به گزارش «عمار فیلم» به نقل از ۸ دی، سرویس فرهنگی ۸دی؛ ساعت ۴ روز جمعه بود که پیامی برایم آمد: ” مشتاق دیداریم برادر، الوعده وفا “، آقای امامقلی بود، آمده بود لنگرود برای ایام محرم، اصالتا لنگرودی نیست اما به قول خودش از یکی پرسیدند اهل کجایی؟ گفت هنوز زن نگرفته ام.
دو ساعتی طول می کشید تا به محل قرار برسیم، وقتی از طولانی بودن راه خبردار شد گفت: ” اوووف، آقا بیخیال برو به عزاداریت برس، من اگه تونستم خودم بیام هماهنگ میکنم باهات، چه کاریه آخه، شب تاسوعا این همه راه بیای، من راضی نیستم اصلا…”
آدم تازه مشهور شده و این همه صمیمیت و فهم و شعور عجیب بود، و باعث می شد تلخی سختی این همه راه آن هم در شب تاسوعا را نادیده بگیرم، و وقتی گفتگویم به عنوان خبرنگار ۸دی با او به پایان رسید، خداحافظی نکرده دلمان برایش تنگ شد، انگار سالها بود او را می شناختیم.
هنر را برای هنر بودنش دوست دارید یا هدف دیگری را در این عرصه دنبال می کنید؟
هنر برای هنر که تعریفش را اساتید و حضرات ارائه داده اند که چرا هنر برای هنر، ولی خب نه، آمدن ما در عرصه هنر به خاطر خود هنر نبود، به قول معروف کشیده شدیم در این راه، خب خود فلسفه شکل گیری سفیر مشخص است، که از چه سالی شروع شده، چرا شروع شده و از چه کاری شروع شده.
بچه های بسیج دانشجویی دانشگاه شریف بعد از اتفاقات سال ۸۸ جمع شدند دور همدیگر و یک ضعفی را در فضای رسانه ای کشور احساس کردند که این خلا باید پر می شد، چون ما خیلی آسیب دیدیم در آن فضا، مخصوصا در برهه ۸۸، بچه ها جمع شدند، یک حلقه اصلی برای اتاق فکر تشکیل دادند که اولین کارشان هم شد ” یزدان تفنگ ندارد” و کم کم تیم و حلقه اصلی سفیر فیلم شکل گرفت، در ابتدا ۹۰ درصد بچه های سفیر را دانشجوهای شریف تشکیل می دادند، بعدش بچه های دانشکده صدا و سیما هم اضافه شدند، البته الان از اقصا نقاط کشور هستند در سفیر فیلم و از انحصار بچه های شریف درآمده است (با لبخند).
عموما هم بچه ها، توّاب هستند، من به شوخی اسم خودمان را گذاشته ام ” توّاب “، یعنی از رشته های فنی و مهندسی تغییر رشته داده و آمده ایم به سمت علوم انسانی، رشته هایی مثل ارتباطات، مدیریت رسانه، سینما، یا مدیریت و گرایش های مختلف آن در ارشد، من هم از این قاعده مستثنی نبودم، در یک برهه ای احساس کردیم رسانه خط مقدم جبهه است و باید برویم و کار کنیم، فارغ از همه ی بحث های شعاری واقعا احساس کردیم باید کاری انجام بشود، بعد هم کلا تغییر رشته دادم، رفتم ارتباطات و دانشکده صدا و سیما.
این را هم بگویم، هنر برای هنر، هیچ فرقی با مکانیک برای مکانیک ندارد، هیچ فرقی با برق برای برق ندارد، در واقع علت اینکه یک عده ای مهاجرت کردند از رشته های فنی مهندسی به رشته های علوم انسانی تا علم تاثیرگذاری را یاد بگیرند، نشات گرفته از این است که دنبال یک رسانه بودند برای رساندن حرفشان، برای فرستادن پیامشان، در واقع یک حرفی وجود داشت که باید گفته می شد و این امروزه در قالب هنر می گنجید، حالا الان که آمدیم مستند بسازیم، شاید فردا زمینه کار در رسانه فرق کند، ولی به نظر می رسد که روز به روز نقش رسانه پررنگ تر می شود و باید در این عرصه بیشتر کار کرد.
آرزوی شما در عرصه هنر چیست؟ مثلا دوست دارید جایزه بهترین کارگردانی فجر را بگیرید یا اسکار بگیرید؟
در سیر و سلوک کار هنری خیلی سخت است که یک نفر بگوید جشنواره اصلا برایم مهم نیست، مگر اینکه خیلی تقوای زیادی داشته باشد و خیلی خودساخته باشد، اصلا به نظرم یک مرحله است، چون یک بخش مهمی از کار هنری و رسانه ای دیده شدن است، این دیده شدن هم الان خواه ناخواه، درست یا غلط، در جشنواره ها اتفاق می افتد، بنابراین به نظرم جشنواره یک بخشی از کار است، بخشی از سلوک فرد است، اما گیر کردن در جشنواره خیلی مضر است یا ساختن کار برای جشنواره خیلی مشکل دارد، ولی اگر از جشنواره استفاده کنید برای بیشتر دیده شدن به نظرم مشکلی ندارد، یعنی جشنواره شرکت کردن بخشی از کار است.
مثلا همین ” آقای نخست وزیر” مغضوب جشنواره های مختلف بود، از عمار گرفته که سوپر حزب اللهی ترین جشنواره است، تا جشنواره حقیقت که برای مرکز گسترش است، حالا دیگر فجر بماند که چگونه با ما رفتار کردند، علت اصلی اش هم این بود که کلا کارهای مسئله محور، عموما هم کارهای سیاسی مورد توجه حضرات قرار نمی گیرد، این انتقاد به جشنواره عمار هم وارد است، یعنی این ها فقط در قشر تحت پوشش فرق دارند، وگرنه هیچکدام غیر خودشان را تاب نمی آورند، به همین جهات سیاسی ما مغضوب هر دو جشنواره بودیم، ولی در عین حال یکی از پرفروش ترین محصولات مستند سال ۹۵ و ۹۶ بود، و یکی از پرفروش ترین مستند ها در سینما مارکت بود، فکر کنم که اولین مستند بچه های جبهه انقلاب بود که در سینما ها اکران شد، یعنی گروه هنر و تجربه پذیرفت که در سینما ها اکران بشود.
این را هم بگویم خیلی متکی به آرزو نیستم، شاید بگوییم آرمان خیلی بهتر باشد، نقطه ی ایده آلی که تصور می کنم این است که بتوانم یک سری کار بسازیم که یک مرتبه بتوانیم ارتقا بدهیم یک چیزی را مثل بصیرت، آگاهی یا دانش عمومی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، و به نظرم این در یک سیرورتی شکل می گیرد و این گونه نیست که بگویم اسکار را بگیرم به نتیجه رسیده ام، انگار که بگوییم آقا طلای المپیک اگر گرفتیم و گذاشتیم در کلکسیونمان دیگر تمام است، نه، واقعا هیچ وقت اینگونه وضعیت را تعریف نکرده ام برای خودم، راستش را بخواهید اصلا فکر نکرده ام که نقطه نهایتش کجاست، اینکه چه نباید بشوم را فکر کرده ام، اما اینکه دقیقا باید چه بشوم را فکر نکرده ام، البته به سمت آن چیزی که در لفظ انقلابی تعریف شده دارم حرکت می کنم.
اولین چیزی که نباید باشم این است که جمود داشته باشم، اولین چیزی که نباید داشته باشم این است که یکجا بایستم، دیگر کار نسازم، آن چیزی که تا الان یادگرفته ام را استفاده نکنم، به نظرم مهمترین چیز همین است، یا اگر نکته ای یا حرفی راجع به یک مسئله دارم که با زدن آن حرف هرچند تلخ باشد و هرچند برای خودم ضرر داشته باشد، اتفاقی می افتد، آن حرف را نزنم، این را نمی خواهم باشم.
یه مقدار راجع به “آقای نخست وزیر” برایمان صحبت کنید؟ از اینکه چطور شد این اییده به ذهنتان رسید و…
سال ۹۵ بود که ایده اش داده شد، اینکه پیدا کنیم چه بخشی از تاریخ مغفول مانده است، آن بخشی هم که کمتر از همه بهش پرداخته شده بود بحث ملی شدن صنعت نفت بود، کلا هم تا اون موقع که ما کار را نساخته بودیم، این را مطمئنا می توانم بگویم که تنها روایت های موجود روایت بی بی سی و ” من و تو ” و ” voa ” بود و اصلا ما کارهای داخلی نداشتیم، فقط کارهای شبکه خبر بود که خیلی سطحی بود.
راستش را بخواهی آمدیم فکر کردیم در قصّه مذاکرات چه کاری می توان کرد، یعنی ما از مسئله به رساندن پیام رسیدیم، خب بررسی کردیم و رسیدیم به بخش تاریخی مهمی که ما با آمریکایی ها تقابل داشتیم، تحقیقات را شروع کردیم و سعی کردیم همه ی کتاب های موجود را بخوانیم، به اتفاق آقای حبیبی که پژوهشگر کار بود کل کتاب هایی که در این زمینه موجود بود را جمع کردیم، و با افراد مختلفی هم چه جبهه ملی، چه نهضت آزادی ها، چه آنهایی که در دایره بچه های انقلاب تعریف می شوند مثل آقای موسی حقانی و غیره صحبت کردیم، کتاب هایشان را خواندیم، و نهایتا به این نتیجه رسیدیم که مدل روایت باید اینگونه باشد.
خیلی به این فکر کردیم چگونه روایت کنیم که خیلی جذاب تر از این باشد، ولی یک نکته ای همیشه دست و پای ما را می بست، و آن هم اینکه مردم و خصوصا نسل های جدید هیچ ذهنیتی نسبت به مصدق و ملی شدن صنعت نفت نداشتند، هرجوری می خواستیم بچینیم که مثلا جزئیات بهتری گفته شود، یا مثلا در مدل روایت از آخر به اول روایت کنیم یا از وسط شروع کنیم، یک مدلی روایت می شد که حق مطلب ادا نمی شد، گفتیم اول یک کار معمولی ساخته شود و صفر تا صد ماجرا گفته شود، بعد می شود بیشتر به مقاطع مختلف آن پرداخت، خب حالا این روایتی که می بینید شده، هرچند که می شد خیلی بهتر از این کار بشود.
روند تولید چطور بود؟ چه دردسرهایی داشت؟
ما از تیرماه ۹۴ تصویربرداری مان را شروع کردیم، که مصاحبه ها بود، بعد هم مرداد ماه ۹۵ رونمایی اش بود، یک سال مرحله تولید طول کشید، در واقع علت طول کشیدن مرحله تولید خود تولید و پس تولید کار نبود، یعنی ما مصاحبه ها را در یک برهه سه چهار ماهه گرفتیم، علت اصلی طول کشیدن کار جمع آوری آرشیو بود، که خیلی پیچیدگی های خاص خودش را داشت، خصوصا در آن برهه در رابطه با مصدق حساسیت های زیادی وجود داشت و همچنین داستان پر غصه آرشیو و و دسترسی به آن.
من کفش پاره کردم برای گرفتن آرشیو، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آرشیو مرکزی صدا و سیما، آرشیو روزنامه اطلاعات، آرشیو کیهان، و خیلی از جاهای دیگه که الان یادم نیست، تازه اینها فقط دولتی هایش است.
ما خیلی رایزنی کردیم برای گرفتن چند عکس، مثلا روزنامه اطلاعات چهار پنج تا فریم عکس داشت که بدرد کار ما می خورد، اولا اینکه آرشیو آنها بسیار پراکنده بود، یعنی ما ساعت ها وقت می گذاشتیم تا یک عکس را پیدا کنیم، بعد هم که پیدا می کردیم باید توضیح می دادیم که چرا برای مصدق عکس می خواهیم، مورد سوم این بود که با یک هزینه های کذایی مواجه می شدیم که پرداخت کردنش خیلی مشکل بود، مثلا برای یک فریم عکس ۳۰ ، ۴۰ هزار تومان پول می خواستند، یک فریم عکسی که ما بعدا به برکت اینترنت پیدا کردیم.
یا مثلا مرکز اسناد، مرکز اسناد جایی بود که ما دو ماه تمام منتظر ماندیم تا لیست عکسهایی که از آنها خواسته بودیم را به ما بدهند، یعنی خیلی از عکس ها اصلا در دسترس نبود، خیلی از آنهایی هم که در دسترس بود عموما مشکل داشت، بعد مثلا دو ماه بود ما یک لیست داده بودیم که این عکس ها را می خواهیم، دستگاه خراب شد و گفتند باید از چین قطعه بیاوریم، دو ماه رفتیم و آمدیم و آخر سر هم با همکاری در روابط عمومی مرکز اسناد توانستیم چند فریم عکس، آن هم از دادگاه مصدق پیدا کنیم.
یک بخش هم صدا و سیما بود، من برای گرفتن آرشیو از صدا و سیما چند بار از قزوین (محل سکونت) مجبور شدم بروم آنجا و به در بسته خوردم، یعنی راهم نمی دادند در سازمان.
اعجوبه اینها جایی بود که نمی توانم اسمش را بیاورم، زیر نظر ارشاد بود و خیلی فشل اداره می شد، هیچ لیستی از فیلمهای موجود ندارند که در اختیار مراجعه کننده قرار دهند، شما خودت باید یک لیستی تهیه کنید و بدید به آنها، آنها یک آقایی دارند می رود در انبار که در آن فیلمها به صورت نگاتیو در طبقات مختلف چیده شده است، او مثل کتابخانه دنبال فیلمها می گردد و می کشد بیرون فیلم مورد نظر شما را.
خلاصه بعد از کلی رفت و آمد و مجوز گرفتن، به ما اجازه یادم هست ما منتظر جواب از این عزیزان بودیم که یکی از اقوام ما فوت کرد و ما آمدیم شمال، من تازه رسیده بودم که زنگ زدند و گفتند مجوز شما تایید شده و اگر همین امروز نرسی مجوز شما باطل می شود و باید بری و دو ماه دیگر بیایی، خلاصه ما رفتیم و فیلمها را گرفتیم، نکته جالب اینجاست، فیلمها اینقدر در نیامده بود، فاسد شده بود، یعنی فیلم را آوردیم داخل این دستگاه های مویلا، دیدیم که فیلم کلا قرمز شده یا قسمت هایی از رنگ فیلم از بین رفته است، فیلم های جالبی هم بود، خب حیفه، این فیلمها دارد از بین می رود، هیچکدامش هم دیجیتال نمی شود.
ما وقتی اعتراض کردیم که چرا اینها را دیجیتال نمی کنید گفتند شما پولش را بیاور ما همه را دیجیتال می کنیم، گفتم دیجیتال کردن اینها ۴ میلیارد بیشتر خرج ندارد ولی خب…
روند اکران چطور، خاطره ای دارید؟
در روند گرفتن مجوز اکران هم مشکلی نداشتیم، اما خب اولین اکران این اثر در کافه ” ایما” بود در تهران که از آن جلوگیری شد، ولی بعد از آن مشکلی برای اکران نداشتیم.
البته صدا و سیما پیر ما را درآورد که کار را پخش کند، یک مشکل عمومی ما داریم در صدا و سیما که هنوز هم شورای بازبینی بر اساس یک سری از معیار های دهه شصتی آنجا را اداره می کنند، مثلا می گفتند ابراهیم یزدی در فیلم است فیلم نباید پخش شود، به اینکه ابراهیم یزدی بعد از این همه سال چه حرفهایی می زند توجه نمی کنند، و الان که ایشان فوت کرده حالا برخی می آیند و میگویند این راش ها را بده ما استفاده کنیم، که قطعا هم تاکنون آمده اند و بیشتر از این هم می آیند در آینده، خلاصه فقط شبکه مستند جسارت کرد و کار را پخش کرد.
آیا به هدف خود از ساخت این مستند رسیدید؟
آره من فکر می کنم رسیدم، منتها ما یک مشکلی داریم، و آنها هم سیستم توزیع هست، ما تولید خوب در جبهه انقلاب داریم، مشکل اصلی در توزیع است، منظورم از توزیع البته شبکه نمایش خانگی یا vod نیست. کار به دست آن کسی که باید برسد متاسفانه نمی رسد، ما در تولید این کار تمام سعی خود را کردیم، اگر مشکلی وجود دارد در سیستم توزیع است، البته سینمای هنر و تجربه بخشی از این مشکل ما را حل کرد، یعنی آدمهایی که می رفتند سینمای هنر و تجربه عموما کسانی بودند که در هرم مخاطب ما تعریف شده بودند، ولی متاسفانه تلوزیون که خانه اصلی مستند است آن طور که باید و شاید تاکنون حمایت نکرده که امیدوارم در آینده روند بهتری طی شود.
خاطره ای جالب از اکران های خصوصی دارید؟ عجیب ترین نقدی که شنیدید چه بوده است؟
آره خاطره خاص دارم، اتفاقا خیلی هم خاص است، ما کار “آقای نخست وزیر” را برای دو روزنامه به صورت خصوصی اکران کردیم، حدس بزنید کدام روزنامه ها، کیهان و شرق، در دو تحریریه کار را پخش کردیم.
اول رفتیم تحریریه شرق، اولا که وسط فیلم مدام تیکه می انداختند، بعد از اینکه فیلم تمام شد شروع کردند به اعتراض و گفتند شما ۷۰ دقیقه به ما فحاشی کردید، وایسین جوابتون رو بدهیم، گفتیم یعنی چی؟ گفتند شما تمام آرمانهای ما را زیرسوال بردید، خیلی بهشان برخورده بود، ما هم گفتیم ما که حرفی نداریم، آقای یزدی داره حرف می زنه، آقای باوند داره حرف می زنه.
گفتم ما که حرفی نزدیم، گفتند نه شما تقظیع کردید حرفهای اینها را، اصلا اینجوری نیست، شما گفتید فدائیان نفت را ملی کردند، گفتیم ما کجا این حرف را زدیم، خلاصه به هر جایی متوسل شدند، گفتند عقبه شما مشخصه و معلومه به کجا وصلید، از این ناراحت بودند و می گفتند شما فیلم سال ۳۲ را نساخته اید شما فیلم سال ۹۵را ساخته اید، اسم مصدق را آورده اید ولی برجام را زدید.
البته بعدش سردبیرشان آمد، همه اینها را بیرون کرد و نشست با ما صحبت کرد که من فیلم شما را ندیدم ولی فکر نمی کنم شما چنین نظری داشته باشید و شروع کرد به آرام کردن فضا و تمام، این رفتار شرقی ها بود.
خلاصه گذشت و بعدش رفتیم کیهان، وقتی برای آنها پخش کردیم آقای مستغاثی موضع گرفت، مرحوم شایانفر فیلم را ندیدند، در نهایت هم آقای غضنفری و بقیه می گفتند منتشر نشدن کار بهتر از منتشر شدن آن است و انتشار آن اصلا به مصلحت انقلاب نیست.
مثلا اعتراض می کردند که چرا از فراماسونر بودن آقای مصدق حرف نزدید، گفتیم حالا شما اولا چه مدرکی دارید که ایشان تا آخر فراماسون بوده، دوما حالا بوده، چه دردی را الان دوا می کند، یادمه در جلسه آخری هم که با آقای غضنفری داشتیم و این فیلم برای دانشجوهای نخبه پخش می شد، با احترام خدمت ایشان گفتم حالا فرض کنید ما بگوییم ایشان فراماسون بوده، این چه دردی را دوا می کند، اینکه ذکر شود مصدق فراماسونر بوده بهتر است یا اینکه بگوییم آمریکای امروز همان آمریکایی است که علیه ما کودتا کرده بیشتر به درد امروز ما میخورد؟
دوما می گفتند چرا رفتید با نهضت آزادی ها مصاحبه کرده اید، آنها منحله هستند و امام گفته اینها مرتد هستند، شما رفته اید و به اینها شانیت بخشیده اید، گفتیم کجاش شانیته؟ آقای مستغاثی در آن بحث تلوزیونی هم گفت زاویه دوربین، گفتیم زاویه دوربین یعنی چه؟ تعریف درست زاویه دوربین را شما به ما ارائه دهید، آخر هم به نتیجه نرسیدیم، می گفتند یک جوری فیلم گرفته اید که اینها را مبرا از خطا نشان می دهد، می گفتم اینها دارند واقعه را تعریف می کنند، من اصلا آدم را نیاورده ام که قضاوت کنم، دوربین را گذاشته ایم و طرف که خودش از نهضت آزادی است و تا دیروز مصدق را حلوا حلوا می کردند دارد نقد می کند.
آثاری که تا کنون ساخته اید موجب دردسر برای شما شده است؟ خاطره ای دارید تعریف کنید؟ حالا آثار شما غیر از اثر بیادماندنی ” آقای نخست وزیر” تا آنجایی که یادم هست زندگی شبکه ای، کالای کشتار، کربلای ۹۴ و..
این را اولین بار است که می گویم، ما سر کالای کشتار یک تذکر از وزارت صنعت گرفتیم، کالای کشتار در رابطه با کالاهای صهیونیستی بود. یک تماسی داشتیم که چرا دارید کاری می کنید سرمایه گذار خارجی نیاید سرمایه گذاری کند، بحث سر این بود که کوکاکولا، نستله، اورئال، اینها برندهایی بودند که در اتاق بازرگانی آمریکا و اسرائیل هست و خودشون هم اذعان می کنند که حداقل سهامدارانشان صهیونیست هستند، شرکت نستله در قزوین یک کارخانه بزرگ دارد.
خلاصه ما آمدیم کار کالای کشتار که به صورت تیزر هم بود و یک کار احساسی بود بیشتر را ساختیم، این محصولات برای حمایت از کشتار هستند و صهیونیست ها از آن ارتزاق می کنند، ما در جواب اعتراض ها به کار گفتیم مجلس شورای اسلامی پنج مصوبه در این خصوص گذرانده آخرین جایی هم که مجلس مامور کرده وزارت امور خارجه است و مامور شده یک لیست از شرکتهای تحت حمایت اسرائیل ارائه دهد تا ایران دیگر با اینها قرارداد نداشته باشد، باید در این مورد شفافیت داشته باشیم.
بهترین فیلمی که دیده اید چیست ؟ از لحاظ میزان حرفه ای بودن تکنیک و اثرگذاری محتوا عرض می کنم. هم از میان داخلی ها و هم خارجی ها حداقل یک مورد را بفرمایید؟
انتخاب خیلی سخت است، در کارهای خارجی مستند ” Dirty Wars ” خیلی خوب بود، جنگهای کثیف که در رابطه با جنگ افغانستان است، ” Citizenfour ” کار خوبیه به نظرم و مجموعه کارهای مایکل مور که خیلی خوبه، یعنی کلا شخصیت و نگاهش قابل توجه است، کار قبلیش هم ” مقصد بعدی حمله کجاست” به نظرم این هم کار خوبی است.
به طور کلی مدل کارهای مسئله محور در سینمای مستند خارجی خیلی پیگیری می شود، برخلاف داخل کشور، و این مدل جشنواره هایی هم که در داخل تعریف شده برای این است که در ایران کارهایی ساخته شود که خیلی در آن مسئله ای نمایان نباشد، و اگر مسئله ای هم وجود دارد بیشتر در حد آسیب های اجتماعی باشد، ولی کلان نگری و نگاه کل به جزء بیشتر در سینمای مستند آمریکا دیده می شود.
در مستند های داخلی هم در سال های اخیر به نظرم مستند “مادر کشی” کار خیلی خوبی بود، ” پرزیدنت آکتور سینما” کار بدی نبود، از کار های خودمان نمی خواهم تعریف کنم، راستش را بخواهید در کارهای مستند داخلی از مستند مسئله محور خبری نیست، از کارهای خودمان هم نمی خواهم بگویم، ولی خب به نظرم “شبنامه” هم کار خوبی است.البته مستند های خوب سوژه محور زیاد داریم در داخل.
از سینمایی های داستانی خارجی ” نجات سرباز رایان ” به نظرم کار خیلی خوبی بود که سینمای دفاع مقدس ما هنوز خیلی فاصله داره تا اون کار، خیلی خوبه که برسیم یه روز به اون نقطه، داخلی ها هم به نظرم محمد حسین مهدویان کارش را خوب بلد است و “ماجرای نیمروز” به نظرم کار خوبی بود.
یتیم خانه چطور؟
یتیم خانه فیلم خیلی خوبی بود، الان که فکر می کنم ما نداریم کاری غیر از یتیم خانه در این سطح و من چرا باید از خاطرم رفته باشه ، نه یتیم خانه کار خوبی بود، ایستاده در غبار هم خوب بود، البته ماجرای نیمروز را بیشتر دوست دارم چون خیلی به موقع ساخته شد.
آیا در عرصه ی هنر این مسیر را ادامه می دهید یا ممکن است روزی مثلا یک فیلم فقط برای دل خودتان بسازید؟ از این جهت که مثلا یک فیلم کمدی بسازید؟
خب چه اشکالی دارد؟ اگر اشکالی هم وجود داشته باشد به نظرم در ساز و کار حمایت از هنرمندان است، اشکال در ساز و کار جبهه انقلاب در بحث فرهنگ است، این تاکید روی کار تمیز آتش به اختیار به نظرم یک بخش اش همین است، دیگه نامیدی از همه جاست وقتی بحث از آتش به اختیار و تمییز می شود به نظرم(با خنده)، یعنی ما واقعا هنوز مجموعه ای نداریم بیاید از بچه ها حمایت کند.
من به شما قول می دهم ما خیلی استعداد داریم در کشور، ما در سفیر توانستیم طرح درس در بیاوریم، علم بومی تولید کنیم، یک چیزی مثل دوره آموزشی سربازی یعنی سرباز بیاید و کافی است یک مقدار قریحه هنری داشته باشد مستند ساز بیرون می آید از دوره.
باید فکر این را بکنیم که اقتصاد هنر الان چطور تعریف می شود، مشکل داریم در بحث اقتصادی، واقعا مشکل داریم، الان خود ما مشکل داریم، تا الان توفیقش نبوده نساختیم خدا را شکر، اینقدر در نمانده ایم که برویم کمدی بسازیم، ولی اگر هم گیر بکنم نمی روم فیلم کمدی بسازم، شاید بروم تدوین یک کار دیگر را قبول کنم، فیلمبرداری را قبول کنم ولی کار کمدی را نسازم، البته کمدی هم خوب است منظورم از نساختن فیلم کمدی، کمدی سخیف است، در واقع چیزی که الان کم داریم در سینمای ایران کمدی است، این چیزی که هست عموما کمدی نیست طنز مبتذل است.
کارگردان مورد علاقه تان کیست؟ هم داخلی و هم خارجی؟
جسارت حسین مهدویان و جوان بودنش خیلی خوب است، چون واقعا سینمای داستانی ما پوست ننداخته و هنوز همان قدیمی ها هستند و اتفاق جدیدی در سینمای داستانی ما نیافتاد، تنها چیزی که جوانه زده همین حسین مهدویان است.
از خارجی ها کارهای اسپیلبرگ و کار های کارگردان ” Social Network ” یعنی دیوید فینچر را دوست دارم.
یک کارگردان خوب که بخواهد هم فیلم خوب بسازد و هم با محتوای اسلامی ایرانی و یا انقلابی فیلم بسازد چه باید بکند؟
( با خنده و شوخی:) به نظرم نشه، توصیه نمی کنم کسی وارد این فضا بشود، چون نه پول توش هست، نه اسم و رسم توش هست به اون صورت که برای جبهه آن طرفی هست، برای جبهه انقلاب خیلی اسم و رسم ندارد کار کردن ( با لبخند ).
ولی از شوخی گذشته، اولا که خیلی کم داریم آدم، دوما چند نکته مهم را باید توجه کنند، اولین نکته مهم که من خودم در دوره مستند سازی از اولین استاد مستندسازی رسمی ام آقای رضا برجی یاد گرفتم این بود که باید جگر داشته باشید، ایشان می گفت مستندساز باید جگر داشته باشد، اگر می خواهید حرف بزنید پس باید مقابل حرف هایی که می خوری ایستادگی داشته باشی، نمی شود یک حرفی بزنی و فرار کنی.
نکته مهم بعدی یاد گرفتن فن است، اول خیلی خوب باید فیلم ببیند، خیلی فیلم ببیند، دوم اینکه قوه تحلیل خود را بالا ببرد، یعنی فیلم تحلیل کند، نقد بخواند و نقد ببیند و بعد هم باید حتما دوره آموزشی شرکت بکند.
ببینید ما یک معضلی داریم در جبهه انقلاب و آن هم این است که کلیپ ساز زیاد داریم، تا دلتان بخواهد کلیپ ساز داریم و تا دلتان بخواهد فیلم نساز، زود دست به ساخت زدن همیشه بهترین راه نیست، همیشه دوربین در دست داشتن لزوما شما را فیلمساز نمی کند، یعنی باید دوره آموزشی ببینید، متاسفانه دوره آموزشی معمولا در شهرستان ها نیست و جمع شده است در تهران.
بعد از اینکه دوره دید باید ورود کند به ساخت فیلم، با یک تحلیل و نگاه پژوهشی مناسب، خیلی هم سخت است راستش را بخواهید.
مستند مسئله محور نوع مستندی است که ما به آن نیاز داریم، کمتر هم به آن پرداخته ایم، کسی که مسئله نداشته باشد مستندساز نمی شود، این برای خود من اتفاق افتاده است، اون اوایل که فکر می کنی اولین چیزهایی که به ذهنت می رسد، اردوی جهادی و راهیان نور است، اینها مسئله نیست به نظرم، بچه های انقلاب هم اولین چیزهایی که به نظرشان می رسد همین هاست، اردوی جهادی و راهیان نور (با خنده).
ببخشید اینجوری می گویم، بابا ما خیلی مشکل داریم، من همین الان ۵ ایده دارم، که این ۵ ایده همین الان وقت ساختنش است، یعنی همین الان بچه ها باید بسازند، یکی از مهمترین های آنها بحث مناطق آزاد است، یا در رابطه با قاچاق، مشکلات ماشین سازی مثل هپکو اراک، ماشین سازی تبریز در حال ورشکستگی است، ماشین سازی تبریز دارد به آلمان صادر می کند آن وقت ما قید میگذاریم که ملت بروند ماشین آلات چینی وارد کنند، یا نساجی مازندران که کلا خوابید، هیچکس هم نمی رود سراغ این مسائل چون کار کردن درباره این ها پژوهش زیاد می خواهد اما فیلم ساختن درباره پیپ فلان بازیگر یا تاریخچه فلان تیم فوتبال خیلی برای جماعت فیلمساز جذاب تر است چون خیلی پیچیدگی ندارد، یا فیلم ساختن درباره یک معتادی که ترک کرده یا درباره کارتن خواب ها.
آقای ضابتی جهرمی که پروفسور مستند است در ایران، استاد دانشگاه صدا و سیما است، چند کتاب در این زمینه نوشته است، کسی ندیدم به اندازه آقای ضابتی کار آکادمیک کرده باشد در حوزه مستند، این استاد مستند را در پژوهش خلاصه می کند و می گوید کاری که پژوهش نداشته باشد اصلا مستند نیست، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
در خصوص فیلم داستانی هم کاری که در خارج دارد شکل می گیرد و شکل گیری مدارسی مثل ساندنس همین را نشان می دهد، اونها هم تاکید دارند روی پژوهش، مثلا همین فیلم ” Social Network “، دیوید فینچر در این فیلم دارد جامعه شناسی می کند، مسئله ای که او در آن موقع مطرح کرد مسئله امروز جامعه ماست شاید، اونها هم روی پژوهش تاکید دارند، البته بحث آن ها بیشتر آینده پژوهی است، چیزی که در ایران خیلی معنایی ندارد.
ولی خب فیلم داستانی چون براساس تخیل است خیلی نمی شود خرده گرفت که چرا پژوهش ضعیف یا قوی است، ولی آنها پژوهش های آینده نگرانه دارند ولی خب ما آینده پژوهی را اصلا جزء پژوهش های خودمان حساب نمی کنیم، ولی آنها پیشگویی می کنند در ۱۰ سال آینده چه اتفاقی می خواهد بیافتد و بر اساس آن مثلا فیلم های آخرالزمان و فرا آخر الزمانی را می سازند.
بعد از ازدواج موفق تر شدید یا …؟
(چند دقیقه قبل از این سوال خانم ایشان وارد منزل شده بودند و ایشان با خنده جواب دادند:) باید این سوال را زودتر می پرسیدید، خیلی، مثل جهش قیمت دلار قوی تر شدیم.
شاید بعضی ها بگویند موفقیت ربطی به ازدواج ندارد ولی در زندگی من که ربط داشته، نکته مهم این است که هدف را یک مقداری شفاف می کند، ریل گذاری دقیق تری نسبت به آن چیزی که باید بشوی بعد از ازدواج شکل می گیرد که قبل از ازدواج نیست، یعنی شما قبل از ازدواج وسظ ساختن فیلم ممکن است خسته هم بشوی و بیخیال شوید و بگزارید کنار، بروید سراغ یک کار دیگه، ولی بعد از ازدواج واقعا اینگونه نیست.
آن مسئولیتی که نسبت به خود خانواده پیدا می کنی، خودت و رشد خانوده ات در کنارش، حالا صرفا بحثم فقط اقتصادی نیست، کاملا فرهنگی هم دارم بحث می کنم، اینها خیلی به آدم کمک می کند تا رشد کند، برنامه دار می شوید کلا، همین که شما بعد از ازدواج فکر این را دارید که صبح را چجوری شب کنید که ضرر نکنید این خودش خیلی کمک می کند، حداقل آن کاری هم که دارید می کنید را با برنامه انجام می دهید.
اصلا چطور شد گیلان ازدواج کردید؟ اگر خاطره جالبی دارید بفرمایید. دردسرهای ازدواج با یک کارگردان آن هم از جنس سفیر فیلمی ها چیست؟
خانم بنده اصالتا لنگرودی است اما ساکن قزوین هستند، این جا هم که آمدید منزل پدرخانمم هست، خانه امید است.
ازدواج با یک کارگردان خیلی سخت است، ما یک رسمی داریم در سفیر فیلم هر وقت یک خداقوتی به کارگردان می گوییم یک خدا قوت هم به خانم او می گوییم، چون بعضی وقت ها یادم هست خودم ۱۰ ، ۱۲ روز خانه نرفته ام، مجبور هم بودیم شبانه روزی کار کنیم، چون بعضی وقت ها سر تدوین کار مجبوری شبانه روزی کار کنی، چون یک لحظه که بروی و برگردی افکار آدم پاره می شود و دوباره سر جا آوردنش خیلی سخت است، باید متمرکز کار کنید، مخصوصا وقتی آرشیو دیر می رسد و زمان رونمایی نزدیک می شود.
من سر همین کار “گریز از مرکز” به ۸ استان سفر کردیم، برای انعکاس مشکلات مردم مناطق مرزی و محروم کردستان، قزوین، آذربایجان، من اون موقع یادم هست با کولبر های کردستان صحبت کردم، خب من ۸ روز پشت سر هم خونه نبودم، واقعا سخت است، کلا زندگی با مستندسازها سخت است، چون کارشان ساعت ندارد، یه مشکلی که ما داریم این است که کارمند نیستیم، شب، نصفه شب و امتداد هم دارد، مثلا الان که آمده ایم اینجا مسافرت من پژوهش های کار جدیدم را با خودم آورده ام، مشکلات اینجوری هم هست، کار ما خیلی غیر قابل پیش بینی است و یکدفعه کار پیش می آید، مثلا برای اکران آقای نخست وزیر یکدفعه زنگ می زدند صبح می گفتند بلیط بگیر بیا مشهد، بلند شو بیا اصفهان، باید می رفتیم و کار دیگری هم نمی شود کرد، طبیعی هم هست، کسی که می خواهد کار مستند بکند این اتفاق ها برایش طبیعی است.
می توانم بپرسم در انتخابات ها به چه کسانی رای داده اید؟ خاطره های خودتان را از فضای انتخابات ها بگویید.
چرا حالا باید این رو بگم الان(با لبخند).
من در مسجد بزرگ شدم از بچگی و این افتخار ما هم هست، امروز که فکر می کنم با خود می گویم اگر ما در مسجد بزرگ نمی شدیم و کارهای فرهنگی مسجد و دوربین و کتابخانه دستمان نبود و این کارها را نمی کردیم معلوم نیست چه می شدیم.
ما مسجد حضرت ابوالفضل قزوین فعالیت می کردیم، یادم می آید آن زمان نوارخانه مسجد را راه انداختیم و کاست مذهبی پخش می کردیم، الان شاید نسل جدید اصلا ندانند نوار و کاست چی هست، بعد هم فیلمهای ویدئویی می آوردیم بعد از اینکه استفاده از ویدئو متداول شد، و بعد هم در هیات مذهبی، کار تلویزیون مدار بسته و اینکه به خانم ها تصویر برسانیم و تصویربرداری و تدوین کنیم یا اینکه کلیپ موبایل درست کنیم، اون موقع عصر بلوتوث بود، یادم می آید اولین ایستگاه بلوتوثی که در مناطق عملیاتی ایجاد شد کار ما در طلائیه بود، ایستگاه صلواتی بلوتوث زدیم، ۱۰ ، ۱۲ تا دستگاه بلوتوث خریدیم چیدیم با بچه های هیات و کلیپ می فرستادیم برای ملت و ملت هم استفاده می کردند، می آمدند اونجا بلوتوث روشن می کردند و …
ببخشید از سوالتون خارج شدم، یادم می آید سال ۸۴ آقای قالیباف آمده بود قزوین، و آن زمان اولین بار بود که در فضای رای دادن قرار داشتیم، من آن زمان فکر می کردم آقای قالیباف گزینه اصلح است، بعد که آقای احمدی نژاد که کلا ناشناس بود به عنوان شهردار تهران، پرزنت شد برای ما که مثلا آدم انقلابی هست، من یادم می آید یک مسافت زیادی را در حد دو سه چهارراه پیاده راه رفتیم با یکی از رفقا و تحلیل سیاسی کردیم تا به نتیجه برسیم به آقای احمدی نژاد رای بدهیم یا قالیباف، راستش را بخواهید خیلی فضای آن موقع برای ما پیچیده نبود و تحلیلی هم خیلی نبود، معادلات بعد از ۸۸ خیلی عوض شد.
سال ۸۸ مثل اون بنده خدا در خانه خوابیده بودم، که زنگ زدند گفتند یه کمی شلوغ پلوغ شده (با خنده)، جدی می گم، دیگه اتفاقات بعدش هم بصری است.
مهمترین اثر ۸۸ روی امثال من به نظرم بحث رسانه ای بود، اصلا این که ما رفتیم سمت کار رسانه ای همین بود، به قول آقای قدیانی که شب قدر نشسته بود پشت سیستم، نوشته بود “سبحانک یا لا اله الا انت، الموس الموس خلصنا من الکیبرد یا رب” یعنی فضا یه جوری شده بود که فقط این باید تایپ می کرد تو چت و جاهای دیگه و دستش به موس نمی رفت.
اون موقع شرایط واقعا اینجوری بود، و خب ما ها هم خیلی در فضای توئیتر و میکروبلاگینگ و اینها نبودیم، خود من هم نبودم واقعا، ولی خب توئیتر بین قشری که داشتند شانتاز می کردند و اغتشاش خیلی موثر بود، اون موقع تازه نقش تلویزیون هایی مثل بی بی سی مشخص شد، هرچه قدر آنها تصویر داشتند از اتفاقاتی که می افتاد در آن شرایط، ما تازه باید می افتادیم دنبالش که باور کنید شرایط اینجوری نیست، حقیقت ماجرا این است، رسانه خیلی نقش بازی کرد در این ” تلبسون الحق بالباطل”، نقش همزن برقی در قاطی کردن حق و باطل داشت، یعنی هرچه قدر ما با دست می خواستیم جدا کنیم یک همزن برقی بود که اینها را مخلوط می کرد و خیلی سخت می شد برای مردم تبیین کردن واقعیت.
این به نظرم نکته خیلی مهم ۸۸ بود که بعدش ما دیدیم بهترین کار این است که وارد فضای رسانه ای بشویم، اون موقع هنوز مستند برای من مسئله نبود بیشتر کار رسانه در فضای مجازی و یادگفتن اصول عکاسی و فیلمبرداری و تولید، واقعا بچه ها قبل از ۸۸ تولید نداشتند، بعد از ۸۸ بچه حزب اللهی ها پوست اندازی کردند و تولید پیام انجام شد ولی خب خیلی فاصله داریم با آن چیزی که باید باشیم.
اصولگرا هستید یا اصلاحطلب یا راه سومی را دنبال می کنید؟
من نه اصولگرا هستم نه اصلاح طلب، همان گونه که در قضیه اکران برای کیهان و روزنامه شرق عرض کردم، در هر دوش مشخص بود، نه واقعا، مرزبندی بین اصولگرایی و اصلاحطلبی یک کمی آدم را از انقلابی گری دور می کند، اصل انقلابی گری این است که متصل به گروه و جناح و طیف خاصی نباشی تا بتوانی راحت انقلابی مطالبه کنی، حالا از هر کدامشان، فرقی نمی کند، من نظرم این است، حالا شایدم خیلی موافق نداشته باشد و بگویند کار سیاسی بخواهید بکنید حتما باید عضو یکی از این جناح ها باشید، نمی گویم اصولگراها صد در صد اصول انقلاب را فهمیده اند، باید شخص شخص بررسی کرد، نمی توانی بگویی طیف اینها خوب می فهمد، مگر اینکه معدل بگیری، این نظر شخصی من هست و خیلی ادم سیاسی به معنای جناحی نیستم راستش را بخواهید.
شغل اصلی شما چیست؟ از راه کارگردانی امرار معاش می کنید؟ وضع مالی تان چظور است؟
من در موسسه سفیر دو کار انجام می دهم، یک فیلمسازی و دو آموزش فیلمسازی، یک بخشی از امرار معاش من از خود فیلم ساختن هست و بخش دیگر از آموزش فیلم ساختن طبیعتا.
من نه خانه دارم، نه ماشین دارم، مستاجرم، وضع مالی ما اینجوری است، حقیقتا زندگی ما معمولی است.
چه شد که کارگردان شدید؟ از بچگی آرزو داشتید یا اتفاقی شد؟
بار خورد کارگردان شدیم (باخنده).
اما چه شد کارگردان شدم، جنگ ۲۲ روزه غزه بود، ما فکر کردیم که چه کاری می توانیم برای بچه های غزه انجام دهیم، به فکرم رسید تنها کاری که الان می توانیم انجام دهیم این است که به اقتصاد رژیم صهیونیستی ضربه بزنیم، اگر اقتصادش ضربه بخورد شاید دیگر نتواند سلاح تهیه کند، این چیزی بود که از دست ما بر می آمد.
اولین قسمت کالای کشتار که درباره کوکاکولا بود، به این صورت که یک نفر از یخچال یک کوکا بر می دارد، به محض اینکه کوکا را باز می کند، یک انفجار در غزه رخ می دهد، کوکاهای مختلفی که در جاهای مختلف باز می شود و تبدیل می شود به انفجار در غزه، این را یک شب تا صبح ساختم، یعنی شب ایده اش به ذهنم رسید، داداشم را آوردم و یک کوکا خریدیم گذاشتیم داخل یخچال و درش را باز کردیم و از نماهای مختلف تصویربرداری کردیم، بعد آرشیو انفجارهای همان موقع در غزه که از اخبار پخش می شد را گذاشتیم کنار آنها و منتشر کردیم، آخرش هم نوشتیم گرم بنوشید، این خون فلسطینی هاست.
این قسمت ” کالای کشتار” وقتی وارد فضای مجازی شد خیلی بازخورد خوبی داشت، در فضایی که همه منتظر بودند چه کار کنیم که کمکی به غزه بکنبم، این یک فکر خوبی بود و خیلی دست به دست شد در آن برهه.
بعد از این کار ما احساس کردیم می توانیم فیلمساز بشویم البته باید خیلی بیاموزیم، بعدش بقیه قسمت های “کالای کشتار” را ساختیم، بعدش هم ” کربلای ۹۴″ و “داستان اعتماد” و “آقای نخست وزیر”.
مستند جدیدی در دستور کار دارید؟ کمی توضیح دهید.
مستند جدید در دستور کار دارم، اما نمی دانم که مجوز دارم درباره اش صحبت کنم یا نه، چون کار برای خودم نیست، برای حوزه هنری است و برای مرکز مستند سوره، درباره دوره پهلوی دیگه حالا از چه منظری به پهلوی می خواهیم بپردازیم اجازه بدهید بیشتر از این توضیح ندهم.
کلام آخر:
خدا خیرتان بدهد و انشالله که موفق باشید، انشالله که ما بیشتر ببینیمتان، انصافا هم بچه های باصفایی بودید، لذت بردیم از آشنایی با شما، انشالله رفاقت ما صمیمی تر شود.