همراه با جلیل در خیابان‌های شهر

«خاطرات موتورسیکلت» داستان مردانی است بی‌ادعا. مردانی که روزی از همه خوشی‌های دنیوی گذشتند و دست در دست مرشدی کاربلد، مسیری سخت را پیمودند و سرافراز بیرون آمدند.

به گزارش «عمار فیلم»، «خاطرات موتورسیکلت» داستان مردانی است بی‌ادعا. مردانی که روزی از همه خوشی‌های دنیوی گذشتند و دست در دست مرشدی کاربلد، مسیری سخت را پیمودند و سرافراز بیرون آمدند. موتورسواران فیلم ما، غالباً همان اخراجی‌های معروف فیلم مسعود ده‌نمکی هستند که این‌بار، مخاطب بدون المان‌های پُرطمطراق سینما و به‌دور از هرگونه اغراق و تصنعی بی‌پرده با آنها رو‌به‌رو می‌شود. برای همچون منی به‌عنوان جوان امروزی که هیچ تصویر یا خاطره زنده‌ای از دفاع مقدس ندارد، این فیلم، همچون آیینه‌ای شفاف، انعکاس مردانی است که از عشق‌و‌حال و تَک‌چرخ زدن در تپه‌های «گیشا» و «شهران»، قدم در تپه‌های «الله‌اکبر» گذاشتند. آدم‌های این فیلم از جنس خودمان هستند. جوانانی که سَرمست از قدرت و نشاط جوانی، به‌دنبال راهی درست برای تخلیه این هیجان و انرژی می‌روند. ما در این مستند با آدم‌های کتاب «حوض نقاش‌ها» نوشته سیدابوالفضل کاظمی زندگی می‌کنیم.

«خاطرات موتورسیکلت»، به‌نظر نگارنده در لابه‌لای صحبت‌های شخصیت‌هایش، تصویری زنده و نزدیک از مردی می‌سازد که نامش همواره ورد زبان‌هاست. مردی از جنس نور که تاکنون نه در کتاب‌ها و نه در فیلم پُرادعای «چ» او را نشناخته بودیم. نمونه کامل هجرت، جهاد و شهادت؛ «دکتر مصطفی چمران» با آن لحن آرامش‌بخش و ادبیات عرفانی. مردی که نگاهش فراتر از ظواهر بود، اسلام و وطن، برایش مهم بودند نه پست و مقامی که با حرف‌های انسان‌های کوته‌بین در معرض خطر قرار گیرد. این فیلم، در یکی-دو سکانس، مستقیم به شهید چمران می‌پردازد اما این شهید در تمام فیلم جریان دارد. در تَک‌تَک سکانس‌ها و مونولوگ‌ها. نیاز منطقه اهواز ایجاب می‌کند که موتورسوارهای سریع و چابک برای رفتن از مناطق صعب‌العبور در جنگ حاضر شوند و شهید چمران بدون توجه به حرف‌های دیگران، با نیتی خدایی قصد بهبود اوضاع را دارد. این‌که وزیر دفاع یک مملکت، خودش شخصاً بدون تشریفات سازمانی، خیلی خودمانی بیاید و بگوید نیاز کشور چیست و دست کمک دراز کند، باعث می‌شود که جوانان پرشور و مغرور برای اثبات توانایی خود پا به عرصه عمل بگذارند. قطعا تمام آدم‌های فیلم چه آنهایی که حاضرند و چه آنها که در بین ما نیستند، خود و زندگی‌شان را مدیون این مرد بزرگ می‌دانند.

فیلم، شروعی جذاب و پُرتکاپو دارد. در ۱۰دقیقه اول فیلم، مخاطب با دیدن عکس‌ها و فیلم‌های قدیمی از پیست موتورسواران در کنار فیلم‌هایی از موتورسواران امروز کنجکاو می‌شود که داستان چیست؟ و در طول داستان با هوشمندی فیلم‌ساز، صحبت‌های تک‌تک شخصیت‌ها، همچون پازل کنار هم قرار می‌گیرند تا تصویری روشن از قهرمان داستان به ما ارائه دهند. به‌دلیل تعلیق مناسب در فیلم و روایت جذاب شخصیت‌ها، این پازل به شکلی منسجم نقش می‌بندد. در این میان، حضور خانم فاطمه نواب صفوی به‌عنوان عکاس و خبرنگار در ستاد جنگ‌های نامنظم دکتر چمران با آن پوشش و حجاب کامل برای مخاطب دیدنی است. مخاطبی که کمتر تصویری از حضور یک زن، هَمپای مردان در دل جبهه‌های جنگ را دیده است.

«جلیل نقّاد» معروف به «جلیل پاکوتاه»، قهرمان«خاطرات موتورسیکلت» است. جلیلی که خمپاره می‌خورد و تا مرز شهادت می‌رود اما بخار نقش بسته روی پلاستیک‌هایی که شهدا را در بین آنها می‌پیچند، باعث زنده ماندن «جلیل» می‌شود. اما این‌بار با یک دست‌و‌پای لمس و زبانی اَلکَن. ما «جلیل» را نیز همچون شهید چمران در لابه‌لای صحبت‌های دوستانش می‌شناسیم با این تفاوت که «جلیل» هنوز زنده است، نفس می‌کشد و دست از تلاش برنداشته اما زبانی برای بازگویی رشادت‌هایش ندارد، هم‌رزمانش زبان او می‌شوند تا بگویند آنچه که بر «جلیل» گذشته است.

«خاطرات موتورسیکلت» با مستندهای دیگر درباره دفاع مقدس، یک فرق اساسی دارد. آن هم، زبان دل آن است و «هرآنچه که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند». ما با آدم‌های این فیلم، یک ساعت، زندگی می‌کنیم، با آنها غذا می‌خوریم و صادقانه از آنها درباره تفریحات جوانی‌شان می‌شنویم. در این مستند، به‌واسطه لحن خاص، صمیمی و کلام طنزآلود برخی شخصیت‌هایش، نه‌تنها شنونده از شنیدن خاطرات فیلم خسته نمی‌شود، بلکه سوار بر موتور فیلم‌ساز، خیابان‌های شهر را طی می‌کند تا پای صحبت آدم‌هایی بنشیند که حافظه تاریخی ما آنها را به یاد نمی‌آورد. مانند فیلم‌ساز ماجرای تجلیل از «جلیل» برای ما هم دغدغه می‌شود. سکانس انتهایی، در نمایی «کلوزآپ»، در عین سادگی، پایانی لذت‌بخش برای مخاطب است گرچه، من شخصاً تا زمانی‌که تیتراژ فیلم در حال نمایش است، همراه با «جلیل» در خیابان‌های این شهر شلوغ می‌رانم. امید دارم که یک کلام واضح، از زبان او بشنوم. شاید هنوز نتوانستم بزرگی روح «جلیل» را درک کنم.

«خاطرات موتور سیکلت»، نشان می‌دهد چگونه پژوهش اصولی در کنار روایت دراماتیک و پُرتعلیق و چینش صحیح مونولوگ‌ها و توالی منطقی سکانس‌ها و در یک کلام، تدوین حرفه‌ای می‌تواند یک مستند شهری یک ساعته را برای مخاطب، جذاب نماید. گرچه شاید حجم مونولوگ‌ها و دیالوگ‌ها در فیلم، زیاد به‌نظر بیاید اما در هر صحبتی، نکته جدیدی وجود دارد که حذف آن، به جریان داستان لطمه می‌زند. تغییر زبان روایت داستان از دانای کل در نیمه ابتدایی به اول شخص در نیمه دوم و وارد شدن خود فیلم‌ساز در قصه، موجب همذات‌پنداری بیشتر مخاطب می‌شود.

نفیسه ترابنده

نفیسه ترابنده