به گزارش «عمار فیلم»، سید مجتبی مؤمنی؛ مستند مادر جبهه ها ساخته شهرام میراب اقدم در بخش «ملت قهرمان» دهمین دوره از جشنواره مردمی فیلم عمار شرکت کرده است. این مستند روایت خانم زهرا محمودیه ملقب به «مادر جبههها» است. مستند «مادر جبههها»، ماجرای حضور خانم محمودیه در روزهای جنگ تحمیلی در نقاط مختلف جبهههای حق علیه باطل در غرب و جنوب کشور است.
راوی داستان
این مستند، یک اثر پرتره یا شخصیت محور است که تنها راوی داستان خود سوژه است. یکی از مواردی که عموماً در مستندهای شخصیتمحور استفاده میشود، توجه به شخصیتپردازی در ابعاد مختلف سوژه، در موضوع مطرح شده، است. برای تأمین این منظور، یکی از راهها، استفاده از چند راوی متنوع است که هر کدام به بخشی از زندگی و ماجرایی که سوژه اصلی در آن حضور دارد، بپردازند. این مورد امری است که ما در مستند «مادر جبههها» اصلاً به آن بر نمیخوریم. در «مادر جبههها»، ما تنها شاهد روایت خانم محمودیه از اتفاقاتی هستیم که او در آن حضور داشته و تنها شاهد ماجراست. با اینکه در برخی تصاویر و راشهای آرشیوی مربوط به حضور ایشان در جبهه ها که از دوره حضور او در جبهههاست، شاهد همراهی چند خانم دیگر با خانم محمودیه هستیم ولی در طول مستند، هیچکدام از آن افراد در روایت مستند حضور ندارند؛ از طرف دیگر، راوی داستان هم به حضور همراهان خود در جبههها هیچ اشارهای نمیکند. با این اوصاف در کل، میتوان گفت شخصیتپردازی خانم محمودیه به خوبی صورت نگرفته است.
قصههای مادربزرگ
فارغ از موضوع شخصیتپردازی و نبود حتی یک راوی دیگر از داستان، اصل ماجرایی که ایشان روایت میکنند، حضور مادر گونه در خط مقدم جبههها برای عرض «خسته نباشید» و بعضاً اهدای هدیه و عیدی و برخی خدمات دیگر از جمله مواردی است که به نظر میرسد در دنیای واقع با جزئیات زیادی که راوی از آن یاد میکند، اتفاق نیفتاده باشد.
اینکه یک مادر بدون سازماندهی و حمایت از طرف هیچ مجموعهای در روزهای اوج جنگ، در خط مقدم حضور داشته باشد؛ اینکه چند کامیون خوردنی و حتی سبزیهای آماده برای «قرمه سبزی» برای نیروها فرستاده شود کمی دور از واقعیت است. از طرف دیگر بدیهی است در روزهای جنگ؛ اوضاع خطوط مقدم، اصلاً طوری نباشد که یک یا چند زن در خط مقدم حضور داشته باشند. این حضور، آن هم برای اهدای کادو، عیدی و عرض «خسته نباشید» باشد؛ تنها دست و پاگیری برای نیروها دارد و با توجه به موقعیتهایی که از جبههها روایت شده، چنین حضوری کمتر به واقعیت نزدیک است.
با این وصف به نظر میرسد که روایت راوی، بیشتر خاطرهگوییهای مادربزرگ برای نوه یا فرزندی است که سالها با او نبوده و حالا با او زندگی میکند؛ تا اینکه روایت برای مستند. با توجه به چیدمان و لباس راوی هنگام روایت هم به نظر میرسد کلیه تصاویر ضبط شده کلاً مربوط به یک جلسه چند ساعته است که در کنار هم چیده شدهاند تا تبدیل به یک مستند شوند.
همراهی یک تیم سازمانی
در بخشهایی از مستند، شاهد ویدیوهایی از حضور خانم محمودیه در جبههها هستیم. ویدیوهایی که از حضور ایشان در جبههها دیده میشود تنها در حال تحویل دادن هدیه به رزمندگان و به صورت کاملاً نمایشی است. در همه فیلمها شاهد حضور یک خودرو بلیزر(سیمرغ) سرمهای رنگ و همراهی دو مرد و دو خانم که مجموعاً پنج نفرند، هستیم. مواردی که در هیچ کجای مستند به آنها اشاره نمیشود.
در مورد همین فیلمها هم با توجه به یک خودروی مشخص که به نظر سازمانی باشد، ضبط تصاویر و دریافت صدای خوب که نشان دهنده وجود صدابردار یا ابزارهای خوب صدابرداری است، به نظر میرسد یک مأموریت اداری مشخص از طرف یک ارگان مشخص باشد. از طرف دیگر با توجه به یکسان بودن پوشش و زمان تصویر و نوع هدایای ارسالی در راشهای مربوط به زمان جنگ، میتوان تصور کرد که همه تصاویر مربوط به یک سفر چند روزه اداری است که کارگردان آن را در بخشهای مختلف مستند استفاده کرده و از بریدن آنها بهره برده است.
روایت «مادر جبههها»، میتوانست با یک پژوهش قوی، آوردن جزئیات بهتر و استفاده از راویهای مختلف و پرداختن به ابعاد دیگر زندگی مرحوم زهرا محمودیه به یک مستند پرتره خوب تبدیل شود.