محمدرضا پورصفار:
تصور کن در گرمای ۶۰ درجه جنوب یک سایه نخل پیدا کنی، باد ملایمی هم شروع به وزیدن کند و یک هندوانه خنک هم گیرت بیاید. یا در شلوغیهای ترافیک زمستانهای تهران، دم غروب گوشهای بایستی، ماشین را خاموش کنی، از دکهای، جایی یک لیوان چای بگیری و به رفت و آمد و شلوغی شهر از یک زاویه لانگشات نگاه کنی. مستند «شهرک دارخوین» چنین چیزی است؛ لذت چند دقیقه توقف، سفر و نگاه کردن. این مستند روایت سفر به شهرکی در شادگان با نام دارخوین است که محل حضور لشکر ۱۴ امام حسین(ع) اصفهان در دوران جنگ بود؛ شهرکی پر از خاطره از بچههای اصفهان و حاجحسین خرازیای که حکم ستون شهرک را داشت.
حسرت و بغض
خیام الحسینی در مستند شهرک دارخوین شما را به جزیرهای میبرد که آدمهایش تعلقاتشان را جلوی در میگذارند و وارد میشوند و در انتها حسرتی برایت باقی میماند که ای کاش میشد چند ساعتی را آن روزها در آن شهرک شب را سحر میکردی؛ حس حسرت و بغضی که مستند در حد بضاعتش به مخاطب منتقل میکند.
کارگردان آرشیو خوبی از آن روزها پیدا کرده و مصاحبههای درست و بجایی را نیز در تدوین گنجانده و تلاش کرده تا روایتی هر چند کمجان در قصهگویی اما تأثیرگذار را به مخاطبش ارائه دهد.
شهرک دارخوین پر از ماجراهایی با تمهای متنوع است؛ از تأسیس یک کارخانه یخ و برگزاری تئاترهایی به غایت ایدئولوژیک تا حضور آیتالله خامنهای و محسن رضایی و جلسات پرسوز و گداز دعا و مناجات بچههای اصفهان در شبهای جنگی.
با تک جملات بالا احتمالا حدس زدهاید با چه مستندی روبهرو خواهید شد.
تمنای سفر
مستند شهرک دارخوین تلاش دارد خردهقصههای جذابی را تعریف کند که یک چاردیواری نقطه اشتراکشان است؛ یک مکان مقدس رو به تخریب و چند انسان که گویی تلاش میکنند از میانه دوربین دوباره به آن روزها راهی پیدا کنند.
گاهی داد میزنند و گاهی گریه میکنند تا شاید جلوی ریزش دیوارهای شهرک از بیتوجهیها را بگیرند اما گویا در بیابانهای جنوب صدا به صدا نمیرسد.
نماهای انتهایی مستند نمای شهرکی است در آستانه ریزش. چند قدم مانده به فرود آجرها. شهرک دارخوین گوشهای نشسته، منتظر و تکیده تا شاید حاجحسین خرازی دوباره بچههای لشکر ۱۴ اصفهان را در حیاط آن به خط کند.