به گزارش «عمار فیلم»، حضور فیلمهای خوبی مثل «به وقت شام»، «لاتاری» و «فیلشاه» در اکرانهای نوروزی، خیلی از فعالان فرهنگی را به تکاپو واداشته است که چگونه میتوانند به افزایش مخاطبان این آثار کمک کنند. البته شیوههایی مثل اکران مردمی این آثار، برخی اوقات بهخاطر حجم بالای کارهای اجرایی یا طلب پول کلان از طرف پخشکننده، کار آسانی نیست. فعالان فرهنگی شهر بابل، به یک تجربه بسیار آسانتر در این موضوع رسیدهاند که در شهرهای دارای سینما قابل اجرا است. سهیل حاجیپور، به نمایندگی، این تجربهها را بیان میکند.
از کی وارد اکران فیلم شدید؟
سه سال پیش به مناسبت روز قدس جلسهای با فعالان فرهنگی گذاشتیم. یکی از مصوبات جلسه این شد که برای پُرشور کردن راهپیماییهای روز قدس مردم را با فیلمها دعوت کنیم، تصمیم گرفتیم یک جشنواره فیلم با نام «وارثین» بگذاریم. آن موقع، موضوع فیلمها فلسطین، لبنان، سوریه و میانمار بود. چهار کشور ستمدیده را انتخاب کردیم.
در وارثین، نقش مخاطب صرفاً به عنوان بیننده بود؟
بیشتر فیلمها مستند و رایگان بود ولی بعدش گفتیم در مورد فلسطین یک فیلم سینمایی داستانی هم میخواهیم. فیلمی به نام «شکارچی شنبه» در شهر ما اکران نشده بود. با مسئول پخش فیلم تماس گرفتیم، گفت: «شما با یک سینما قرارداد ببندید، ما با آنها حساب میکنیم».
ما با سینمادار قرارداد بستیم که ۵۰۰ هزار یا یک میلیون تومان بلیط پیشخرید میکنیم. به این ترتیب هفته منتهی به روز قدس در ماه رمضان، فیلم هر روز تمام سانسها روی پرده رفت. بلیط چاپ کردیم، برای اینکه کپی نشود مُهر تهیه کردیم و زدیم. برای این کارهایی که میکردیم یک عنوان هم گذاشتیم: «جنبش مردمی حامیان فیلمهای ارزشی.»
یک بخش از بلیطها را به سازمان تبلیغات و مسئول هیئات مذهبی سازمان دادیم. به انجمن اسلامی هم که برای تابستان دانشآموزان برنامه داشت بلیط دادیم و گفتیم بین دانشآموزها پخش کنید. یک بخش را هم در نماز جمعه فروختیم، غرفه گرفته بودیم، خانمها بخش خودشان را اداره میکردند. به نماز جمعه نامه نوشتیم، آنها هم پشت تریبون اعلام کردند بیرون مصلّی بلیط نیمبهای فیلم فروخته میشود.
قیمتش چند بود؟
بلیط تمامبها ۲ هزار تومان بود، ما هزار تومان میدادیم. دیدیم مردم استقبال نمیکنند شروع کردیم به توضیح دادنِ فیلم و حواشی آن، میگفتیم صهیونیستها بازیگر فیلم را تهدید کردند که ما تو را میکشیم، حتی تهدید کردند که ما به شما اجازه نمیدهیم به خارج از کشور برای دیدن پسرت بروی. با یک نفر صحبت کردیم گفت: پنجتا بلیط بده. یکی میگفت چهار تا، یکی سه تا، یکی دو تا. چهره به چهره صحبت کردیم، بعضی وقتها داد میزدیم. طرح ضیافت اندیشه هم بود، با نهاد صحبت کردیم گفتیم شما که بسته فرهنگی دارید بیایید بلیط بگیرید. آنها هم بلیط گرفتند و دانشجوها را آوردند. در دانشگاه صنعتی نوشیروانی، طرح ضیافت کل استان برگزار میشد، رایزنی کردیم فراخوان دادند و ثبت نام کردند.
سینمای شهر شما فعال بود؟
دو سینمای فعال داشتیم، با هر دو صحبت کردیم که یکی موافقت کرد. به نظرم آن یکی هم به خاطر اختلاف سلیقه قبول نکرد، وگرنه آن موقع ۵۰۰ تومان یا یک میلیون در یک هفته پول خیلی خوبی برای سینما بود. ما میدیدیم سینمادار با پنج نفر آپاراتش را روشن میکند، در اوج فیلمها مثلاً ۶۰، ۷۰ نفر آدم مینشیند. ما خیلی خوب داشتیم میخریدیم، آن هم در ماه رمضان که سینما اصلاً مخاطب ندارد. در آن یک هفته توانستیم پولی را که تعهد کرده بودیم بدهیم. روز آخر دیگر چون دغدغه مالی نداشتیم زنگ میزدیم به این و آن که بلیط رایگان است. البته سینمادار هم میتوانست مجزا بلیطفروشی کند، ما فقط ۵۰۰ را تضمین کرده بودیم. بچهها سینما را هم آذینبندی کرده بودند و پرچم فلسطین زده بودند.
شکارچی شنبه در کشور هم در حال اکران بود؟
نه، اکرانش تمام شده بود. روز سوم اکران دیدیم تلویزیون زیرنویس کرد شکارچی شنبه در یکی از شبکههای سیما پخش میشود! من زنگ زدم به مسئول پخش، گفتم ما قرارداد داریم و طبق قانون شما نمیتوانی فیلم را به تلویزیون بدهی. گفت: «اتفاقاً آنها هم تا آخر سال اجازه ندارند فیلم را پخش کنند، چون قرار است فیلم را به شبکه خانگی بیاوریم.» همین چقدر روی بلیط نفروختن تأثیر داشت. خیلیها میگفتند: «همین فیلم نیست که چهار روز دیگر پخش میکنند؟ دیگر چرا بلیط بخریم؟!» واقعاً اکران ما را تا حدی به هم زد. آخرش هم تلویزیون فیلم را پخش نکرد.
تجربههای بعدیتان در بلیطفروشی چی بود؟
یک بار هم «قلادههای طلا» اکران میشد. یکی از دوستان اتحادیه انجمن ها اسلامی دانش آموزان بابل با سینمادار صحبتی کرده بود که دانشآموزان را ببرد سینما. سینمادار گفت: اگر تعداد کسانی که میآوری از ۳۰ نفر بیشتر باشد من حاضرم نیمبها بدهم. همین جرقه شد که ما با سینمادار بابل قرارداد بستیم. دیگر سینمادار از ما خرید تضمینی نمیخواست. ما گفتیم بلیط نیمبها را چاپ میکنیم شما هزینه نیمبها را از ما بگیر. اگر اشتباه نکنم بالای ۴۰۰۰ تا بلیط نیمبهای قلادههای طلا را در بابل فروختیم. همین باعث شد در ساری هم با سینماسپهر صحبت کردیم و نیمبها را گرفتیم.
در بابل، یکی که قصد سینما میکرد باید اول ما را پیدا میکرد و از ما بلیط نیمبها میگرفت بعد میرفت سینما. هم برای ما دردسر شده بود هم برای مردم. به فکر دیگری افتادیم. بلیطهایی زدیم با نام «یک بلیط برای دو نفر». این بلیطها را به صورت تراکت در جاهای مختلف پخش میکردیم. با سینمادار هم بسته بودیم که این بلیطها را قبول کند. اینجوری هم بلیط در جاهای مختلف ارائه میشد و در دسترستر بود و هم اینکه مخاطب مستقیم با سینمادار پول رد و بدل میکرد.
تازه طرف مجبور است یکی دیگر را جور کند که با او فیلم ببیند، این خودش باعث میشود یک نفر دیگر هم فیلم را ببیند.
ولی وقتی که شما بلیط را به مخاطب میدهید تضمینی وجود ندارد حتماً به سینما برود.
این تجربه بعدی ما شد که در ساری آن قدری که میخواستیم استقبال نشد، چون طرف بلیط را میگرفت امروز فردا میکرد یا وقت نمیکرد. ولی وقتی بلیط را بخرم، الزام ایجاد میشود که بروم فیلم را ببینم. به همین خاطر بعدها میسنجیدیم که اگر توان اجرایی بلیطفروشی داریم این کار را میکردیم، در غیر اینصورت برخی اوقات هم یک بلیط برای دو نفر میدادیم.
فیلم بعدی هم «چ» بود که از آن حمایت کردیم. ما بعداً با سینمادار نشستیم فکر کردیم که قالبهای حمایتی ما از فیلم چه چیزهایی میتواند باشد. گفتیم یک قالب این است که به کسانی که میشناسیم پیامک بزنیم بگوییم فلان فیلم خوب آمده است. این سادهترین کار بود. انتهای پیامکها مینوشتیم «لطفاً انتشار دهید».
قالب دوم این بود که با شورای شهر ارتباط خوبی گرفته بودیم، حاضر شدند چند بیلبورد به علاوه هزینه چاپ بنر در اختیار ما بگذارند. به سینمادار گفتیم اگر فلان فیلم را بیاوری، ما برایت تبلیغ میکنیم.
قالب سوم این بود که اگر فلان فیلم را بیاوری ما هم تبلیغ میکنیم و هم بلیط تضمینی میگیریم. این دو سه مدل را پیش روی سینمادار میگذاشتیم، به او لیست هم میدادیم و میگفتیم اگر این فیلم را بیاوری در این قالب برخورد میکنیم. کار به جایی رسیده بود که سینمادار اگر میدید در یک سکانس فلان فیلم، آخوندی رد میشود، زنگ میزد میگفت من یک فیلم مذهبی یا دفاع مقدسی آوردم. دو بار، بعضی وقتها سهچهار بار زنگ میزد که ما دو سه نفر جمع شویم برویم سینما و رایگان فیلم را ببینیم که آیا حمایت میکنیم یا نه. بعضی وقتها حمایت میکردیم، بعضی وقتها میدیدیم فیلم خوبی نیست. برای فیلمهای «چ» و «تنهای تنهای تنها» بلیط نیمبها داشتیم. واقعاً هم جنبش بودیم. هیئت در آن بود، انجمن اسلامی بود، پایگاه بسیج بود، مجموعههای مردمی مختلف بودیم که البته اتحادیه انجمن های اسلامی دانشآموزان و هیئت عاشقان اهل بیت بابل بیشتر از بقیه فعال بودند. در این کار تا حدی پیش رفتیم که آموزش پرورش بخشنامه میکرد که فلان فیلم آمده و اگر بلیط میخواهید با فلان جا تماس بگیرید.
یک نشریه محلی تک برگ A4 داشتیم که در هر شماره، یک کتابفروشی به علاوه یک کتاب معرفی میکردیم. یک شماره بچهها بلیط نیمبهای «چ» را همراه نشریه داده بودند، با سینمادار هم بسته بودیم که این را قبول کند. این بلیط را به مراکز فرهنگی هم داده بودیم. دیگر، کتابفروشیها هم بلیط «چ» را داشتند. حتی به این هم فکر کرده بودیم که اگر شده مبلغی را به آنها میدهیم، بلیط را ۱۲۰۰ میکنیم که ۲۰۰ تومان برای او بماند و آنها هم خودشان را سهیم کنند.
برای معراجیها هم کاری کردید؟
نه، سر فیلم شیار ۱۴۳، با تهیهکننده تماس گرفتم گفتم از جنبش مردمی حامیان فیلمهای ارزشی با شما تماس میگیرم، چقدر خوشحال شد! گفت: «جداً؟ چنین مجموعهای هم در ایران هست؟! کجاست؟» تهیهکننده ما را به مسئول پخش وصل کرد که آن بنده خدا گفت میتواند بلیط نیمبهای تهران را که معادل تمامبهای شهرستانها است بدهد و ما نتوانستیم با تهیهکننده کنار بیاییم، ولی با سینمادار به راحتی میشود کنار آمد. بعداً ما با بچههای جشنواره عمار استان هم این تجربهها را در میان گذاشتیم که اگر شما دستتان به فیلمساز نرسید سینمادار هم بسیار مهم است. تا چند سال پیش، اکران در سینماها طبق گروهبندی و اجباری بود، سینمادار نمیتوانست تصمیم بگیرد چه فیلمی بیاورد، ولی الان در دورافتادهترین شهری هم که سینما دارد سینمادار تصمیم میگیرد چه فیلمی بیاورد. ما هم نظر سینمادار را به سمت خودمان آورده بودیم. نکته دوم این بود که بنظرم این جنبش تقریباً توانسته بود کاری کند که وقتی لوگوی جنبش میرفت زیر فلان فیلم، قشر مذهبیای که سینما نمیرفتند میگفتند این فیلم، فیلم خوبی است و میتوانم با خانواده ام بروم آن را ببینم.
متن این گفتوگو اولین بار در فروردین ۹۴، در شماره ۶۱ مجله راه چاپ شده است.