به گزارش «عمارفیلم»، عصر پنج شنبه بعد از اکرانهایی که در سه روستای صوفیان، حسین آباد و باقر آباد انجام شده بود، با یکی از مسئولین شهر هماهنگیهایی صورت گرفت تا در یکی از پارکهای بزرگ شهر، فیلم سینمایی اکران کنیم.
در همین راستا قبل از حرکت به سمت روستای سرخه دزج، از پارک بهاران شهر سنندج بازدید کردیم و شرایط مکانی و زمانی اکران در پارک بهاران بررسی شد. پارکی که به گفته مسئول فرهنگی منطقه بهاران، شبها محفلی است برای مردم منطقه بهاران. «مردم بهاران به جز این پارک هیچ فضای دیگهای ندارند. به همین خاطر احتمالا حدودا ۱۰۰۰ نفر برای اکران توی پارک حضور پیدا کنند» قرار بر این شد که «یتیم خانه ایران» یا «بادیگارد» فردا شب، بعد از برنامه مفرح نیم ساعته برای مردم منطقه بهاران اکران شود.
ایستگاه چهارم اکران، روستای سرخه دزج در فاصله چهار کیلومتری سنندج است که قدمتی بیش از ۸۰۰ سال دارد. روستایی با جمعیت بالغ بر هزار نفر که قرار بود برای کودکان و نوجوانانش اکران کنیم. به روستا که رسیدیم کلاس قرآن روستایی توسط ماموستا برگزار میشد. آموزش قرائت به همراه نکاتی از محتوای قرآن. ماموستا در مورد اهمیت علم و کشب آگاهی صحبت میکرد. هر چند به کردی صحبت میکرد اما کلمات مشترک فارسی و کردی صحبتهایش آنقدر بود که منظورش را میفهمیدم. از «ناسا» برای بچهها صحبت میکرد و اینکه اگر دنبال دانش نروند، باید کارگری کنند، هر چند کارگری هم شریف است.
کلاس که تمام شد، با ماموستا صحبت و مصافحه کردیم. ارتباط طولانی نبود، زمان نماز عصر شده بود و باید نماز عصر اقامه میشد. نماز که تمام شد، تیم اکران مردمی هم آماده بود برای اکران اما یک چیز کم بود. همان مشکل همیشگی یعنی نبود سه راهی با سیمی بلند که به پرژکتور و پریز متصل شود. راه حل در آشپزخانه مسجد روستا بود که خادم زحمت آوردنش را کشید.
با توجه به رده سنی مخاطبان اکران که همگی کودک و نوجوان بودند، کار برای انتخاب فیلم راحت شده بود. «نبرد خلیج فارس» اثر فرهاد عظیما هم جذاب است و هم کشش داستانی دارد. قبل از شروع پویانمایی یکی از اهالی بچههایی را که منظم و مرتب به دیوار مسجد تکیه دادند بلند میکند و در چند ردیف مینشاند کنار ویدئوپرژکتور. باز هم مرتب و منظم مینشینند در کنار هم، یک طرف ویدئوپرژکتور، دخترها و طرف دیگر پسر بچههایی که هنوز به طور کامل یخشان نشکسته و شیطنتهایشان را رو نکردند.
همه چیز برای شروع اکران آماده است. دکمه شروع که زده میشود، صدای بلند تیتراژ اثر همه سرها را خیره میکند به پرده نمایش. به نظر میرسد انتخاب درستی بوده اما کمی از زمان اثر میگذرد تک تک از جمعیت دخترهای روستایی خیره به تصویر کم میشود. نبرد خلیج فارس با همه جذابیتش نتوانسته در دل دخترهای کودک و نوجوان و آرام روستایی جا باز کند. سختی کار اکران در این مواقع خودش را نشان میدهد و این نکته سنجیها و مخاطب شناسیهای ریز را میطلبد.
در مقابل واکنش دخترها، پسر بچهها با هر صحنه اکشن و هیجانی پویانمایی چهرهشان تغییر میکرد و به صورت بغل دستیهایشان نگاه میکردند تا واکنش آنها را ببیند و احساسشان از تماشای اثر را به دیگری منتقل کنند. گاهی در گوشی چیزی به همدیگر میگفتند و گاهی نفر دوم آنچنان محو اثر بود که شنیده یا نشنیده فقط سری تکان میداد تا رفع تکلیف کند و صحنه بعدی را از دست ندهد.
احساسات کودکانهشان صادقانه و بی تکلف به بروز و ظهور میرسید. مثلا در صحنهای که هواپیمای ایرانی، در کمال ناباوری توانست هواپیمای متجاوز را با گلوله منفجر کند، چنان ذوق زده شدند که ناخودآگاه دست زدند. اثر که تمام شد از مسجد بیرون نمیرفتند. شیطنتهایشان در زمان نمایش فیلم علنی شده بود و یخشان شکسته شده بود. شوخی میکردند و خوشحال بودند. در نهایت به شعرخوانی هم رسید. نشسته بودند گوشه مسجد و برای یکی از بچههای اکران آواز محلی میخواندند.
بچههایی که شبانه روز پای تلویزیون بودند. نوجوانی با لباس مشکی کردی بی آنکه حساب کند، هر روز چند ساعت است، از روی مبالغه میگفت «من ۲۰ ساعت در روز فیلمهای ایرانی میبینم. همه جور فیلمی که صدا و سیما میگذارد» یا دیگری میگفت «من همهاش پای فیلمهای آی فیلمم» اسامی فیلمها را هم میگفتند و ما باورمان میشد که اگر از مسئول نظارت صدا و سیما بیشتر فیلمها را نبینند، کمتر پای تلویزیون نیستند اما با وجود این مسئله جالب بود که اینقدر با شوق و علاقه تا پایان اکران نشسته بودند. ایمانم به این مسئله که اکران فیلم صرفا تماشای فیلم نیست. وسایل و تجهیزات اکران که جمع و جور شد، از بچهها خداحافظی کردیم و با هم از مسجد خارج شدیم.