‌گوید ایرانی‌ها میوه را اندازه یک وانت می‌خرند ولی خارجی‌ها دانه‌ای. ما هم قبلاً فشنگ را با گونی می‌خریدیم ولی الآن باید دانه‌ای بخریم. فکر کنم دیگر باید ذهنی تمرین کنیم.