جشنوارۀ مردمی، نه مردمِ جشنواره‌ای!

محسن آقابابایی

اگر نتوانیم قالب «جشنواره» را به نفع «مردم» و «حضور»شان و به اقتضای این حضور تغییر بدهیم، ناچار به این سمت خواهیم رفت که مردم را به قالب جشنواره در بیاوریم.

در سالن «سینما فلسطین» نوعی احساس غریبگی و معذب‌بودن گریبان کسانی را که اهل شرکت در جشنواره‌ها نیستند و جشنواره‌ای ندیده‌اند می‌گیرد. سینما فلسطین را مثال می‌زنم چون محل معمول جشنوارۀ عمار است و آن‌جا بوده که اولین تلاش‌ها برای بازتعریف رابطۀ مردم با سینما رقم خورده است؛ اگرنه، دیگران که راه و چاه خودشان را دارند و خیال خودشان را از این بابت راحت کرده‌اند که «مردم» همان‌ها هستند که (در بهترین حالت) باید تلاش کنند به سینما بکشانندشان و چیزی از جیبشان بیرون بکشند و روزگار بگذرانند. روستایی‌جماعت کی برای آن‌ها «مردم» بوده؟!

ممکن است گفته شود که نویسنده قیاس به نفس کرده و تجربۀ خودش را به دیگران نسبت داده. این حرف ممکن است درست باشد، اما می‌پرسم چرا وقتی کسی مثل «مشتی اسماعیل» را برای حضور در یک جشنواره دعوت می‌کنیم، این‌همه به زحمت می‌افتد؟ زحمتِ حضور! آن پدر و مادر شهید هم که برای بزرگداشت‌شان و برای تذکر به سمت‌وسوی نهضت، دعوت می‌شوند هم به همین نحو.

برای این‌که بحث برایتان روشن‌تر بشود، مقایسه کنید حضور در مسجد را با حضور در جشنواره. کسی ایراد نگیرد که این قیاس بی‌وجه است و مثلاً در مسجد، عبادت خدا می‌کنیم و در عینِ حضور در جمع، مقدمات خلوت فراهم است و همه رو به سوی واحدی داریم و از این دست. این‌ها همه اگر زمینه‌سازِ انس و آشنایی است، برای مراسم دیگر و کارهای دیگرمان هم باید فراهم باشند. سرّ این‌که انقلاب از مسجدها بود، آیا همین نبود که مسجد، امکان حضورِ صمیمی و بی‌تکلف و صادقانۀ مردم را فراهم کرده بود؟ آیا آشنایی مردم با فریادی که از مأذنۀ مسجد بلند بود و با درودیوار و آدم‌ها و زبان و مناسک و مناسبات مسجد، در همراهی و بلکه جلوداریِ مردم دخیل نبود؟ دیگران از مردمِ از مسجدْ قیام‌کرده مأیوس بودند، چون زبان مسجد و مردم را نمی‌دانستند؛ اگرنه از بس مار خورده بودند، به اندازۀ کافی افعی بودند!

حضور در مسجد تشریفات غیرمعمولی طلب نمی‌کند. گفته‌اند که برای حضور در مسجد بهترین لباس‌ها را بپوشید، عطر بزنید، آراسته باشید و بقیۀ آن دستورات. اما این تشریفات (وجهِ ناآشنای این واژه را احساس می‌کنید؟ تشریف، مشرّف‌شدن…)، اُنس و آشنایی با مسجد را نمی‌پوشاند. کدام‌یک از ما وقتی عطر می‌زنیم و به مسجد می‌رویم، معذّب هستیم؟ غریبگی «احتمالاً» از آدم‌هایی که به جشنوارۀ عمار می‌آیند هم سرچشمه نمی‌گیرد. این‌جا معتقدان به انقلاب جمع می‌شوند و فرض است که معتقدان به انقلاب، از مردم جدا نیستند و با مردم هستند و این‌قدر شبیه به آن‌ها هستند که چنین احساس غریبگی‌ای را ایجاد نکنند. (از این «احتمال» سریع عبور می‌کنم، چون این مجال، فرصتِ طرح آن را ندارد!) پس این فاصله از کجاست؟

این ماجرا ممکن است از جَلوتی نشأت گرفته باشد که ملازم حضور در جایی است که دوربین‌ها در آن مشغول به کار هستند؛ ممکن است به‌خاطر کم‌تکراربودنِ این گردهم‌آیی باشد؛ ممکن است سالنِ غریبۀ سینما این حس را ایجاد کند؛ شاید هم اسم «جشنواره» ملازم با مسمایی شده که برای ما مردم غریبه است. شاید همۀ این‌ها با هم باشد. در هر صورت، دیگران قالب «جشنواره» را به‌تناسب کاری که باید می‌کرده شکل داده‌اند و این قالب، بالضروره، نحو رفتار خاصی را می‌طلبد. اگر «حضور» را صِرف بودنِ تن در جایی ندانیم، تجربۀ سال‌های گذشته احتمالاً در سامان‌یافتنِ این مسئله و توفیق در یافتنِ راه حل آن به کار خواهد آمد. احتمالاً این مسئله را به صرافت طبع یا شلاقِ تجربه درک کرده‌ایم که مردم پای هر عَلَمی سینه نمی‌زنند. اگر جشنوارۀ عمار نتواند زمینۀ «حضور» مردم را در جهاد فرهنگی فراهم کند، آن می‌بیند که «جشنوارۀ فجر انقلاب اسلامی» دید.

اگر این مسئله را قبول کنیم و به آن بیندیشیم و ذهنمان را در آن فعال کنیم، به راه حلش فکر خواهیم کرد. «نوآوری» واژۀ مناسبی نیست، اما گشودنِ راهی نو و درانداختنِ طرحی نو مستلزم «حرکت در خلاف مسیر» است. فرض کنید سال آینده، افتتاحیه و اختتامیۀ جشنوارۀ عمار در مسجد برگزار شود. (منظورم مسجدهای غیراشرافی است! در مسجدگریزیِ مردم در دهه‌های اخیر هم باید فصلی جداگانه گشود. حتی مسجدی هم که نتواند زمینۀ حضور مردم را فراهم کند، متروک و مطرود خواهد شد. چنین مباد!) مگر اکران فیلم‌ها در مسجد چیز تازه‌ای نبود؟ چنین تصمیمی، یعنی برگزاریِ افتتاحیه، اختتامیه، اکران، جلسات نقد و بررسی، آموزش و همۀ فعالیت‌های جنبی در مسجد، فصلی از ملاحظات و مسائل را خواهد گشود که پاسخ‌یافتن برای آن‌ها، ما را به سمت «آن‌چه باید باشد» پیش خواهد برد. فرضاً بیندیشید که اکران در مسجد چه ملاحظاتی را در تولید آثار وارد می‌کند؟ این‌گونه است که فرم و محتوا، در فرایندی همراه با هم‌افزایی، بر یکدیگر اثر می‌گذارند و هم را اصلاح و تکمیل می‌کنند.

جشنواره‌ای‌کردنِ مردم، محقق نمی‌شود و فقط در خیال، صورت می‌بندد. اگر می‌خواهیم عقب نمانیم، باید مقدمات حضور مردم را فراهم کنیم؛ باید هرچه‌بیشتر «مردمی» باشیم!