به گزارش «عمار فیلم»، ۱. از درب حیاط حوزه هنری که وارد بشوی چه سربالا و چه سربه زیر داخل شبه دالانی میافتادی که با موسیقیهای حماسی تو را به جلو میخواند. آنقدر جلو که از سردر تالار محل برگزاری مراسم هم عبور میکردی و سنگفرش ها تو را به منبع صدا یعنی مقبره شهدای گمنام میرساندند. مسیر پر است از بنرهای شهدا و اتفاقاتی مثل نشست های طنز انقلاب و یک غرفه ویژه در روبهروی درب سالن که فقط رمان زایو میفروخت. اتفاقی عجیب بود و شاید هم نامرسوم در یک جشنواره سینمایی. .عجیبتر آنکه بنر زایو دقیقا روی سن جا داشت. پشت جایگاه سخنران و مجری. معما لاینحل ماند تا اینکه با پخش کلیپهایی همه متوجه شدند که عمار امسال بناست به آینده نظر کند. آینده امیدوار و روشن. در این میان بهترین بهانه زایو است. رمانی در حال و هوای آینده ایران. ترکیبی از رشد تکنولوژی و آینده روشن ایران اسلامی با نبرد نهایی ار جنس آرماگدون، نبرد شیعه و صهیون. سوز سرمای نزدیک به صفر درجه ناخودآگاه آدم را بعد از کمی چرخ زدن به سمت سالن هدایت میکرد. برخلاف همیشه زودتر رسیده بودم. زودتر که میگویم یعنی نیم ساعت مانده به شروع مراسم. اما درب ها بسته بود و جماعتی که من ۳۰۰ نفر تخمینشان میزدم پشت دربها منتظر ورود به سالن بودند. به سیاق تمام برنامههایی که درزندگی تجربه کردم خانمها جمعیت نسبتا بیشتری از آقایان داشتند. ده دقیقه مانده به مراسم درب سالن باز میشود و قبل از شروع رسمی تقریبا صندلی خالی در سالن سوره حوزه هنری به چشم نمیخورد. با این تفاوت که زنها خیلی زودتر ظرفیتشان پر میشود و تعداد زیادی ایستاده تماشاگر مراسم میشوند.
سلام به توانستن!
عمار به توان توانستن!
۲. نهمین دوره جشنواره فیلم عمار با یاد حضرت جوادالائمه (ع) شروع میشود. این را من نمیگویم. کلیپ تحسین برانگیز «سلام» اینگونه روایت میکند. نهمین امام و جوانترین ائمه که هم به ۹دی طعنه دارد و هم عمارهای پس از انقلاب زاده شده.
طولی نمیکشد که فرصت به اولین مهمان برسد. دیگر عادت کردهایم که عمار قرار نیست کلیشهای از فستیوالهای سیاه سفید سینمایی باشد. از همین جهت وقتی مهدی دوستی مدیر پروژه پالایشگاه خلیج فارس، به روی صحنه دعوت میشود به جای تعجب، به افتخار او و هزاران همقطار گمنامش ایستاده دست میزنیم. شاید هم برای آن جمله کوتاهی که در مستند پالایشگاه گفت:« موقع جنگ بجای فشنگ برای ما مداد و دفتر خریدند و امروز ماییم که باید جواب اون مداد و دفترهایی که فشنگ نشدن رو بدیم». پالایشگاهی که برای دیگران ساختنش رویای محال بود و برای مامیتوانیمها آرزویی در همین نزدیکیها! امشب شب مامیتوانیم بود. شب تجلیلها و تقدیرها. شب دستکش ننه عصمت که نوستالژی عمار شده است و آرزوی انقلابیهای هنر برای برندهشدنش. دستکش ننه عصمت از جنگ شروع شد. برای رزمندهها. به مرز رسید، بعد از جنگ برای مرزبان ها و چندسالی است که قابخانهی «جسورترین هنرمند انقلابی»به این دستکش مزین میشود. اما فقط برای یکسال! چرا که این دستکش سال به سال باید به برگزیده بعدی برسد و میراث عمار دلخوشی یک ساله هر هنرمند میشود. دعوت از زهرا چخماقی که در عالم فرهنگ و هنر جسارت و حقیقتطلبیاش ستودنی ماند،باعث شد بیخبر از جایزهاش روی سن دعوت شود از دستان مادران شهید دستکش ننه عصمت را به میراث ببرد و تنها در جملهای بگوید«دعایم کنید». عمار اما همهاش بنا نبود دراماتیک شود و بغض و حرفهای ثقیل. نوبت به دیمنتورها رسید. درواقع نوبت به دفتر طنز انقلاب رسید. استندآپ امین میمندیان با موضوع دیمنتورها یا همان کاراکترهایی در مجموعه هریپاتر محسوب که تعبیر فارسی آن ها افسردهساز بود. یعنی آنهایی که به هرجا میروند مردم را افسرده و مایوس میکنند. یا به قول کمدین عمار، همان شخصیت «منمیدونم!» گالیله که درس خوانده و شده دیمنتور! یا همان سلبریتیهایی که برخی اوقات چندباره سر زا رفتهاند. درواقع رفتهاند کانادا. این را هم من نگفتم. امین میمندیان گفت. استندآپ در چنین محافلی و علیرغم اینکه تجربههای اول خود را میگذارند،مورد تحسین و تشویق مخاطبان قرار گرفت و انگار راه برای طنز در جبهه انقلاب شروعی سخت اما دوستداشتنی داشته است.
قصهتجلیل از زکزاکی تا زمانی
۳. ماجرا به تقدیر رسیده است. به شیخ زکزاکی. انصاف نیست اقرار نکنم که نمیدانستم ایشان در بزرگترین دانشگاه نیجریه اقتصاد خواندهاند. اینکه از صفر شروع کرده و با ۲۵ میلیون شیعه نیجریایی شهرک سینمایی ساخته است. سریال ساخته است و تنها در حادثه اخیر نیمی از بازیگران سریال و عواملش شهید شدند. چه درام عجیبی! از شیخ زکزاکی در بهترین حالت فقط شنیدهایم که به جای باقی گذاشتن رد قمه و جهالت بر سر و صورتشان در روز عاشورا به نیازمندان خون اهدا میکنند تا خون شیعه به جای زمین ریختن در دیگر انسانها به جریان بیفتد. اما الان شیخ زکزاکی در زندان است. به سبب حملهای که توسط ارتش نیجریه به ایشان شد نه تنها فرزندانش کشته که یک چشمش نابینا و چشم دیگرش نزدیک به ندیدن است. اما همچنان خمینی نیجریه زنده است. از همین رو یاد او در عمار زنده مانده است. نادر طالب زاده که مدتی قبل به آفریقا سفر کرده بود کلامی را بر زبان آورد که هنوز روی گوشهای من سنگینی میکند:«کاش بدانیم آفریقا چهقدر مستعد حقیقت است»او از نیجریهای گفت که پس از زکزاکی ۲۵ میلیون شیعه دارد و چه قدر جای جهاد سازندگی را خالی دانست. اینکه چه قدر نیروی به خانه نشسته حزبالله نیاز است با یک جهاد سازندگی دیگر در آفریقا قد علم کند. دوست داشتیم وقتی همه داریم در فراغ شیخ اندوه به دل راه میدهیم،ناگهان او را از پشت درب سالن فرابخوانند و چند نفری که دست و بازوی او را گرفتهاند به سمت سن بیاورندش. اما خب انگار آرزویی محال برای امشبِعمار بود. هرچند به زبان آوردن اینکه دختر شیخ زکزاکی اینجاست و بناست از پدر و برادران شهیدش بگوید،حال خیلیها را بهتر کرد. او به نمایندگی از شیخ مجتهد در این مراسم تجلیل شد و با زبان مشترک انقلاب اسلامی، یعنی بغض و حماسه از ۶ فرزند شهید شیخ گفت که خون بر زمین ریختشان مسیر زکزاکی را تغییر نداد و عددهای زندان رفتنش را دورقمی کرد. فارسی اش دست و پا شکسته بود. اما قطرههای درخشانی که در چشمش جمع شده بودند حرف رساتری داشتند،قطرههایی دنبال بهانه ای می گشتند تا روی صورتش جاری شوند. جایی که گفت«التماس میکنم برای سلامتی و دعای پدرم»
تجلیل ها از بغضِ زکزاکی به شکواییه های حامد زمانی رسید. او که دست علیرضا احمدی روشن را گرفته بود به روی صحنه آمد و از حرفهایی گفت که دو سال است او را تا حدی خانه نشین کرده. حامد زمانی از یک راه رفته سخن گفت. راهی که ممکن از پس از دیده شدن،مورد بغض خودی ها و غیر خودی ها قرار بگیریم و خیلی ها سعی داشته باشند اعتماد به نفس آدمی را بکشند. امید به آینده را بکشند. برچسب هایی که قصدشان نه ترمیم که زمین زدن آدم هاست و همه را دعوت کرد به نترسیدن از برچسبها، از طعنهها و بدگوییها. تجلیل از حامد زمانی با هدیههای کمنظیری آغاز شد. کاشی حرم امام رضا(ع)، انگشتری با عقیق صحن حرم امام حسین(ع) و کلی هدیه دیگر که از جانب حضار و علاقهمندانش به او رسید. این ها همه به دست حاج صادق آهنگران،پدر و مادر شهید احمدی روشن و مادر شهیدان خالقی پور رسید تا به حامد زمانی اهدا شود. «عمار داره این خاک» آخرین نوایی بود که در سالن با صدای حامد زمانی-البته بدون پلیبک و موسیقی- پخش شد تا حاضران پس از این بخش به تماشای فیلم نیمه بلند داستانی تدارک دیده شده بنشینند. عمار و بچههایش آماده شدند تا از صبح دوشنبه نهمین دوره جشنواره خود را با امید به آینده آغاز کنند.
محسن شهمیرزادی