به گزارش «عمار فیلم»، خلق آثار هنری و انجام کار فرهنگی در حوزه موضوعات امنیتی مثل کودتا، یکی از ضروریاتی است که خلا آن در کشور ما به شدت احساس میشود. به همین جهت در حاشیه برگزاری جشنواره بین الملل عمار با استاد «سینا واحد» که پژوهشگر حوزه رسانه و فرهنگ است پیرامون ملزومات فیلمسازی در حوزه مسائل امنیتی گفتگویی داشتیم و استاد نظرات خود را در این زمینه و همینطور برخی اتفاقات رسانهای پس از کودتای ۲۸ مرداد بیان کرد.
کودتا؛ بدترین و خشنترین شیوه تصرفِ کشورها
«کودتا» عبارت است از اینکه، حاکمیتِ ملیِ یک کشور، با دولت یا دولتهای دیگری سرِ ناسازگاری و تعارض داشته باشد. بنابراین، ممکن است که آن دولتها، برای سرنگونیِ حاکمیت ملیِ این کشور، اقدام نمایند. ازطرفی، سرنگونیِ حاکمیت ملی، بهمعنای سرنگونشدنِ تمامِ ذخایر، منابع و امکاناتی است که در اختیارِ این حاکمیت و جریان قرار داشت. لذا در صورتِ کودتا، همهی این منابع، در اختیارِ جریان کودتا و کودتاگران میافتد. این مسئله، بهمعنای تصرفِ کشور، بهبدترین و خشنترین شیوهی ممکن و در همه ابعادِ آن است.
اسناد اطلاعاتی و امنیتی تاریخی باید منتشر شود
یکی از مهمترین ابعادِ کودتای ایران، همان مسئلهای است که کشورهای آمریکا و انگلیس را برای انجام کودتا در ایران، مجاب کرد؛ بهخصوص، آن داد و ستدی که بین سازمان اطلاعاتِ انگلیس و سازمان اطلاعاتِ آمریکا صورت گرفته بود. دربارهی این کودتا، چنین وانمود میشود که در آغازِ امر، آمریکاییها اشتیاقی بهانجامِ کودتا نداشتند، امّا بعدا برای اقدام بهاین عمل، توجیه میشوند. دلیلش این بود که انگلیس، قدرت انجام این کار و درحقیقت، دانشِ کافی برای اجرای کودتا را نداشت. اما آمریکاییها، در تشکیلات اتحادیهایشان، دانشِ لازم برای کودتا را در اختیار داشتند و بههمین دلیل، انگلیسیها بهطور مرتب از آمریکاییها میخواستند که حکومت ایران را از سرِ راه بردارید.
آن چیزی که آمریکاییها را برای انجام کودتا در ایران، مجاب کرد، دسترسی بهمنافعِ نفت ایران بود. ما اگر فرض را بر این بگذاریم، آنها در جریان کودتا، همهچیز را دوباره بههمان افراد ملی یا حاکمیتِ گذشته برگرداندند. درواقع، آمریکاییها تنها نفت و مدیریت آن را در تصرفِ خودشان نگه داشتند. فروش، بازار، تولید، کنترل و همهچیز…
اما در طول زمانیکه آمریکاییها نسبت بهنفتِ ما تصرف داشتند، چهمیزان خسارت بهجامعهی ایران وارد شد؟ آیا تاکنون، کاری برای تطبیقِ اعداد و ارقامی که آنها اعلام کردهاند، صورت گرفته است؟ آیا به همخوانیِ این آمار با واقعیت توجه کردهاند؟ اصلاً چرا وزارتِ نفتِ ایران، گفتوگوها و صورتِ مذاکرات مربوط به قراردادهای نفتیِ پیش از کودتا و پس از آن را که در زمان «مصدق» بسته شد، منتشر نمیسازند؟ چرا قانونی در مورد انتشار عمومی اسناد اطلاعاتی و امنیتی وضع نمیشود تا یک محقق، بتواند بهاصلِ مواد خام دسترسی داشته باشد؟
یکی دیگر از نهادهایی که نسبت به این مدارک، بیتفاوت است، وزارت خارجهی ماست. ما قراردادهای زیادی از جمله قراردادِ «وثوقالدوله» (۱۹۱۹) را داریم که حرف و حدیث هم در مورد آن بسیار است، اما تاکنون نشنیدهایم که وزارت خارجه، اصلِ این قراردادها را بهزبان انگلیسی منتشر کرده باشد. اسمِ این وضعیت را چه باید گذاشت؟ بیمهری؟ بیتفاوتی؟ غفلت نسبت بهتاریخ؟ اما هرچه که هست، این مسئله، آسیب است. آسیب برای محققان، پژوهشگران و برای اهل ادبیاتِ امنیتی.
غفلت از ادبیاتِ امنیتی
متاسفانه، تاکنون ادبیات امنیتیِ ما شکل نگرفته است؛ درحالی که حداقل بهلحاظ مفهوم، ایران یکی از امنیتیترین کشورهای جهان است. با این وجود، متاسفانه، ما حتی یک ادیبِ امنیتی نداریم. آیا فردی داریم که اهل فرهنگ و هنر و سینما باشد، اما نگاهش نگاهِ امنیتی باشد؟ بههمان دلیلی که ما چنین فردی را نداریم، سینمای ضدِ کودتا نیز نداریم. برخی افراد میپرسند که چرا در این مدتِ چهل ساله، سینمای ضدِ کودتا در ایران شکل نگرفته است؟ برای پاسخ بهاین پرسش، میتوان از مثالِ واضح و روشنی همچون موضوع «حزبالله لبنان» نام برد.
ما، مسائل امنیتی زیادی بین تهران – لبنان داشتیم که رسانهای شده است. اما سوال این است که ما چند پایگاه فرهنگی داشتیم که بر روی چنین مسائلی برنامهریزی داشته باشند؟! گروهی که بر روی این مسائل، تحقیق و پژوهش کنند و آنها را بهآثارِ فرهنگی تبدیل نمایند. مگر نه این است که امنیتیترین مسائل، بهخاطر حفظِ فرهنگ و هویت اتفاق میافتد. همچنان که اساسِ ماهیتِ «حزبالله»، بهخاطر حفظ هویت شیعه و فرهنگ اسلام است. پس چرا ما نباید ادبیات امنیتی داشته باشیم؟ این یکی از ضعفهای بسیار بزرگ ماست. از آن ضعفهایی که باید از خدا بخواهیم که آن افرادی که توانِ رفع چنین ضعفهایی را دارند، بهمیدان بیایند و این نقیصه را از جامعه فرهنگی ایران رفع کنند اِنشاءالله.
کار در مورد کودتا بسیار دشوار است
از آنجایی که تاکنون، هیچ کاری با محوریت کودتا انجام نشده است، در نتیجه هیچ تجربهای هم بر تجربهی دیگر افزوده نشده است. بنابراین کارکردن درخصوصِ کودتا، کار بسیار دشواری است؛ یعنی همین کاری که «جشنواره بینالمللی عمار» انجام میدهد. شاید یکی از دلایلی که دستاندرکارانِ این کار نیز دچار مشکل شدهاند، همین کمتجربگی و نبودِ تجربه حاصل از گذشته باشد. بهگمانم تاکنون بر روی کرهی زمین، ما جشنوارهای با این مفهوم و بدین مضمون نداشتهایم. بنابراین، «جشنواره بینالمللی عمار»، باید برای دورههای دیگرِ ما، کارهایی غیر از کارهای سینمایی هم انجام دهد. بهطور مثال، در «شیلی»، بسیاری از کسانی که در زمانِ «پینوشه» زندانی شدند، الآن در قید حیات هستند و از روشهای شکنجه، ارعاب و بسیاری از مسائلِ دیگر اطلاع دارند. یکی از آنها بهایران دعوت شود، ولی از او بخواهیم که برایمان خاطره تعریف نکند! بلکه شیوهی ارعابِ آمریکاییها در شیلی را تشریح کند و روشن سازد که «پینوشه»، براساسِ چه روشی توانست کل جامعه را بهسمتِ بردگیِ آمریکا سوق دهد.
اگر شما بتوانید این کارها را انجام دهید، بسیار کارگشا خواهد بود. شما میتوانید هر ساله، سه یا چهار آدمِ خبره، اهل تجربه و موسفید را از اینطرف و آنطرفِ کرهی زمین دعوت کنید تا در جشنوارهی بینالمللی عمار حضور پیدا کنند. حرفهای چنین افرادی، بسیار مفید و پرخاصیت خواهد بود. ازطرفی، این افراد ممکن است انگیزههای خیلی از هنرمندان و فیلمسازان را هم برای واردشدن در این مسائل، تقویت نمایند؛ چراکه برخیها اطلاعات چندانی در این مورد ندارند. متاسفانه برخی فیلمسازها، نمیدانند که حتی شکنجه هم فرمول دارد و اینگونه نیست که مثلاً بازجو بلند شود، بهسمتِ زندانی برود و فوراً بهصورتِ او سیلی بزند! چیزی که در برخی از فیلمها نشان داده میشود. شکنجه دادن، فرمول دارد و برخی از فرمولها، راهی برای پیبردن بهمکنونِ ضمیرِ آدمی است که درواقع مظنونِ شماست. فرض کنید که فردی، درپیِ ایجادِ یک خرابکاری علیه حکومت بوده است و شما او را دستگیر کردهاید. زمانیکه این فرد را دستگیر میکنید، شما باید بدانید که چگونه او را وادار کنید تا در کمترین زمانِ ممکن، دوستان، خانه، پول، امکانات و نقشههای بعدیاش را لو بدهد. فردی هم که میخواهد این کار را انجام دهد، بایستی از قبل، یک دوره کارشناسیِ کامل را دراینزمینه، گذرانده باشد. در یکی از فیلمهای «گاوراس»، برخی افراد میروند و در دانشکدهی مخصوصی که با دانشگاهِ پلیس آمریکا مرتبط است، آموزشهای حرفهایِ لازم را میبینند. یکی از این آموزشها این است که شما، چگونه میتوانید یک زندانی را شکنجه دهید، ولی جراحت مرگآفرینی بر او وارد نشود. خب حالا لازمهی این قضیه چیست؟ لازمهاش این است که ابتدا، یک پزشکِ فیزیولوژی، بدنِ یک انسان را برای فردی که میخواهد یک شکنجهگرِ متخصص شود، تشریح کند و توضیح دهد که این بدن، از چه قسمتهایی تشکیل شده است، کدام قسمتها، قسمتهای خطرناکِ بدن است و شدتِ ضربه از چه اندازهای بیشتر باشد، موجبِ مرگ، نقص عضو و یا لالشدنِ انسان میشود. بنابراین، شکنجهگرها این را یاد میگیرند که چگونه زندانی را برای مدتِ یکسال، دوسال و سهسال نگه دارند، شکنجه هم بدهند، اعتراف هم بگیرند ولی زندانی را هم نکشند. پس این کار، کاری تخصصی است. اما چندتَن از فیلمسازانِ ما، بهاین مسائل توجه دارند؟ این افراد، بایستی وارد حوزههای امنیتی شوند تا بتوانند بهاین مسائل دسترسی پیدا کنند. جشنوارهی بینالمللی عمار، میتواند برخی از این زمینهها را فراهم سازد.
دو مشکل عمده در تولید آثارِ فرهنگی-امنیتی
به هرحال، با توجه بهمسائلی مثل عدمِ انتشارِ اسناد امنیتی در جامعهی ما، که نه قانونی و نه مسؤلیتِ فرهنگی است، یک محقق باید از هفت دروازه رد شود تا بلکه بتواند بهیک یا دو سند، دسترسی پیدا کند. متاسفانه، هیچیک از نهادهای بزرگ ما، علاقهای بهانتشارِ اسنادِ امنیتیِ قبل و بعد از انقلاب و یا وضعِ قانونی برای انتشار این اسناد ندارند. این موضوع، کار را دشوار میکند. فکر میکنم که دسترسی پیدا کردن بهبرخی اسناد هم اصلاً امکان نداشته باشد. بهطور مثال، اگر شما بهدنبالِ سند امنیتیای باشید که در اختیارِ ارتش است، بازکردنِ این درها و رفتن به بایگانیِ ارتش و ملاحظهی این اسناد، خیلی سخت است. بههمین دلیل، در چنین پژوهشهایی، نقصان بهوجود میآید و نقص در پژوهش هم، سبب میشود که فاعلِ کار با موادِ خامِ اصلی، سر و کار نداشته باشند. در نتیجه، انگیزهی کافی را برای این کار نخواهند داشت و این، یک اشکال بزرگ است.
مساله دوم، افرادِ فرهنگی ما هستند که بهصورتِ تخصصی در مسائل امنیتی وارد نشدهاند. درنتیجه نمیتوانند یک کارِ فرهنگی – امنیتی را بهصورتِ قابلقبولی انجام دهند. در جنبههای تخصصی، اگر یک اشتباهی در مسائل امنیتی صورت بگیرد، تکلیف ِکلِ پروژه نامعلوم خواهد بود. چنین افرادی، نه خودشان موضوع را درک میکنند و نه قادر هستند که آن بخش از فرهنگِ مرتبط با مسائل امنیتی را بهطورِ صحیح، بهمخاطبِ خویش عرضه کنند. علاوهبر اینها، اساساً کار ضدِکودتایی، یک کارِ سنگینِ سیاسی است. این کار، یک قصهپردازیِ معمولی نیست که یک نفر بگوید فلان جای آن ضعف دارد و شما هم آن را تغییر دهید؛ بلکه بخشهای آن باید با تاریخ هم مطابقت داشته باشد. برای مثال، شما که زندگیِ آقای «روزولت» را در اختیار ندارید و خودش هم که در جایی تصریح نکرده که چه حقّههایی را مرتکب شده است. اما «روزولت»، کسی است که دورهی کارشناسیِ کودتا را دیده بود و بهواسطهی جایگاهی که در «سازمان سیا» داشت، تجربههای زیادی را هم کسب کرده بود. میتوان گفت که «روزولت»، مدرک دکتریِ کودتا را دارد. پس شخص باید اینگونه تحقیق کند. اگر قرار باشد که آدم بهیک نفر بگوید که شما، صلاحیتهای لازم برای تأسیس دانشکدهی کودتا را دارید، آن یک نفر همین آقای «روزولت» خواهد بود و بههمین خاطر هم است که او با چمدانهای پر از پول بهایران آمد. بنابراین بهتر است که آقای «روزولت»، کارگردان کودتا شود. کارگردانی که از آن روزِ اول، بهتیراندازش نگفت که مغز آقای «مصدق» را هدف بگیر، بلکه یکی از جاهایی که در مرحلهی اول مورد هدف قرار گرفت، «رسانهها» بود. او در مورد رسانهها و اینکه چگونه فضایی از پریشانی را در جامعه بهوجود بیاورد که بهسادگی هم زایل نگردد، مطالعه نمود. راهش را هم پیدا کرد. از آنجایی که «روزولت»، سرمایهی کافی در اختیار داشت، رسانهها را خرید و این پریشانی را تولید کرد. او مرحله بهمرحله، کارگردانیِ این کار را انجام داد تا سرانجام، آن هدفِ اصلیای که مورد توجه آمریکا و انگلیس بود، اتفاق افتاد. یعنی «مصدق» را پایین کشیدند و شاه و حاکمیتِ خودشان را بالا بردند. اگر شما بخواهید این جریان را بهطور دقیق افشا کنید، باید همانند خودِ «روزولت» برخورد کنید؛ یعنی یک کارگردانِ خبره بیاید و دستیارهای قدرتمندی هم بههمراه داشته باشد تا آنها بتوانند کار را مرحله بهمرحله پیش ببرند. اما من فکر میکنم که شرایط برای کار علیه کودتا در جامعهی ما، از هیچجهت، فراهم نیست. بنابراین تنها یک راهِ دیگر باقی میماند و آن عبارت است از کارِ مستند. کارِ مستند میتواند بسیار مؤثر باشد. البته مؤثربودنِ کارِ مستند، به دونکتهی اصلی بستگی دارد: یکی فهمِ تصویریِ آن شخصی که میخواهد این کار را انجام دهد و دومی، میزانِ فهم خودش از تاریخ. درواقع، اینکه چگونه میخواهد از بایگانیها استفاده کند، مهم است؛ بهخصوص اینکه اکثر تصاویر هم استفاده شده است. ازطرفی، اگرچه ممکن است فهمِ تصویری را ازطریقِ همکاری با دو مستندسازِ دیگر یاد گرفت، اما فهمِ تاریخی اینگونه نیست. فهم تاریخی، سختتر است. درصورتِ داشتنِ فهمِ تاریخی، شاید با کارِ مستند بتوان اثرِ مفیدی را تولید کرد که بهمراتب از فیلمهای سینمایی هم پرقدرتتر و پرنفوذتر باشد.
تاثیر کودتا در فرهنگ، ادبیات و رسانه
یکی از نخستین مکانهایی که باید در کودتا تصرف بشود، پایگاههای رسانهایِ جریانِ مقابل است. بدون شک، یکی از مهمترین کارهایی که بعد از «کودتای ۲۸ مرداد» اتفاق افتاد، برنامهریزیِ جدیدِ کودتاگران برای رسانههای جدید، ازجمله رادیوی اختصاصیای بود که در اختیارِ آمریکاییها قرار داشت. آنها در نیروی هوایی، رادیویی را راهاندازی کرده بودند که بهطور مداوم، از ساعتِ دو بعد از ظهر تا ساعتِ هشتِ شب، موسیقی پخش میکرد. یکی از موسیقیهایی که این رادیو پخش میکرد، موسیقیای بود که در محلهی لالهزارِ تهران عرضه میشد؛ یعنی موسیقیای که در نیروی هوایی، از رادیوی آمریکاییها پخش میشد، از رادیوی رسمیِ کشور پخش نمیشد. در رادیوی آمریکاییها، سبکهایی از موسیقی پخش میشد که بهاصطلاح، آنهایی که خودشان را دانشگاهی میدیدند، کسرِ شأن خودشان میدانستند که بگویند ما بهاین موسیقیها گوش میدهیم. میگفتند که این موسیقیِ لالهزار، موسیقیای سطح پایین است و موسیقیِ بیکلاسهاست. اما هوشمندیِ آمریکاییها را ببینید که تا چهاندازه قابلتوجه هست. آنها فوراً حد و مرزی را که از ابتدا، در رادیو درست شده بود و جلوی پخش موسیقی را میگرفت، برمیدارند. سپس بهسرعت، یک فرستندهی رادیویی را در نیروی هوایی راهاندازی میکنند و تمام این موسیقیها را در آن پخش میکنند؛ موسیقیای که نفوذش در جامعه، اتفاقاً بیشتر از موسیقیهای رسمی و مرزبندی شده بود.
بههر حال، اتفاقات سیاسی، قابل رویت نیست. اتفاقات فرهنگی هم چندان قابل رویت نیست؛ اما رویدادهای رسانهای، قابل رویت است. اگر شما، با این نگاه به«کودتای ۲۸ مرداد» برگردید و بخواهید بدانید که بعدش چه اتفاقی افتاد، میتوانید این تغییرات را در رسانههای آن زمان، بهراحتی ملاحظه نمایید و در نتیجه در حوزهی رسانهای، فرد راحتتر میتواند نمره بدهد.