همراه با سینماسنگر در یادمان شهدای هویزه

از قطع چند باره برق تا پخش چند باره یک انیمیشن زیر باران

برق می‌آید دوباره بچه‌ها می‌آیند دوباره نبرد خلیج فارس ۱ و دوباره برق قطع می‌شود، این اتفاق چهار، پنج باری تکرار

به گزارش «روابط عمومی جشنواره عمار»، باران که از دو روز پیش شروع شده دست‌بردار نیست، صبح روز چهاردهم سینماسنگر با بارش باران بهاری شروع می‌شود.
یکی از بچه‌ها دنبال شلینگ ۱۰متری یادمان رفته است، سیدحسن غرفه فروش، یک سر شلینگ را داخل چاله‌آب‌های جمع شده روی سقف سینماسنگر می‌اندازد و از طرف دیگر، من شروع به مکیدن می‌کنم، آب، شور است ‌و گل‌آلود که البته بی‌نصیب نمی‌مانم. می‌روم بالای سینماسنگر که سریعتر نقاط بحرانی را از آب خالی کنیم به‌خصوص که باران شدت گرفته و داخل سینماسنگر، هر سمت را که می بینیم آب در حال چکه کردن است.
بچه‌ها داخل سینماسنگر جمع شدند، بعد از پخش چند فیلم کوتاه مثل قابلمه و علمک، قسمت‌های مختلف مجموعه انیمیشن خاکریزهای نمکی را برایشان اکران می‌کنیم، هر انیمیشنی که تمام می‌شود، بچه‌ها انیمیشن بعدی را درخواست می‌کنند.
پدر چند تا از بچه‌ها می‌آیند که بچه‌ها برویم اما آنها بلند می‌شوند، پدر یکی‌شان رو به من می‌گوید ‌سی‌دی اینها را نمی‌فروشید برای بچه‌هایمان بگیریم که بلند شوند، برویم.
باران، فروش عیدی‌های جشنواره عمار را متوقف کرده است، محوطه یادمان هم خلوت شده جز چند نفری که دنبال سرپناهی برای فرار از خیس شدن هستند.
سر ظهر، تدوین‌گرمان هم که سرما خورده بود، حالش خراب‌تر شده، با ما خداحافظی می‌کند تا بعد از یکی‌دو روز استراحت دوباره به جمع‌مان بپوندد.
لحظاتی است که باران قطع شده، سیدحسن و سیدحسین، بساط عیدی‌ها را پهن می‌کنند، چند خانم آمدند یکی‌شان که با جشنواره عمار آشناست قبل از آنکه بچه‌ها توضیح بدهند خودش شروع به معرفی جشنواره عمار و تبلیغ پک‌های فروش آن برای همسفرانش می‌کند، همانجا، هر‌چهار نفرشان فیلم‌های منتخب عمار را تهیه می‌کنند.
ظهر است باران دوباره شروع شده، چکه سقف بیشتر می‌شود طوری که یک ساعتی سینماسنگر نیمه تعطیل می‌شود.
ظرف‌های یک‌بار مصرف را جاهایی که سقف چکه می‌گذاریم، جلوی ورودی‌ها را کیسه خاک می‌گذاریم و دوباره می‌رویم آب‌کشی با شلینگ ۱۰ متری.
نماهنگ وارثین در حال پخش است، مادری به سمت‌مان می‌آید و چندین بار خداقوت به‌مان می‌گوید دعوتش می‌کنیم بیایید داخل اما همان ورودی می‌ایستد.
نماهنگ، آخرهایش است که صدای گریه‌ای توجهمان را جلب می‌کند، همان مادر است که زار زار گریه می‌کند…
دوباره بچه‌هایی وارد سینماسنگر می‌شوند روی صفحه سیستم پخش‌مان نبردخلیج فارس۱ را که می‌بینند می‌گویند «عمو نبرد خلیج فارس بذارین»
نبرد خلیج فارس۱ را پلی می‌کنیم وسط‌ پخش، برق قطع می‌شود، از موقعی که باران شروع شده برق هم چند بار قطع شده است.
به بچه‌ها می‌گوییم بروید برق که آمد دوباره برایتان پخش می‌کنیم‌.
برق می‌آید دوباره بچه‌ها می‌آیند دوباره نبرد خلیج فارس ۱ و دوباره برق قطع می‌شود، این اتفاق چهار، پنج باری تکرار می‌شود.
حوالی ۱۰ شب است یک ساعتی که برق آمده اکران‌ها را ادامه دادیم، بچه‌ها دوباره می‌آیند، بهشان می‌گوییم نبرد خلیج فارس را پخش نکنیم برق می‌رود که یکی‌شان می‌گویند «وای خدا برق نره»
بعد از چند فیلم‌کوتاه، دوباره نبرد خلیج فارس۱ را پخش می‌کنیم این بار برق قطع نمی‌شود، دعای آن بچه شش، هفت ساله مستجاب شده است.
سینماسنگر نم گرفته، روی وسایل را نایلون می‌کشیم، باران شدت گرفته و هوا سردتر هم شده است.