به گزارش «عمار فیلم» به نقل از قدس آنلاین، ۱۵ساله بود و اهل آبادان و یک دنیا آرزو اما در همان سن، نتوانست نسبت به شهرش بی تفاوت باشد و همرراه ۳ برادر، برای دفاع ازخاک و دین به رزمنده ها پیوست. او امروز یک جانباز ۷۰ درصد است. «علی نجات عباسی» که ردی در صورت از همان روزها دارد ۲۲ بار مورد تحت عمل جراحی در داخل و خارج از کشور قرار گرفت و از یک چشم نابینا و یک دستش را به یادگار همان روزها در جبهه جاگذاشت.
در شروع گفت و گو از لحظه مجروحیتش برایم می گوید: من نیروی رزمی بودم یک بسیجی. در خط مقدم آبادان جانباز شدم. خمپاره کنارم خورد و از زمین بلندم کرد، زمانی که به زمین کوبیده شدم، احساس درد نداشتم همان لحظه، نور شدیدی را دیدم و بعد دیگر چیزی ندیدم. برادر بخش از راه را با هلی کوپتر و بخش دیگر را با قطار به تهران من را رساندند. ۴ ماه در بیمارستان بستری بودم، چشمهایم بسته بود.
از خوزستان تا مشهد الرضا
اما امروز همان جوان ۱۵ ساله یکی از مستندساز ها ی شهر مشهد است اگرچه دوربین فیلمبرداری را با یک دست کنترل می کند چون آستین دست چپش خالی است.
او سرهنگ بازنشسته سپاه است. وقتی از حضورش در جبهه می پرسم، برایم این گونه تعریف می کند: من به بسیج علاقه داشتم و برادر بزرگم پاسدار بود. حدود یک ماه آموزش دیدم و بعد به جبهه رفتم. اوایل جنگ بود سال ۶۰، حدود ۶ماه به جبهه رفتم که مجروح شدم.
حالا از حضورش در مشهد که سئوال می کنم، برایم تعریف می کند: بهخاطر عملهای پیاپی، گرما خیلی اذیتم میکرد و نمیتوانستم در خوزستان بمانم. مشهد را به خاطر امام رضا(ع) دوست داشتم. این شهر هم آب و هوای جوی و معنوی خوبی دارد و همین جا ازدواج کردم ۳ پسرحاصل ازدواج من است.
ازدواج و همجواری با امام مهربانی ها
او درباره ازدواجش می گوید: در یکی از برنامههایی که با جانبازان داشتیم با برادر همسرم آشنا شدم. در گروهها و هیئتهایی مذهبی و فرهنگی بودیم و خیلی اوقات در دبیرستان ها ی مشهد برای دانش آموزان سخنرانی داشتم. آشنایی من با برادر همسرم بیشتر شد و بعد ازدواج، درس خواندم و به دانشگاه افسری رفتم.
وی درباره همسرش می گوید: همسرم از خانواده ای است که با جبهه و جنگ آشنا ست و یکی از علت های خوشبختی من حضور اوست که مدیریت زندگی را برعهده دارد و مرا همیشه حمایت کرده است.
نقاشی و مستند سازی
از حضورش در فضای سینما و هنر می پرسم و توضیح می دهد: دلم می خواهد تا زنده هستم از زندگی جانبازان، مستند بسازم. خانواده شهدا و جانبازان تنها یادگاران و سرمایههای بزرگ کشور هستند و تا فرصت هست باید خاطرات آن ها ثبت شود.
به هنرعلاقهمند بودم و نقاشی را نزد استادنوری یاد گرفتم. آقای نوری، جانبازی است که قلم را لای دندانهایش میگیرد و نقاشی میکشد و رابطه خوبی با استاد داشتم تا زمانی که استاد به تهران رفت و برای من دوری از او بسیاری سخت بود. چند ماه، نقاشی رنگروغن کار کردم، باید به سراغ کار دیگریمی رفتم. تصمیم گرفتم که وارد عرصه مستندسازی شوم. از هنگامی که مستند جانبازان میسازم حس خوبی دارم. من هنرمند و مستندساز نیستم اما به این کار به دلیل ثبت خاطرات جانبازان و خانواده شهدا علاقه دارم. ابتدا یک دوربین هندی کم کوچک داشتم که چند فیلم کوتاه داستانی کار کردم و با تشویق آقا ی نوری این کار جدی تر شد.
حدود ۱۵میلیون برای خرید دوربین و تجهیزات هزینه کردهام که کمی برایم سنگین بود. بخاطر دارم ابتدا مستندی از المان های زیبای مشهد بنام (مشهد پایتخت زیبایی ها) را در سال ۹۳ ساختم. کارهایم را برای استاد نوری در تهران می فرستادم و از راهنمایی ها و کمک او بهره می بردم و در این مسیر دوستان خوبی مرا یاری کردند.
جانبازان مهجور مانده اند
حالا از خاطرات این کار اشاره ای می کند و می گوید: وقتی وارد این عرصه شدم با اتفاقات عجیبی روبهرو شدم. با یکی از عابران پارک ملت مشهد که در نزدیکی مرکز جانبازان است، مصاحبه کردم، گفت ۱۵سال است که دور پارک ملت ورزش می کنم اما نمیدانستم آسایشگاه جانبازان اینجاست. فکر میکردم این جا بیمارستان است، این یعنی جانبازان ما مهجورند. در این سالها، بچههای جانباز پا به سن گذاشتهاند و عده ای شهید شده اند و من در حال جمعآوری خاطرات آن ها هستم. بنیاد شهید باید حمایت بیشتری کند. خاطرات جانبازان و شهدا باید ثبت شود.
مستندهایی برای دلم
هنوزدست تنها هستم. من برای بنیاد شهید و صدا وسیما، مستندهای رایگان میسازم چون علاقه دارم. گاه کمک های مختصری می شود اما درمجموع با هزینه ها شخصی و علاقه خودم مستندهایم را می سازم.
حدود ۱۵میلیون برای خرید دوربین و تجهیزات هزینه کردهام و وام گرفتم که کمی برایم سنگین بود. بخاطر دارم ابتدا مستندی از المان های زیبای مشهد بنام (مشهد پایتخت زیبایی ها) را در سال ۹۳ ساختم. کارهایم را برای استاد نوری در تهران می فرستادم و از راهنمایی ها و کمک او بهره می بردم.
بعد از آن دورههای مستندسازی را گذراندم و سعی کردم که کارهایم استانداردهای فنی پخش را داشته باشد. یکبار هم تنها رفتم سمت خواف. از جانبازان قطع عضو اهل سنت، مستندی ساختم. حدود یک هفتهای در خواف بودم و مستند «امت واحده» را ساختم.
هزینه شخصی برای کار
وی ادامه می دهد : هر جا برای تهیه مستند میروم با هزینه شخصی میروم. کمی برایم سنگین است گاهی ۵ روز از هفته را فیلم می خریدم. همسرم و بچه ها ابتدا به این کار راضی نبودند اما وقتی کارهایم پخش شد، نظرشان تغییر کرد.
او با اشاره به این که قرار است که برای هرکدام از جانبازان یک مستند بسازم، تصریح می کند: فقط ۱۴۰جانباز قطع نخاع در مشهد داریم. حساب کنید که برای هر کدام آنها یک هفته وقت بگذارم چقدر میشود. به کارهای اجتماعی هم علاقه دارم اما کار برای جانبازان اولویت دارد؛ چون یکی یکی شهید میشوند.
صیاد دل ها
و درباره سایرمستندهایی که ساخته است اظهار می دارد: از دیگر آثار من مستند (صیاد دل ها) درباره شهید صیاد شیرازی است و بعد از آن (مادران تاریخ) را ساختم که درباره مادر شهید صیاد شیرازی بود. (آخرین گلوله) را در دست ساخت دارم و ۱۸ فروردین برای سالگرد صیاد شیرازی پخش خواهد شد. زندگی شهید صیاد شیرازی ناگفته های بسیاری دارد و به نظر من هنوز جای کار زیادی برای کار دارد.
مستند ارتشی ها
وی ادامه می دهد: مستند هایی را بنام (امیر خوبان) و (امیر آبادان) از امیران ارتش ساخته ام که در جنگ اثر گذاری خاصی داشتند و معمولا کمتر در گفت و گو و مستندها حضور دارند.
از دیگر کارهایم می توانم به مستند (زائرزینب) اشاره کنم که به شهدای مدافعین حرم می پردازد و (سبک بالان)، (یاد یاران)، (شیدایی)، (پیوند آسمانی) و…است.
این در حالیست که مستند (من سلاحم در دست) به کارگردانی و تهیه کنندگی علیرضا باغشنی برای این جانبازساخته شده است.
ناگفته های روزگارعاشقی
وی تاکید می کند: حالا همان آثار شهید آوینی بهترین مستندهای دفاعمقدس هستند که از روزگار عاشقی باقی مانده است. اگر آن فیلمها نبود، تصویر و تصوری از جنگ نداشتیم.
برای نسل های آینده باید ناگفته های بسیار را روایت کنیم.