۱_ «متولد اورشلیم» یک فهرست سوال بیش نیست: به قول قدیمیها یک «امتحان قوه» و به قول امروزی ها یک «کوئیز». چند پرسش ساده برای غلغلک دادن و آزمودن وجدان آدمهایی که ناخواسته اسرائیلی به دنیا آمدهاند و فکر میکنند اسرائیل یک کشور است. دوربین شمقدری سراغ نسلی از غاصبان فلسطین رفته که نه مهاجر است و نه به زور به فلسطین کوچانده شده؛ نسلی از یهودی زادگان که نطفهاش نه در آلمان و لهستان و بلژیک و فرانسه و روسیه که در یک زمین غصبی بسته شده که دست بر قضا اسمش فلسطین است.
سکوتهای چند ثانیهای، آب دهان قورت دادنها، ابرو بالا انداختنها در مواجهه با چند سوال ساده، سست بنیانیِ منطق اسرائیل زادگان اروپایی را در دفاع از «اسرائیل» بخوبی نشان میدهد. اروپایی الاصلهایی که اتفاقا ترک وطن غصبی کردهاند و به اروپا ( زادگاه والدین شأن) برگشتهاند.
۲_ «متولد اورشلیم» از کنار موضوعات بسیار مهمی مانند «بریدن زبان هولوکاست ناباوران» و «زدن گردن مسگران فلسطینی بخاطر گنه آهنگران اروپایی» به آهستگی میگذرد؛ اما فهرست قابل قبولی از پرسشهایی را مطرح میکند تا استدلالها و بهانهها و توجیهها و مغالطههایی را که اسرائیل بر اساس آن شکل گرفته کف دست خود اسرائیلیها بگذارد در اثبات ظلم مطلق بودن اسرائیل. به خصوص آنجا که موزه زنده صبرا و شتیلا را با موزه بهینه سازی شده داخائو مقایسه میکند.
۳_ از نریشنهای عصا قورت داده محمد دلاوری که بگذریم، جشن پوریم نقطه ضعف مستند است. این جشن و مبنای تاریخی که برای آن روایت میشود، قصه یک مناقشه ایرانی یهودی است نه یک کشمکش انسانی صهیونیستی.
تاکید بر اهمیت جشن پوریم فرزندان ایرانی خمینی را (دستکم در نگاه ناآگاهان) از پرچمداران احقاق حق ملت مغضوب و مظلوم فلسطین به یک جماعت کینه توز انتقامجو تبدیل میکند.
وقتی هنوز از کوچه تنگهای صبرا و شتیلا و قانا و دیریاسین و شبستان مسجد الخلیل بوی خون تازه میآید و تصاویر سیبل کردن محمد الدره، تر و تازه در آپارات و یوتیوب هست، چرا باید دو هزار سال عقب برویم سراغ توطئه استر، برای اثبات نژادپرستی یهودیها و صهیونیستها.
آیا شمقدری سعی کرده با علم کردن جشن پوریم از ناسیونالیسم ایرانی علیه اسرائیل یارکشی کند؟ اگر این بوده، سعی تباهی بوده…
۴_ متولد اورشلیم مستند سادهایست. ساده نه به این معنا که زحمتی برای ساختنش کشیده نشده. ساده مثل دو دو تا چهار تا. مثل این که داستانهای آشویتس و داخائو و صبرا و شتیلا را در چند جمله برای دانش آموزان دبستانی اسرائیلی تعریف کنیم و از آنها بخواهیم با این چهار کلمه جمله بسازند. به همین سادگی!
شمقدری کار خیلی بزرگی نکرده. واقعیت قصه اسرائیل و اروپاییهای اسرائیل زاده آن قدر عناصر دراماتیک و تراژیک و کمدی دارد و با انبوهی از ماجراهای حیرت انگیز و بهتآور و سوزناک و غمبار آمیخته است که هر قدر هم مستند را ساده بسازیم، باز هم خوب دیده میشود.
۵_ کلیدیترین مونولوگ «متولد اورشلیم» هنگامی ثبت میشود که محمد دلاوری فنجان چای را رو به دوربین به مخاطب نشان میدهد و میگوید: «من تو خونه یه اسرائیلی نشستم و دارم چای اسرائیلی میخورم. خدا بهم رحم کنه.»
شاید این جمله بخاطر بار طنزش در مستند گنجانده شده؛ اما پنجرهای رو به یک واقعیت مهم است: با وجود منطق قوی، از حرف زدن با اسرائیل زادگان واهمه داریم و در سوال پرسیدن از آنها کم گذاشتهایم. سوالهای بسیار ساده. شاید ابزارش را نداریم. شاید عبری حرف زدن بلد نیستیم. یا شاید همان انگلیسی دست و پا شکسته دلاوری را هم نمیدانیم. یا فکر میکنیم که اگر با یک اسرائیل زاده در عالم مجازی حرف بزنیم و کل کل کنیم و سوال بپرسیم و احیانا یک فنجان چای اسرائیلی بخوریم «خدا باید به ما رحم کند.»
به نظر شما وقتی که به زودی اسرائیل از صفحه روزگار محو شد، اسرائیل زادگان کجا باید بروند؟ چه کسی و کجا باید به آنها یادآوری کند که نسبشان به کدام گلهدار لهستانی بر میگردد، یا پدرشان در کدام دره آلمان روستانشین بوده یا خرابه های کدام کارخانه در روسیه مال پدربزرگ شان بوده؟
این سبک چای خوردن با «اسرائیل زادگان جبری» چه در عالم حقیقت چه در عالم مجاز خدمت به بشریت است؛ بخشی از بشریت که ناخواسته غاصب به دنیا آمده است.
شاید بخشی از سطلهای آبی را که حضرت امام فرمودند باید بریزیم تا اسرائیل را آب ببرد، میشود با همین چایهای اسرائیلی پرکرد.
*محمد علی صائب