روایت انتظار‌ها در اکران مردمی عمار در قروه/ اهداف جشنواره عمار مردم از زبان روحانی استان مرزی کردستان

امام جماعت جوان قروه: بچه‌های انقلابی با وسایل و امکانات محدود این آثار رو درست می‌کنند و دوست دارند که شما اونها رو ببینید. این فیلم‌ها برای شما درست میشه.

به گزارش «عمارفیلم»، درب مسجد سیدالشهدا(ع) که باز شد، قبل از تمام مهمان‌ها، پسر نوجوانی با برادر کوچکش وارد شد. انتظار داشتم شیطنت‌اش شروع شود، اما مودبانه سلام کرد و تک تک، با ما دست داد. انتظار داشتم شروع کند به سوال‌های همیشگی نوجوان‌ها وقتی با چیزی جدید مواجه می‌شوند، اما آرام در گوشه‌ای نشست، برادرش هم در کنارش. منتظر بودم تا واکنشش هنگام اکران بختک روی پرده نمایش را، ثبت کنم، اما در میان دل مشغولی‌ها و جمعیت پیر و جوان، گم‌اش کردم.
ششمین اکران سینما سیار با «انتظار» ما شروع شد. همه اکران‌های پیشین یا مردم در انتظار نشسته بودند و ما در پسِ انتظار نهفته در کلاسی از مدرسه متروکه باقر آباد، سر رسیده بودیم یا منتظِر و منتظَر با هم سر قرار رسیده بودند همچون اکران مسجد عرفات و یا پس و پیشِ قابل توجهی نبوده است.
همزمان داشتیم چندین کار می‌کردیم. منبر و بنر‌های جلوی محراب را به گوشه مسجد می‌بردیم. با هیئت امنای مسجد هماهنگ می‌کردیم. گروهی مشغول انتخاب و تایید آثار برای اکران بودند تا به فراخور شرایط و نیاز و سلیقه مخاطبان، آثار به نمایش درآید. و در نهایت تجهیزات اکران را آماده می‌کردیم که بعد از نماز تا «مرغ از قفس…» قفس که نه، از محل رهایی روح، نپریده و به لانه‌اش بازنگشته، به تماشای چند فیلم و نماهنگ مهمانش کنیم.
کم کم مردم آمدند و نماز جماعت شروع شد. بین دو نماز آخرین فرصت‌مان برای تنظیم و آماده کردن تجهیزات اکران بود. امام جماعت، جوان و بلند قامت بود. بین دو نماز ایستاد به صحبت با مردم. اولین جمله‌اش را که گفت، سرم برگشت سمتش. «این تجهیزاتی که می‌بینید، برای اکران فیلم‌های جشنواره عماره» امواج دومین جمله‌اش که به گوشم رسید و در مغزم در حال هضم بود، همزمان داشتم از شرق مسجد به غرب‌اش می‌دویدم که فیلم بگیرم. «اهداف انقلاب که استقلال و آزادی در جامعه و… بوده همگی زیر مجموعه جشنواره عماره»


قبل از اینکه به نتیجه برسم که چه کسی با روحانی جوان هماهنگ کرده که در مورد جشنواره عمار برای مردم صحبت کند، حاج‌آقای خوش قریحه در قاب دوربینم جای گرفت. «بچه‌های انقلابی با وسایل و امکانات محدود این آثار رو درست می‌کنند و دوست دارند که شما اونها رو ببینید. این فیلم‌ها برای شما درست میشه» هر جمله که پیش می‌رفت لنز چشمانم از تعجب ریز‌تر می‌شد که یک روحانی در استانی مرزی این‌ها را از کجا می‌داند؟! «این بچه‌ها انتظار دارند وقتی نماز دوم تمام شد بشینید و نرید. بودن شما ارزش گذاشتن به کار این جوان‌هاست» جالبه، داستان «انتظار» ما را خیلی خودمانی و به زبان مردم بیان کرد. تیر آخر را هم اینطور با خنده بر تصمیم مردم نشاند که «این آثار حداقل به اندازه خندوانه اثر داره!»


نماز دوم که تمام شد، با اندک اغراقِ ژورنالیستی، هیچ کس از مسجد خارج نشد. همه نشسته بودند تا ببینند این همه تعریف در وصف چیست؟ حس «انتظار» در مردم جاری شده بود. بی شک چشمان پیر و جوانِ حاضر در مسجد، در زمان پخش لوگوی ابتدایی جشنواره مردمی عمار، گواه این مدّعاست.

اولین اثر با احتیاط، «سپر» انتخاب شد. باز هم انتظار داشتم پیر مرد‌ها بی‌‌حوصلگی به خرج دهند و نگاه بچرخانند به اطراف ولی خلافِ عادت، و جست‌و‌جوگرانه تماشایش کردند. سر‌‌های نقادانه‌ی نوجوانان و میانسالان که به شرق و غرب می‌چرخید و چیزی در گوش بغل دستی‌شان می‌گفتند را هم می‌دیدم. چیزی که هنگام پخش اثر دوم بیشتر به چشم می‌آمد.


«چین آخر» هر چند در شمال کشور روایت شده اما بین مردم قروه، چه سنی و چه شیعه، هم‌درد‌هایی پیدا کرده است. چرا که نتیجه عینیِ عدم اعتماد به ایرانی و فکر و زحمات‌ش در کردستان، یکی از بالاترین نرخ‌های بیکاری را رقم زده است. جایی که اندک خودباوری نسبت به توانمندی جوان‌های کرد، در خاک حاصل خیز کردستان به سادگی بارور می‌شود.
اثر سوم به افتخار نوجوان‌ها و کودکان پخش شد. هنگام پخش «بختک» پیرمرد‌ها که رها و فارغ‌اند از فضای مجازی، آرام آرام بچه‌ها را تنها گذاشتند و خیال‌شان را راحت کردند که مخاطب اصلی اکران ‌آنها هستند. پویانماییِ ساده و موثری که علاوه بر نوجوان‌هایی که درگیرش شده‌اند، ولی منصفانه می‌گویند «فضای مجازی میتونه باعث سوء استفاده بشه» معلمی هم در میان مخاطبانش هست که معتقد است «این اثر برای نوجوان‌ها موثر ه ولی باید کار‌های فرهنگی دیگری هم در کنارش انجام بشه.»

اکران با سلام و صلوات و کمترین تلفات به اتمام می‌رسد. دو جوان دوره مان می‌کنند که «ما می‌خواهیم در دانشگاه اکران کنیم، چه کنیم؟» شباهت زیادی به هم دارند. می‌فهمم اکران‌مان مخاطب دو قلو هم داشته است. برادر بزرگتر مسئول بسیج دانشگاهِ سراسریِ استان بغلی است و برادر کوچکتر دانشگاه غیر دولتی می‌خواند. چند سی دی می‌گیرند و قول می‌دهند یا اکران کنند یا به کسی برسانند که اکران کند و بازخورد اکران بفرستد.
آخرین گعده شبانه را میهمان روحانی خوش قریحه هستیم. طلبه پایه سه حوزه با گرایش مسیحیت. قرار است در قروه کاری کند کارستان و روی نوجوانان کار کند و نسل بعدی انقلاب در قروه را پرورش دهد. با اعتراض دوستان که دیر است و باید برویم، به زور خداحافظی می‌کنیم ولی حیف‌مان می‌آید عکس یادگاری نگیریم. عکس یادگاری را می‌گیریم و با «انتظار» خادم مسجد از ما که «ان شاا… باز هم بیایید و اینجا فیلم اکران کنید» رهسپار مدرسه‌ای می‌شویم که قرار است شب را در نمازخانه‌اش بگذرانیم.