همراه با سینماسنگر در یادمان شهدای هویزه

سینماسنگر به سانس فوق‌العاده رسید/ نظر سردار فضلی درباره تخریب گلزارهای شهدا/ماهی ۵۰هزار تومان برای تولید فیلم انقلابی

بعد از فیلم کوتاه کلاس و‌ چند نماهنگ، مستند نبرد پالمیرا را برای زائرانی که حالا سینماسنگر را پر کردند، پخش می‌کنیم

به گزارش «روابط عمومی جشنواره عمار»، زائران نوجوان یادمان شهدای هویزه، اولین مهمانان سینماسنگر در شانزدهمین روز آن بودند.
با توجه به وقت کم‌شان سه، چهار از فیلم‌های کوتاه جشنواره عمار را برای‌شان اکران کردیم، بازگشت قهرمان یکی از این فیلم‌ها بود که وقتی تمام شد، بچه‌ها صلواتی برای شادی روح شهدای دفاع مقدس و مدافع حرم فرستادند.
حاج آقایی از روحانیون قمی، مهمان‌ سینماسنگر شده بود. بعد از چند نماهنگ، فیلم‌کوتاه را قابلمه برایش اکران کردیم، به تبلتش اشاره کردم و گفتم حاج آقا شمام هم جنس خارجی گرفتید که مشابه داخلی دارد.
گفت من وقتی این را که خریدم که مشابه داخلی نبود، الان هم چندان از آن، استفاده‌ای نمی‌کنم، به موس سیستم‌ پخش‌مان اشاره می کند و من به او می گویم ایرانیه!
حاج‌ آقا که تازه‌ گرم شده بود، گفت پیش از آمدن به راهیان نور، برای خرید تخمه، بازار رفته بودم، دو نوع تخمه برداشتم که یکی‌اش محلی بود. دیگری را پرسیدم که فروشنده گفت اینها کاناداییه از کانادا بسته‌بندی شده می‌فرستند همان‌لحظه، تخمه کانادایی برگرداندم و‌ گفتم فقط تخمه ایرانی می‌خواهم.
حاج‌آقا می‌گفت چند وقت پیش برای تهیه تعدادی خودکار ایرانی هم، فروشگاه‌های زیادی را گشته اما پیدا نکرده، می‌گفت حتی شیشه عطرها هم خارجی است. به همین خاطر هم هر جا خریدی می‌کند طوری که دیگران هم بفهمند جنس ایرانی می‌گیرد.
وقتی برگه جشنواره عمار را بهش دادم همانجا عکس گرفت و گفت الان این را برای همه کسانی که می‌شناسم می‌فرستم و عمار را معرفی می‌کنم.
موقع رفتن گفت «ان‌شاءا‌… همه قله‌ها را فتح می‌کنیم.»
سلفی و‌ عکس یادگاری با سینماسنگر هم معضلی شده برایمان، اغلب وقت‌هایی که سینماسنگرمان خالی است مثل ساعات نماز، برخی به هوای اینکه اینجا یادگاری از سنگرهای دوران دفاع مقدس است، داخل می‌آیند، عکس و سلفی می‌گیرند.
لحظاتی بعد از نماز ظهر است دو خانم مسن داخل می‌شوند، مستقیم می‌روند سمت عکس امام خمینی(ره) که کنار پرده نمایش نصب‌ کردیم، دست می‌کشند و عکس را می‌بوسند‌ و با حسرتی که شدت علاقه‌شان به امام را نشان می‌دهد سینماسنگر‌ را ترک می‌کند.
در کنار اکران‌ها، زائرانی هم خودشان از اکران‌کنندگان جشنواره عمار هستند، با مطلع شدن از سینماسنگر، فلش می‌آورند تا فیلم‌های درخواستی‌شان را برای پخش در اتوبوسهای کاروان‌هایشان، از ما بگیرند.
بچه‌های محلی گزفروش که رفیق، هم شدیم معضلی شدند برای‌مان، دعواهای کودکانه‌شان را داخل سینماسنگر می‌آورند، یک نفر می‌خواهد اینها را کنترل کند که وسط اکران فیلم سروصدا نکنند.
ساعتی پس از نماز مغرب است، سینماسنگر خلوت شده که مطلع می‌شویم سردار علی فضلی، معاون سازمان بسیج در یادمان است. یکی از بچه‌ها می‌رود که سردار را به سینماسنگر بیاورد و‌ من آماده می‌شوم نماهنگ تخریب بهشت را برایش اکران کنم.
پشت سیستم‌می‌روم که سردار از راه می‌رسد، صادق که همراه سردار است درباره سینماسنگر توضیح می‌دهد درباره تخریب و یکسان‌سازی مزارهای شهدا می‌گوید. درخواست می‌کنیم که بنشینند تا کلیپی را برایشان اکران کنیم که ‌گویند عجله دارند و باید بروند.
سردار رو به ما می‌گوید «جشنواره عمار باعث خرسندی حضرت آقا و همه حرب الهی‌های کشوره، همه خانواده‌های شهدا، همه بسیجی‌ها، خانواده‌های شهدا، همه رزمنده‌ها… بهتون تبریک عرض می‌کنم، ان‌شاء الله عاقبت به خیری باشه.
درباره این بحث دومی که کمپین راه انداختین این را باید مراقبت کنید خدای نکرده هر کار خوبی را با دست خودمون تخریبش نکنیم…. اگه خدا قبول کنه خودم برادر شهیدم. شما در ارتباط با کاری که انجام میشه بعضی‌ها مخالفت دارند می کنند بعضی‌ها موافقن، با دل خانواده شهدا ما نباید ناسازگاری داشته باشیم…»
عجله دارند و سریع می‌روند، آخر، فرصت نمی‌شود کلیپ را برایشان اکران کنیم.
بعد از شام، تعدادی از خادمان یادمان به سینماسنگر می‌آیند، درخواست اکران مستند سیدابراهیم را دارند، مستندی درباره شهید مدافع حرم، مصطفی. بعد از اکران که با گریه‌هایشان همراه می‌شود، یکی‌شان، خاطراتی درباره شهید نقل می‌کند، فیلم بعدی سلام است، پسربچه‌ای که نمی‌خواهد پدرش شهید شود!
ساعت حوالی ۱۰ شب است، سینماسنگر را آماده می‌کنیم تا خواهران خادم‌الشهدا که درخواست اکران فیلم سینمایی ترمینال غرب را داشتند، بیایند.
خواهران شهید فرخزاد سلحشور، از شهدای هویزه و دانشجوی پیرو خط امام هم در بین‌شان حضور دارند، به همین خاطر، ابتدا نماهنگ ماه و تماشا را که دربارع مادر این شهید است اکران می‌کنیم و بعد اکران ترمینال غرب به صورت بلیط‌فروشی اختیاری، یعنی هرکس هر قدر خوشش آمد، پول بلیط می‌دهد البته اینجا بلیطی نداریم پاکت‌هایی داریم که مخاطبان پول را در آن می‌گذارند و به ما می‌دهند. ۱۱۷ هزاز تومان، بلیط فروشی اکران‌مان می‌شود.

یکی از خواهران خادم الشهدا هم برای حمایت از تولید فیلم‌های انقلابی، شماره کارتی از ما می خواهد تا ماهانه ۵۰ هزار تومان کمک کند، عابربانکش را می دهد اولین کمکش را در سینماسنگر پرداخت کند.
یواش یواش، بساط اکران را جمع می‌کنیم که بخوابیم، معصومه و‌ امیررضا، بچه‌های اهوازی داخل سینماسنگر می‌شوند، انیمیشن می‌خواهند. خاکریزهای نمکی را برای اکران انتخاب می‌کنیم با شروع اکران انیمیشن، سروکله بچه‌ها و زائران دیگر پیدا می‌شود.
با بچه‌ها گرم می‌گیریم، ازشان می‌پرسم نقاشی هم بلدید، معصومه، با خوشحالی و ذوق می‌گوید «من نقاشم»
چند برگه به بچه‌ها می‌دهم، همزمان با اکران، نقاشی می‌کشند، هر کدامشان که تمام می‌کنند برگه را به ما می‌دهند و ما نقاشی را رو به جمعیت می‌گیریم و بچه‌ها را تشویق می‌کنیم، کیفی می‌کنند برای خودشان‌، انگار‌ که دنیا را به‌شان داده باشیم.
بعد از فیلم کوتاه کلاس و‌ چند نماهنگ، مستند نبرد پالمیرا را برای زائرانی که حالا سینماسنگر را پر کردند، پلی می‌کنیم، سانس فوق‌العاده، ساعت ۱۲/۳۰ بامداد یکشنبه، هفت فروردین.
نبرد پالمیرا هم‌ تمام می‌شوند، جمعیت از ما تشکر می‌کنند و‌ می‌روند برخی هم می‌خواهند مستند را تهیه کنند.
بچه‌ها هنوز هستند، با حالتی خواهش‌گونه و‌ خسته به‌شان می‌گوییم « تو رو‌ خدا برید می‌خوایم بخوابیم…»، به سختی راضی می‌شوند که بروند.
ساعد ۱/۴۰ بامداد یکشنبه، هفت فروردین است، صبح، سینماسنگر را جمع می‌کنیم که برگردیم…