روزانه چند کامیون خاور کمک به جبهه‌ها می‌فرستادیم/ برای جبهه با پول توجیبی ماشین خریدیم

دومین قسمت از برنامه تلویزیونی «گنج» با حضور منیره زاهد‌پناه، از بانوان جهادگر و فعال در پشتیبانی دف

به گزارش «عمارفست»، دومین قسمت از برنامه تلویزیونی «گنج» با حضور منیره زاهد‌پناه، از بانوان جهادگر و فعال در پشتیبانی دفاع مقدس، شب گذشته از شبکه افق پخش شد.

منیره زاهد‌پناه در ابتدای این برنامه گفت: من در سال‌های انقلاب، ۱۹ ساله بودم که با خانمی به نام حیدری آشنا شدم و با تشویق‌های او به سمت فعالیت‌های انقلابی کشیده شده شدم و از همان زمان در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردم.

وی در همین باره ادامه داد: پدرم و خانواده‌ام به خاطر این که سن کمی داشتم، مخالف حضور من در راهپیمایی‌ها بودند و می‌گفتند شما با مشت‌های خالی نمی‌توانید شاه را بیرون کنید و سربازان شاه تو را می‌کشند.

photo_2016-09-23_13-24-55 

این بانوی جهادگر با بیان اینکه در برخی راهپیمایی‌ها برای کسانی که در تهران مجروح می‌شدند، ملافه، پتو و… می‌بردیم، اظهار داشت: در مسیر یکی از راهپیمایی‌ها، به قهوه‌خانه‌ای رسیدیم که در آنجا به ما می‌گفتند شما نمی‌توانید کاری کنید اما یکی از برادران شعار داد که «زن‌ها به ما پیوستند»، ما هم در جواب گفتیم «بی‌غیرت‌ها نشستند»؛ پدرم هم در این قهوه‌خانه بود و وقتی شعار دادن من را دید، عصبانی شد و من مجبور شدم به او توضیح دادم که منظورم او نبوده بلکه می‌خواستیم مردم را تشویق کنیم که در راهپیمایی شرکت کنیم.

زاهدپناه در بخش دیگری از سخنانش درباره حضور در مراسم استقبال از امام خمینی(ره) گفت: به دلیل این که پدرم اجازه نمی‌داد به تهران بیایم، به پیشنهاد دوستانم که پدرم آنها را قبول داشتند، وانمود کردم که دل‌درد دارم دوستانم برای عیادت از من آمدند و به پدرم گفتند ما برای جد امام نذر می‌کنیم اگر حال دخترتان بهتر شد، اجازه بدهید او را هم برای دیدن امام خمینی(ره) با خودمان ببریم.

وی افزود: همراه با دوستانم به مراسم استقبال از امام خمینی(ره) رفتیم ولی من در بهشت زهرا(س) گم شدم، در همین موقعیت بودم که خانمی که به من به سمت منطقه «شوش» تهران می‌رود من هم علی‌رغم این که تهران را نمی‌شناختم، با او رفتم و آنجا گریه کردم.

زاهدپناه توضیح داد: برادرانی که با جیپ مشغول گشت بودند، وقتی فهمیدند از شهریار آمده‌ام و گم شدم به من گفتند باید به «گمرک» بروم و سوار اتوبوس شوم.

وی افزود: پدرم، گمرک را محل بدی توصیف کرده بود که نباید به آنجا بروم، به همین دلیل ناراحت شدم و شروع به گریه کردم برادرانی که سوار جیپ بودند، وقتی ناراحتی‌ام را دیدند، با ماشین خودشان مرا به گمرک رساندند.

این بانوی جهادگر اظهار داشت: بعد از این ماجرا، به همراه خانم رسولی(از دیگر بانوان جهادگر ملارد) هر هفته برای نمازجمعه که به امامت آیت الله طالقانی برگزار می‌شد، به تهران می‌آمدیم تا من هم این شهر را یاد بگیرم، حتی برای دیدن امام(ره) به مدرسه فیضیه هم رفتیم ولی با این حال، پدرم خیلی مخالفت می‌کردند و می‌گفتند این کارها، کار مردهاست.

وی در ادامه با اشاره به کمک‌های مردمی برای مردم فلسطین در اوایل انقلاب گفت: در یکی از نماز جمعه‌ها، برای کمک به مردم فلسطین، گوشواره‌ام را اهدا کردم ولی بخاطر ترس از پدرم، چیزی نگفتم تا این که یک سال پس از این اتفاق، متوجه ماجرا شد و به همین خاطر، کتک زیادی خوردم و پدرم گفت اجازه رفتن به نماز جمعه را نمی‌دهد و پول توجیبی هم نمی‌دهد ولی من باز هم به نماز جمعه می‌رفتم.

زاهد پناه اضافه کرد: یک بار زمانی که پولی برای رفتن به نماز جمعه نداشتم، شروع به گریه کردم و به خدا می‌گفتم پدرم راضی نیست به نمازجمعه بروم، تو هم راضی نیستی که در همین حال، متوجه پولی که سر کوچه افتاده بود، شدم، با همان پول به نماز جمعه رفتم ولی گفتند که این پول حرام است و من ابتدا، گفتم نصف پول را نعلبکی برای مسجد می‌خرم که نصفش حلال شود که گفتند نمی‌شود به همین خاطر، همه پول را برگرداندم.

این بانوی جهادگر ملاردی در بخش دیگری از سخنانش درباره عکس معروفی که در سالهای انقلاب از او در مطبوعات، چاپ شده بود، توضیح داد: به همراه حدود ۴۰ نفر از بانوان ملاردی برای شرکت در یک مانور نظامی به استادیوم شهید شیرودی رفته بودیم و وقتی در آنجا راهپیمایی می‌کردیم، مجله «زن روز»، عکسم را گرفت و منتشر کرد.

وی در همین باره افزود: بعد از این اتفاق، یکی دیگر از روزنامه‌ها هم عکسم را چاپ کرد و مردم ملارد از دکه روزنامه‌فروشی شهید طحانی، این روزنامه‌ها را خریده بودند و بسیاری از افراد هم عکس را به پدرم نشان می‌دادند.

۰۳۳

زاهد پناه افزود: پدرم بعد از اطلاع از این ماجرا، به شدت مرا کتک زد و می‌گفت تو آبرویم را بردی و کاری می‌کنی که سرم را در شهر پایین بندازم ولی من به او گفتم که  کاری می‌کنم که سرت را با افتخار بالا بگیری و افتخار کنی که چنین مسیری رفتم که بعدها همین اتفاق هم افتاد.

این فعال پشتیبانی دفاع مقدس در بخش دیگری از سخنانش بیان کرد: با شروع جنگ تحمیلی، همزمان با حضور رزمندگان در جبهه‌ها، ما، بانوان ملاردی هم به چند گروه تقسیم شدیم تا بتوانیم در پشتیبانی جبهه فعالیت کنیم.

وی ادامه داد: به در خانه‌ها می‌رفتیم تا ببینیم هر کسی چه کاری می‌تواند انجام دهد و به همین ترتیب، حدود ۱۰ تنور نان‌پزی داشتیم که بانوان در آنها برای جبهه نان تهیه می‌کردند و علاوه بر آن، برخی بانوان هم برای رزمندگانی که در جبهه‌های سردسیر غرب کشور بودند لباس گرم، کلاه، شال، دستکش و… می‌بافتند و این کمک‌ها هم در تمام منطقه ملارد صورت می‌گرفت، به طوری که هر روز، یکی- دو کامیون خاور کمک به جبهه‌ها می‌فرستادیم.

زاهد پناه تصریح کرد: من و دوستانم به خاطر این که نیروهای جوانی بودیم، بیشتر کارهای تدارکاتی و پادویی بانوان دیگری را که مشغول نانوایی یا خیاطی بودند، می‌کردیم و دیگر پدرم هم که به او ثابت شده بود که با مشت‌های خالی شاه را بیرون کردیم، مخالفتی با کارهایم نداشت.

این بانوی جهادگر ملاردی خاطرنشان کرد: یک بار به خاطر حجم زیاد کارها در جهاد سازندگی، دیر از شیرپزی به خانه رفتم که پدرم عصبانی شد و به من گفت امشب به تو شام نمی‌دهم همان کسی که برایش کار می‌کردی غذایت را بدهد که من هم به او گفتم روزی من دست خداست بعد از مدت کوتاهی بلقیس خانم، یکی از همسایه‌هایمان، عدس‌پلوی نذری برای ما آورد که در این موقع، پدرم گفت روزی‌ات رسید.

این فعال پشتیبانی دفاع مقدس در بخش دیگری از سخنانش اظهار داشت: در زمان جنگ تحمیلی، یک بار تعداد مجروحان، زیاد شده بود و اعلام کردند که هرکس می‌تواند کمک کند به استادیوم آزادی بیاید. ما هم حدود ۴۰-۵۰ نفر از بانوان ملاردی، به تهران آمدیم و چون تخصصی در پزشکی نداشتیم، فقط کمک‌های اولیه را انجام می‌دادیم و به پرستارها کمک می‌کردیم.

وی خاطرنشان کرد: زمانی که می‌فهمیدیم پیکر شهیدی را می‌آوردند، اولین کاری که می‌کردیم به خانه خانواده این شهدا می‌رفتیم تا هم از آنها دلجویی کنیم و هم اگر چیزی لازم داشتند، کمک کنیم حتی برخی از این خانواده‌ها را به مشهد و قم هم می‌بردیم.

زاهدپناه در همین راستا بیان کرد: برای شهیدی که در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسیده بود و نامزد هم داشت، می‌خواستیم مراسم خوبی بگیریم به همین خاطر برای گرفتن گل به گل‌فروشی رفتیم ولی پول سه نفری که بودیم کم بود و گلی که انتخاب کرده بودیم، گران قیمت بود در این حین، من شروع به گریه کردم و وقتی گل‌فروش از ماجرا مطلع شد، گل را رایگان به ما داد و گفت این گل را برای عروسی آن جوان آماده کرده بودیم ولی الان که شهید شده است، این گل را رایگان به شما می‌دهم که برای مراسم او استفاده کنید.

وی تصریح کرد: ما حدود چهل نفر بودیم که به دیدار خانواده شهدا می‌رفتیم و کم‌کم به خاطر تعداد زیاد، احساس کردیم که لازم است ماشینی داشته باشیم به همین خاطر همراه با بانوان بسیجی شهریار، پول توجیبی‌هایمان را جمع کردیم و یک ماشین پیکان خریدیم که یکی از برادران بسیجی با آن کارهای تدارکاتی ما را انجام می‌داد.

این بانوی فعال در پشتیبانی دفاع مقدس گفت: بعد از پایان جنگ هم ارتباط ما با خانواده شهدا ادامه دارد و هنوز هم به این خانواده‌ها سر می‌زنیم.

حسین پاینده معروف به حسین ملات هم در آیتم طنز این  برنامه به بیان خاطرات خود از عملیات محرم و شهید جواد دل‌آذر فرمانده لشگر۱۷علی ابن ابی طالب (ع) پرداخت.

بنابر این گزارش، اقبال واحدی، مجری باسابقه تلویزیونی در بخش دیگری از این برنامه به سراغ یکی از فعالان مردمی در پشتیبانی از جبهه‌های دفاع مقدس رفت .

در این قسمت از برنامه، قدرت الله و بیگم مرادی، زن و شوهر ملاردی  به بیان خاطرات فعالیت‌های خود در زمان جنگ مثل نان پختن و تهیه میوه و مربا برای ارسال به رزمندگان دفاع مقدس پرداختند.

بخش معرفی کتاب برنامه «گنج» هم میزبان محبوبه معراجی‌پور بود که به معرفی کتاب و خواند بخش هایی از کتاب «چایخانه» پرداخت که به همت خودش گردآوری شده است.

«چایخانه»، روایت خاطرات بانوان جهادگری است که در سال‌های جنگ تحمیلی در پایگاه علم‌الهدی اهواز، به شست‌وشو و خیاطی لباس‌های رزمندگان می‌پرداختند.

گفتنی است تکرار قسمت دوم این برنامه، امروز، ساعت ۱۶ از شبکه افق پخش می‌شود.

برنامه تلویزیونی گنج به تهیه کنندگی محمدحسین بزرگی و کارگردانی مجید رستگار و مجری گری محمدمهدی رحیمی کاری از دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است.

علاقه‌مندان می‌توانند از طریق کانال تلگرامی این برنامه به نشانی https://telegram.me/ganj_iran گزیده و بخش‌های مختلف برنامه را دریافت و نظرات خود را از طریق این کانال تلگرامی و یا از طریق شماره پیامک ۳۰۰۰۴۵۵۰ مطرح کنند.