کارگردان مستند «دادخواست»؛

پایمان در باتلاق اتاق‌های فکر فرو رفته است

روح الله رشیدی گفت: هر کس به نسبت تعهدی که به انقلاب دارد باید عمل کند، حرف زدن دیگر بس است. متاسفانه همه فکر می‌کنیم اولین کار ما این است که اتاق فکر داشته باشیم.

به گزارش «روابط عمومی جشنواره عمار» و به نقل از ماهنامه حلقه وصل، کار اصلی‌اش پژوهشگری در تاریخ فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی است. سابقه بیش از ۱۹ سال کار مطبوعاتی و روزنامه‎نگاری را در کارنامه خود دارد. در این ۱۹ سال روزنامه‌نگاری را در سطوح مختلف تجربه کرده است. در روزنامه‌های محلی نویسنده بوده و بعدها هم سردبیری یکی دو تا هفته‌نامه را قبول می‌کند. الان مدیرمسئول ماهنامه بهمن آذربایجان است. به گفته خودش گرایشش به ساخت مستند «دادخواست» و کارهای مشابه از مسیر پژوهش در زمینه تاریخ شفاهی فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی است. به بهانه چگونگی شکل‌گیری سرود «آمریکا، آمریکا، ننگ به نیرنگ تو…» در مستند «دادخواست» با روح الله رشیدی کارگردان این کار به گفتگو نشستیم.

چه ضرورتی باعث شد آقای رشیدی که ۱۹ سال سابقه کار مطبوعاتی داشت، وارد حوزه رسانه تصویری شود و مستند بسازد؟
ساخت مستند «دادخواست» از سر ضرورت بود. چون همان‌گونه که اشاره کردید کار اصلی من مستندسازی نیست و تخصصم پژوهش در تاریخ فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی است. این پژوهش‌ها را به کمک دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی انجام می‌دهم. ما در این پروژه‌ها به یک‌سری سوژه می‌رسیدیم که به عنوان یک پژوهشگر واقعا ضرورت به تصویر کشیدن آن را احساس می‌کردیم. در همین راستا اولین کاری که انجام دادیم مستندی بود به نام «مانند ریشه».
در این مستند قابلیت‌ها و کارکردهای مختلف اجتماعی-سیاسی یکی از مساجد دهه ۵۰ و ۶۰ شهر تبریز را به عنوان یک پایگاه مردمی به تصویر کشیدیم. در ادامه یک مستند پرتره از استاد اسفندیار قره‌باغی کار کردیم که خود من نویسنده و طراحش بودم و نامش را «صدای انقلاب» گذاشتم. در یکی دو مستند هم به عنوان نویسنده همکاری کردم. در کل ورود من به حوزه رسانه تصویری و مستند از سر ضرورت به تصویر کشیدن این سوژه‌ها بود.

آقای رشیدی بپردازیم به مستند دادخواست که تقریبا می‌توان گفت شاخص‌ترین کار شما در حوزه رسانه تصویری است. ایده ساخت این مستند از کجا شکل گرفت؟
پروژه تاریخ شفاهی فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی که ما آن را در ذیل پروژه کلان تاریخ فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی مورد توجه قرار دادیم، ما را بر آن داشت که ساعت‌ها مطالعه و پژوهش و ده‌ها مصاحبه در مورد تاریخ شفاهی فرهنگ و هنر انقلاب محلی شهر تبریز و استان آذربایجان شرقی انجام دهیم. یکی از سوژه‌های محلی و منطقه‌ای ما استاد اسفندیار قره‌باغی بودند. آقای قره‌باغی سال‌ها در تهران فعالیت داشتند، ولی متاسفانه بعد از یک دوره رکود فضای موسیقی انقلابی دوباره به تبریز مهاجرت کردند و الان هم در تبریز ساکن هستند. برای همین ما هم تاریخ شفاهی آقای قره‌باغی را کار کردیم؛ یعنی من به عنوان پژوهشگر و مصاحبه‌گر کتاب خاطرات ایشان را آماده کردم که در آینده نزدیک انتشار پیدا می‌کند. در لابه‌لای این موضوع‌ها سرود «آمریکا، آمریکا، ننگ به نیرنگ تو…» ایشان هم مطرح شد.

این سرود همان‌طور که می‌دانید برند سرودهای ضداستکباری است و تبدیل به شاخص شده، همیشه هم ورد زبان مردم ماست و مردم آن را زمزمه می‌کنند. به خاطر همین ما این شعر حماسی را به صورت مجزا مورد توجه قرار دادیم و به صورت جزئی به چگونگی خلق این سرود پرداختیم. علاوه بر شاخص بودن، به جهت محتوا هم تمام مضامین آن باب روز است و محتوای آن برای امروز ما هم از اهمیت و ارزش تاریخی و گفتمانی برخوردار است. از طرف دیگر این اثر از لحاظ هنری هم بسیار ارزشمند است و به لحاظ هنری و فنی کاملا حرفه‌ای ساخته شده است. در بین ۲۰۰ سرود ضد آمریکایی که بعد انقلاب ساخته شدند، هیچ کدام به اندازه این سرود مانا نبودند؛ تکرار نشدند، تبدیل به ورد نشدند و در حافظه تاریخی و فرهنگی ملت خودمان و ملت‌های دیگر ماندگار نبودند.
تمام این ویژگی‌ها، انگیزه‌ای بود که ما مطالعه در مورد سرود حماسی استاد قره‌باغی را از جوانب مختلف شروع کنیم. خوشبختانه در طول این مسیر متوجه شدیم که شعر و ملودی اتفاقا در کشورهایی که شم مبارزه با استکبار را دارند، یکی از ابزارهای این مبارزه است. ابزاری که در سال ۵۹ به خوبی توسط جمعی از نخبگان هنر انقلاب اسلامی مورد استفاده قرار گرفته است. شما عوامل سرود «آمریکا،…» را ببینید؛ خواننده کار استاد اسفندیار قره‌باغی بودند، شاعر کار استاد حمید سبزواری، استاد احمدعلی راغب آهنگساز کار بودند، سید محمد میرزمانی تهیه‌کنندگی این سرود حماسی را بر عهده داشتند. این یعنی آدم‌های درجه یک هنر موسیقی انقلاب در این کار دخیل بودند.

شما که خیلی جزئی وارد چگونگی شکل‌گیری سرود «آمریکا، آمریکا،…» شدید، چه ناشنیده‌هایی را از این سرود شنیدید؟
ببینید در بین ثبت خاطره‌ها و گرفتن مصاحبه‌ها یک نکته جالب و ناشنیده شنیدم که مشوق خوبی برای ساخت این مستند شد. این ناشنیده نقش غیرمستقیم حضرت امام(ره) در شکل‌گیری این سرود بود. شما اگر دقت کنید متوجه خواهید شد که مقطع زمانی تولید این سرود درست مقطعی است که آمریکا با ما قطع رابطه کرده و به اصطلاح در حال شاخ و شانه کشیدن برای ماست. در همان زمان تعدادی از هنرمندان موسیقی ما مانند آقای راغب و آقای گلریز و آقای سبزواری و… به مناسبت سرود شهید مطهری خدمت حضرت امام(ره) می‌روند. امام این اساتید را تشویق به استفاده از هنر موسیقی برای بیان مظلومیت‌ها می‌کنند و در همان جلسه مرحوم سید احمد آقا هم ایده پرداختن به استکبار با استفاده از زبان هنر را مطرح می‌کنند.
من این نقل قول را از آقای قره‎باغی و دوستان دیگر شنیدم. البته خود آقای قره‌باغی در این جلسه حضور نداشتند و به واسطه از دیگران برای ما نقل کردند. این تشویق‌ها باعث شکل‌گیری سرود حماسی استاد قره‌باغی می‌شود که خوشبختانه بعد از تولید هم کار توسط حاج احمد آقا به دست امام می‌رسد و حضرت امام کار را شنیده و ابراز رضایت می‌کنند. این روایت را هم آقای راغب به نقل از شهید حدادعادل بیان کردند.
شنیدن این نکات، انگیزه مضاعفی به ما می‌داد، چون همه این عوامل دست به دست هم بودند تا این سرود در تاریخ انقلاب ما ماندگار شود. ضرورت بیان این نکات باعث شد که ما شروع به تحقیق و گرفتن مصاحبه‌های مختلف کنیم که در نهایت مستند دادخواست تولید شد.

چرا اسم «دادخواست» را برای مستند انتخاب کردید؟
سرتاپای این شعر که استاد سبزواری با هنرمندی تمام کلمات آن را در کنار هم چیدند، دادخواستی از زبان تمام مظلومین و مستضعفین عالم است. البته دادخواستی سلحشورانه، نه دادخواستی از روی ذلت، دادخواستی با فریاد، با طنین صدای رسای یک خواننده درجه یک علیه استکبار و تمام ظالمان عالم گذشته، امروز و حتی آینده. این فریاد را به دادخواستی ترجمه کردیم که متاسفانه این دادخواست باید به زبان حقوقی در دادگاه‌های بین‌المللی ارائه می‌شد، ولی تا به امروز به جهت وجود نظام ناعادلانه حاکم بر دنیا این امکان از مظلومین دنیا سلب شده است. در این شرایط اساتید ما در این سرود تلاش کردند که دادخواست خودشان را با زبان شعر و موسیقی ارائه دهند. در یک کلام باید گفت که این دادخواست درواقع یک تظلم‌خواهی سلحشورانه است.

آقای رشیدی با توجه به ظرف زمانی و مکانی امروز چه ضرورتی دارد که به چنین موضوعاتی پرداخته شود؟
به اعتقاد من اگر تاریخ انقلاب به نسل‌های جدید منتقل نشود، نسل جدید یواش یواش منقطع از این تاریخ پرورش خواهند یافت. در این شرایط اگر برخی از مفاهیم که امروز تبدیل به اصل شدند و این اصل هم تبدیل به آرمان ما شده است، گفته نشوند از ذهن و دل نسل جوان فاصله خواهد گرفت. متاسفانه منافع عده‌ای هم در این است که نسل جدید از این مفاهیم و آرمانها و اصول فاصله بگیرند.
تمام تلاش ما این است که فقط این حرف را بزنیم که قصه مبارزه با آمریکا و آمریکاستیزی قصه نوپدیدی نیست! همان طوری که رهبر انقلاب فرمودند فکر و منطق پشت این ضدیت و درگیری وجود دارد. به همین دلیل ما در مستند دادخواست تلاش کردیم که زمینه‌های اجتماعی، سیاسی، فکری، فرهنگی و اعتقادی رسیدن به نقطه درگیری با آمریکا را نشان دهیم.
یکی از نمادهای این ذهنیت تاریخی و فکری سرود «آمریکا، آمریکا،…» است. ببینید وقتی می‌گوییم که در سال ۵۹ افکار عمومی جامعه ما به این نقطه رسیده بودند که مخالفت و اعتراض خود را به رژیم آمریکا نشان دهند، این خودش گویای نوپدید نبودن استکبارستیزی و مخالفت با آمریکاست.
بعضی‌ها فکر می‌کنند این قضیه یک مساله صرفا سیاسی است و به خاطر اختلاف دو دولت به وجود آمده است و این اختلاف باید در فراز و نشیب تاریخ تعدیل شود. ما می‌گوییم این اختلاف اعتقادی است. اتفاقا حضرت امام(ره) در چهار آبان ماه سال ۴۳ در سخنرانی خود علیه کاپیتولاسیون، جهت حمله و ریشه‌یابی و تحلیلشان متوجه آمریکاست. ایشان در همین سخنرانی می‌فرمایند که «تمام گرفتاری‌های ما از آمریکاست.»
ضرورت پرداختن به این موضوعات این است که اولا این اثر به لحاط هنری بخشی از تاریخ ماست. ثانیا بیان کننده این است که فکر مبارزه با آمریکا یک فکر تاریخی، منطقی و حاصل معادلات و محاسبات واقعی ملت ایران است، نه حاصل آمد و شد دولت‌ها و… . ثالثا دِین خودمان را هم نسبت به این هنرمندان عزیز انجام داده باشیم که کار ارزشمند انجام دادند و امروز در فضای مغشوش و متشنج موسیقی کشورمان در حاشیه قرار گرفتند. برای درک این به انزوا رفتن فقط کافی است که مسئولین عرصه هنر کشور ما از خودشان بپرسند که الان امثال استاد راغب، قره‌باغی و… کجا هستند؟ آقای میرزمانی کجای موسیقی ما قرار دارد؟ از استاد سبزواری چه استفاده‌ای می‌شود؟ رابعا به تصویر کشیدن چگونگی شکل‌گیری چنین آثاری گنجینه‌ای برای افراد تازه کار است. دوستان با دیدن این اثر متوجه خواهند شد که راز ماندگاری یک اثر هنری چیست.

آیا می‌توان با ساخت چنین مستندی این ذهنیت تاریخی-اعتقادی ملت ما را که شما به خوبی تشریح کردید، بیان کرد؟
ما در مستند دادخواست خیلی روی بیان این ذهنیت تاریخی تکیه نکردیم. محور کار ما معرفی سرود استاد قره‌باغی است. ما از ظرف این سرود برای تبیین این ظرفیت استفاده کردیم. چون فکر می‌کنم اگر کسی پیشینه و تاریخ ملت ما را بشناسد، به آنها حق خواهد داد که در قالب موسیقی و به این زیبایی اعتراض خود را بیان کنند. با این وجود ما راضی هستیم که توانستیم طرح مسئله کنیم، آن هم در شرایط فعلی که همه در پی این هستند که حافظه‌های تاریخی ملت ما را تغییر دهند.
ما با بازتعریف این اثر، در حد و توانمان با این جریان و حرکت استحاله‌آمیز به مخالفت برخاستیم. مسئله بعدی هم پرداختن به واکنش‌هایی بود که دیگران نسبت به این سرود داشتند و متاسفانه به آنها اعتنایی نمی‌کردیم. مثلا تلویزیون بی‌بی‌سی پول می‌دهد که برای حذف و تخریب سرودهای انقلابی مستند بسازند و بگوید که شعاری و غیرانسانی و… است. برای همین در مستند دادخواست سعی کردیم که به این حمله‌ها هم بپردازیم و بگوییم که ارزش تاریخی چنین سرودهایی برای ما آشکار نبوده است، در حالی که دیگران برای تخریب این سرودها هزینه می‌کنند و به دنبال این هستند که چنین کارهایی را حذف کنند.

در مورد کمبودها و به قبول معروف دست‌اندازهای پیش روی ساخته شدن مستند برای ما بگویید؟
اگر امکان دسترسی به آرشیو بود کار می‌توانست خیلی بهتر از این باشد. متاسفانه به آرشیوها دسترسی نداشتیم و نتوانستیم چیزی از اجرای این سرود حماسی در سال‌های ۵۹ و ۶۰ را پیدا کنیم و دسترسی به اسنادمان خیلی خوب نبود. برای همین مجبور شدیم با تصویرسازی ذهنی این عزیزان این کمبودها را جبران کنیم. از طرف دیگر وقتی اتفاقات تاریخی ثبت نشوند، در گذر زمان حافظه‌‌ها دچار آسیب می‌شوند. در مستند دادخواست مهمترین مانع ما مسائل فنی و… نبود، مشکل اصلی ما این بود که از مبدا شکل‌گیری آن فاصله گرفته بودیم و در این مدت هم کسی برای ثبت این کار اراده‌ای نشان نداده بود. حتی خود ما وقتی به استاد قره‌باغی مراجعه کردیم، ایشان به ما گفتند که «من بعد از این سرود ۸۰۰ تا سرود برای انقلاب انجام دادم! ولی چون کسی از من نخواسته که این سرودها را شرح دهم، تمام جزئیات کار را فراموش کردم.» یا در شرایطی با استاد سبزواری مصاحبه کردیم که متاسفانه ناخوش احوال بودند و خود ما هم خیلی راغب نبودیم که برای به خاطر آوردن جزئیات فشار روحی و روانی مضاعفی به ایشان وارد شود. درحالی که مطلع بودیم که جزئیات جذاب و خوبی در جریان خلق این اثر شکل گرفته است. همه این‌ها نشان می‌دهد که دوستان هنرمند و اهل پژوهش ما تا دیر نشده باید به سراغ این گنجینه‌ها بروند. در این مستند هم مشکل اساسی ما این بوده که از مبدأ اثر فاصله گرفته بودیم و جزئیات کار فراموش شده بود. اگر این مستند را ۱۰ سال پیش تولید می‌کردیم، حتما با جزئیات خوبی روایت می‌شد.

شما فکر می‌‌کنید که چرا بدنه رسانه‌ای و هنری ما راغب به معرفی چنین کارهای شاخصی نیستند و به سمت چنین گنجینه‌هایی نمی‌روند؟
جریان هنر در کشور ما دو طیف دارد؛ جریان شبه‌روشنفکری که اصلا میانه‌ای با این کارها ندارد. ما از اینها انتظاری نداریم. حرف ما با دلبستگان و محبان انقلاب اسلامی است. کسانی که دغدغه انقلاب دارند. متاسفانه اولویت‌های اینها هم مخدوش شده است و متاسفانه در تشخیص اولویت کارها دچار ضعف هستیم. چنین آثاری را مهم نمی‌دانیم، چون با آنها فاصله گرفتیم. دیگران را متهم کردن دردی را دوا نمی‎کند و نباید از جریان شبه‌روشنفکری انتظاری داشته باشیم که امثال قره‌باغی را برجسته کند.
قره‌باغی به خاطر کارهای ارزشی که انجام داده، سال‌هاست که در عرصه موسیقی کشور ما بایکوت شده است. ببینید قره‌باغی استاد دهه ۵۰ اپرای ایران است. دکترای موسیقی دارد. احمدعلی راغب مرد هزار آواز فضای موسیقی کشور ماست. ولی به خاطر کارهاشان بایکوت شدند و متاسفانه هنرمندان و بدنه رسانه‌ای ما هم اهمیت و اولویت کارها را متوجه نیستند. اگر نتوانیم حافظه تاریخی خودمان را بازخوانی کنیم، حتما دچار خسران خواهیم شد.
نکته بسیار مهم‌تر این است که به ما خواهند گفت که چیزی نداشتید! همان‌طور که امروز می‌گویند انقلاب شما هنر نداشت! خیلی‌ها تبلیغات می‌کنند که انقلاب اسلامی ضد هنر است! انقلاب آمد و هنر را با رکود مواجه کرد! ما باید نشان دهیم که انقلاب اسلامی هنر دارد، خوبش را هم دارد، ولی شما نمی‌خواهید ببینید. ما باید این غبار و حجاب را کنار بزنیم و نشان دهیم که هنر انقلاب در همه عرصه‌های شناخته شده هنری ظهور و بروز داشته است. متاسفانه اهمیت تاریخ فرهنگی و هنری ما برای خودمان مکشوف نیست، برای همین به آنها نمی‌پردازیم. این سرود یک از هزار است و من صدها اثر هنری تاریخی می‌توانم نام ببرم که هنوز بازخوانی نشدند. پس مهم‌ترین مشکل ما عدم تشخیص اولویت‌هاست و دچار شدن به انجام کار خوب است. نیروهای انقلاب متاسفانه گرفتار کارهای خوب هستند و از اولویت‌ها فاصله گرفتند.

وجود این آسیب‌ها متوجه چه سطحی از بدنه هنر انقلابی ماست؟ یعنی وجود ساختارها و چارچوب‌های کلان مانع از پرداختن به چنین موضوعاتی است یا اینکه نه، خود هنرمندان ما هم کوتاهی می‌کنند و به سمت چنین موضوعات نمی‎روند؟
حرف من در سطح کلان بود؛ یعنی هم مسئولین ما دچار ضعف در تشخیص اولویت هستند و هم نیروهای انقلابی ما. یکی از درس‌هایی که ما از تاریخ هنر انقلاب می‌گیریم این است که هیچ کس منتظر هیچ کس نبوده است. یعنی کسی به آقای سبزواری سفارش نداد که شما شعر سرود «آمریکا،…» را بخوانید. اینکه گفتم سید احمد آقا مطلع بوده، منظورم این نبود که ایشان سفارش کردند که این اساتید باید چنین کاری انجام دهند. ایشان فقط در آن جلسه طرح دغدغه کردند و گفتند که ای کاش مواضع ضداستکباری و آمریکایی امام از زبان تاثیرگذار موسیقی بیان می‌شد. آقای راغب و سبزواری و قره‌باغی برای ساخت این سرود سفارش نگرفتند، پول میلیاردی نگرفتند و خودشان از سر دغدغه پرداختن به آرزوی راهبردی امام فعالیت خود را شروع کردند. بنابراین نیروهای انقلابی ما نباید منتظر بخشنامه باشند، اتفاقا هر جا بخشنامه بوده، کارهای معیوبی ارائه شده است. کسانی که اعتقاد دارند باید کار انجام دهند. حالا هر طوری که می‎توانند. این می‌شود تعهد به انقلاب. ساخت مستند دادخواست را هم کسی به ما سفارش نداده بود که بعدا به خاطر ساخته نشدن ما را بازخواست کند، کما اینکه هزاران کار زمین‌مانده وجود دارد که کسی ما را بازخواست نمی‌کند که چرا انجام نمی‌دهید. هر کس به نسبت تعهدی که به انقلاب دارد باید عمل کند، حرف زدن دیگر بس است. متاسفانه پای ماها در باتلاق اتاق‌های فکر گیر کرده است. همه فکر می‌کنیم اولین کار ما این است که اتاق فکر داشته باشیم. در حالی که برای انقلاب اسلامی به حد کافی فکر شده و همچنان هم می‌شود، پس آنچه که لازم است اتاق عملیات است. اتاق کار! آقا باید کار انجام دهیم. عیب ندارد اگر کاری هم متوسط بود انجام دهیم تا در معرض نقد قرار گیرد و ارتقاع پیدا کنیم.

آقای رشیدی برگردیم به مستند دادخواست، به اعتقاد شما این مستند چقدر دیده شد؟ آیا استقبال به حدی بود که انتظارات خود شما را برآورده کند؟
بهترین مخاطب خودمان را در جشنواره عمار داشتیم. در جشنواره عمار این مستند جایزه نگرفت، ولی در جمع برگزیده‌های بخش داوری بود. به خاطر این برگزیده بودن از طرف جشنواره به خوبی در سراسر کشور توزیع شد. رسانه‌های جمعی هم زیاد در جریانش نیستم، ولی مثل اینکه از شبکه یک هم پخش شد. در اکران‌های عمومی به نسبت تبلیغاتی که برای ما شده بود، به اعتقاد من خوب دیده شد. خوب بوده از این جهت که کسانی که مطلع شدند، دیدند و همین هم برای خود ما رضایت بخش بود.

حتما شما هنگام اکران مستند در جشنواره عمار با اهل فن و عموم مردم به دیدن مستند دادخواست نشستید. ارزیابی مردم و متخصصین از این مستند چه بود؟
بله یکی دو تا دانشگاه مستند را اکران کردند و از خود من دعوت کرده بودند و حضور داشتم. به لحاظ فنی و تکنیکی مستند ایرادهای اساسی دارد و در این زمینه هیچ حرفی برای گفتن ندارم و هیچ ادعایی هم نداریم. دادخواست بیشتر یک سوژه و مفاهیم ناگفته بود. در اکران‌های عمومی متوجه این موضوع شدم که اگر سیر بیان مطلب ما یک سیر منطقی داشته باشد، مخاطب قطعا چنین کاری را از ما می‌پذیرد.
نکته دیگر اینکه دادخواست دستمایه بحث‌های بسیار جدی در مورد خود آمریکا می‌شد. مثلا در همین چند تا دانشگاه سوال اساسی مخاطبان این بود که چرا در آن مقطع زمانی این همه نفرت از آمریکا وجود داشت؟ این برای من اصلا مهم نبود که از مستند دادخواست تمجید شود، به لحاظ هنری هم جای زیادی برای کار داشت. با این وجود به اعتقاد من مستند دادخواست بیشتر از جهت تحریک قوه تحلیل مخاطبان تاثیرگذار بود. هر جا هم که مستند اکران شد و حضور داشتیم بحث‌های بسیار جدی در مورد استکبار و جایگاه هنر انقلاب و… شکل گرفت و همین برای ما غنیمت بود.

به عنوان سوال آخر فکر می‌کنید در سطح کلان جایگاه هنر انقلاب جایگاه مطلوبی است؟
حتما اتفاق‌های خوبی در حال رخ دادن است. در نسل جدید رویش‌های خوبی را شاهد هستیم. محول‌هایی مانند جشواره عمار هم انگیزه‌های این جوانان انقلابی را تقویت کرده است.
منتها به نسبت حجم اتفاقات، حوادث، سوژه‌ها و مسائل انقلاب اسلامی واقعا فقیر هستیم. یعنی هنر، هنوز تعهد و دین خودش را به انقلاب ادا نکرده است. مخصوصا سینما و حوزه فیلم هنوز دین زیادی به انقلاب دارند و تا جایگاه مطلوب فاصله زیادی داریم.
من چند روز پیش در جلسه‌ای بود که آنجا فیلم آرگو را پخش کردند. در همانجا گفتم که باز دست آمریکایی‌ها درد نکند که موضوع ۱۳ آبان و تسخیر لانه جاسوسی را به تصویر کشیدند تا ما یادمان بیفتد که چنین سوژه‌ای هم وجود دارد.
در کل هزاران سوژه دست نخورده باقی مانده است. مثلا تمام شهرهای ما شهید ترور دارند. باید از بدنه هنری ما پرسید که چه کاری برای معرفی اینها انجام شده است؟ بعضی از رفقای رسانه‌ای ما متاسفانه گرفتار یک ذهنیت معیوب هستند که می‌گوید هنر را نباید سیاسی کرد. در حالی که منادیان این فکر سطحی و ضعیف و نادرست، خودشان سیاسی‌ترین کارها را انجام میدهند، سیاسی‌ترین جایزه‌ها را می‌دهند، سیاسی‎ترین و حادترین موضوعات را در قالب سینما بیان می‌کنند و کسی هم ایراد نمی‌گیرد. نوبت که به ما می‌رسد متاسفانه برخی از بدنه رسانه‌ای ما هم دچار همین فکر معیوب است و به خاطر همین به یکسری سوژه‌ها نمی‌پردازند. امیدوارم که دوستان علاقه‌مند وارد این حوزه‌ها شوند تا شاهد کارهای خوبی در هنر انقلاب باشیم.

 

-ماهنامه حلقه وصل، شماره۴۹ – تیر ۹۶