همراه با دوازدهمین جشنواره عمار در روایت‌هایی که بوی زندگی می‌دهد

در صحنه‌صحنه‌ی فیلم «شهرک دارخوین» احساسات جاری است که نرمه آن بر تن مخاطب هم می‌نشیند، روایات به تصاویر لینک می‌شود و درک اتفاقات را ملموس‌تر می‌کند.

شهرک دارخوین به کارگردانی سیدمجتبی خیام الحسینی یکی از آثاری است که امروز اکران می‌شود. صفورا شاهین‌فر در یادداشتی به این مستند پرداخته است که می‌خوانید.

صدای طبل، آغازی حماسی از شروع فیلم است. دوربین در حالت کرین هم این حس را افزایش می‌دهد. اضافه‌شدن موسیقی به افکت طبل، دلهره را با حماسه همراه می‌کند.

فید شدن عکس‌ها پشت سر هم، با موسیقی و افکت همراه می‌شود و بیننده را در انتظار اتفاقی حماسی در خلأ نگه می‌دارد: بیابانی است با خطوطی مورب.

نریشن با صدایی آرام زمزمه می‌کند:

شهرک‌ ای خانه آباد دلم

ز تو و روی شهیدان خجلم

تو به من درس وفا می‌دادی

حال، این‌گونه غریب افتادی

نجوا با تصاویری از خرابه‌هایی در بیابان سینک می‌شود. عطش بیننده برای دیدن فیلم بیشتر می‌شود. موسیقی آرام می‌شود و غم، سرا پای مخاطب را چشم می‌کند تا کنکاش‌کنان به همراه راوی، تصاویر را دنبال کند.

در جملات اولیه فیلم، خلاصه‌ای از دارخوین، نامی نامأنوس و ناآشنا، برای بیننده روشن می‌شود؛ شهر کوچکی که زمانی خط مقدم جبهه بوده و حالا شده مأمن و استراحتگاه رزمنده‌های اصفهانی؛ جایی که بیشتر شهدای اصفهان روزگاری در آن زندگی کرد‌ه‌اند؛ پله اول صعود.

قصه با ورود تعدادی تعمیرکار آغاز می‌شود. روایت‌هایی از برپایی تعمیرگاه‌ها، ساخت‌وساز، پخت‌وپز و جنگ، قطار را روی ریل می‌اندازد. از تعمیر ماشین و کولر تا ساخت آشپزخانه‌ای مجهز و کارخانه یخ، همراه با پخت بیست‌وچهارساعته نان و کیک.

روایت‌ها بوی زندگی می‌دهد؛ زندگی در شهر کوچک دارخوین؛ فضایی برای بروز استعداد‌ها و خلاقیت‌ها که در صحنه‌صحنه فیلم نه‌تنها این احساسات جاری است که نرمه آن بر تن مخاطب هم می‌نشیند. روایات به تصاویر لینک می‌شود و درک اتفاقات را ملموس‌تر می‌کند.

برای شروع هر موضوع، انتخاب عکس‌ها و همراهی روایت با آن، خلاقانه و هوشمندانه و با ظرافت انجام شده است. تلفیق روایات و تصاویر گاهی آن‌قدر بهم نزدیک است که قدمت عکس‌ها به خوبی باور می‌شود؛ و تردیدی برای مخاطب باقی نمی‌ماند که درست و به‌جا کنار هم چفت‌وبست خورده‌اند.

داستان آنجا جذاب می‌شود که بیننده برای مرگ لحظه‌شماری می‌کند، اما زندگی می‌بیند. تلاش برای ساخت‌وساز با شوخی و خنده در کنار ذکر و دعا مثلثی از شهری رویایی تصویر می‌کند. زندگی و مرگ آن‌قدر در این مستند بهم تنیده است که گاهی فراموش می‌کنیم شهرک، شهر نیست.

تابوت حاج‌حسین، بیننده را به اصل جنگ برمی‌گرداند و خروج او از دارخوین، ذهن را راهی خرابه‌های به‌جامانده از شهرک می‌کند. جمله راوی در حافظه مخاطب پررنگ می‌شود: «هرچند دارخوین امروز مخروبه است، اما خرابه‌ای است که خیلی‌ها را آباد کرد.» به امید آبادشدن دارخوین‌ها.

منبع: خبرگزاری دفاع مقدس