به گزارش «عمار فیلم»، داشتن همسنگر ترک زبان هم برای خودش نعمتی بود؛ پیرزن ترک زبان آذربایجانی که با فارسی بیگانه بود، فیلمهای جبهه و جنگ را درخواست میکرد همسنگرمان خانم لشکری به یاریمان شتافت و لوح ‘مدافعان حرم را معرفی کرد و پیرزن هم خرید با کلی هم چک و چانه! بعد که متوجه شد همسفرش لوحهای بیشتری از ما خریده اعتراض کنان برگشت که چرا به آن یکی فیلم با زبان ترکی دادید! یکی پیرزن میخرید یکی آن پیرزن! دست آخر هردویشان با خرید مستند «نار و انار» رقابت را خاتمه داده و راضی خداخافظی کرده رفتند.
معرفی کتاب زایو هم بخش جذابی از غرفه فروش سنگرمان بود؛ همین که نوجوانی دیده میشد؛ فوری کتاب را معرفی میکردیم، بیشتر از همهی ردهی سنی خرید این کتاب توسط نوجوانان برای دل چسبتر بود. بعد از خرید یک جمله به آنها میگفتیم؛ «ان شاالله شما کمک کننده به ساختن این آینده باشید.» و جذابتر این بود که وقتی معرفی نکرده میگفتند: «خوندمش!» این کلمه از خریدن یک کارتن کتاب یکجا هم برایمان راضی کنندهتر بود.
جذب اکران کننده که از اولویتهای اصلی سینما سنگر امسال بود هم همچنان ادامه داشت، که یکی از کارهای کاملا هماهنگمان شده بود؛ برای زائرینی که مستقیم به سنگر مراجعه نمیکردند یکیمان در محوطه زائرینی را که مشتاق بوده را با جشنواره آشنا میکرده، زائر را تحویل غرفه فروش داده، کار همسنگر بعدی شروع میشد و به معرفی لوحها و مشغول فروختن آنها میشد و همسنگر بعدی به بازگو کردن اهمیت ارسال بازخورد و نوشتن مشخصات اکران کنندهی جدید میپرداخت؛ و این یکی از کارهای هر روزهمان شده بود.
جای دستکش ننه عصمت تغییر میکرد و حالا بر درب سنگر بیشتر خودنمایی میکرد هر کسی آن را از دور میدید کنجکاو میشد که جریان این دستکش چیست و نزدیک میشد یا میپرسید یا برگهی معرفی دستکش را میخواند و همزمان سرش را به علامت حیرت و تعجب تکان میداد!
مستند «کرار» و «عابدان کهنز» همچنان مخاطبان راضی خود را داشت و کمتر مخاطبی را میدیدیم که حین اکران از جایش بلند شود.
سینما سنگر جشنواره عمار با هدف معرفی جشنواره عمار، اکران آثار منتخب جشنواره، در معرض فروش قرار دادن آثار خود و جذب اکران کننده بعد از روزها فعالیت به کار خود خاتمه داد.