به گزارش «عمار فیلم»، با اتمام هشتمین دوره از جشنواره عمار کارشناسان و داوران دورههای مختلف این جشنواره به آسیب شناسی و توجه به نقاط قوت و ضعف جشنواره را در اولویت قراردادند تا پویایی و جریانسازی این جشنواره در دورههای بعدی بش از پیش فراهم شود. سید بشیر حسینی استاد ارتباطات دانشگاه صداو سیما یادداشتی با عنوان «در جستجوی حق و حقیقت؛ معماهای عمار» را در اختیار خبرگزاری فارس قرار داد که متن آن در ذیل می آید:
ما به سینمای ایران مدیونیم!
بدون رودربایستی یکی از واقعیتهای معمولاً مغفول در جمع فعالان و دغدغهمندان حوزه انقلاب این است که سینمای ایران، با همه ضعفها و فقرهایش، به نسبت بسیاری از نظامهای اجتماعی ما، پیشگام است؛ حتی بالاتر از آن، هر چقدر که همین سینمای موجود را محکوم به «سیاهنمایی» کنیم، تصویری سفیدتر از آنچه در دنیا از نظام جمهوری اسلامی ایران تصور میشود تصویر کرده است! کافی است وضعیت سینما را با بسیاری از حوزههای دیگر عرصه فرهنگ و غیرفرهنگ مقایسه کنید. البته تا از ایران خارج نشوید و از بیرون به این مسأله نگاه نکنید، اهمیت این تصویرسازی را نمیفهمید؛ یادتان باشد که در دنیای امروز، «بازنماییِ» دست کاری شده از واقعیت، از خود واقعیت مهمتر است. آنقدر امپراتوری رسانههای امپریالیستی چهرهای خشن، عقب افتاده، انتقاد ناپذیر و استبدادی از ایران ترسیم کردهاند که تصویرِ بدترین فیلمهای بعد از انقلاب هم، از تصورِ موجود در افکار عمومیِ جهان از ایران، بهتر است. ای کاش با سینما واقعبینانهتر، دلسوزانهتر، مسئولانهتر و ایجابی برخورد میکردیم و آنرا «خودیتر» میدانستیم! باید قبول کنیم با همه بیمهریها و کملطفیهای ما در حق سینما، ما به سینمای ایران، با همین عیب و ایرادهای موجودش، مدیونیم اما نباید فراموش کنیم که سینما هم، به این مرز و خونهایش مدیون است تا ابد و یک روز.
«برداشت»، بدون «کاشت» و «داشت»!
هر چند «برداشت» سینمایی از «برداشت» کشاورزی، قطعاً سختتر و حرفهایتر است، اما بدون کاشت و داشت، محال است. اما ما کِی بذرِ درست و درشت در سینمای ایران کاشتهایم و چقدر دلسوزانه و مادرانه آنرا داشتهایم که توقع برداشتِ پُر و پیمان داریم؟! چقدر از استعداد، توان، دغدغه، وقت، دقت، همت و پولِ جریانِ جوانِ مستعدِ انقلابی را برایش خرج کردهایم که حالا توقع داریم برایمان تخمِ دوزرده کند؟ دلمان میخواهد حضور و ظهور جهانی، آن هم با پرچم ارزشهای انسانی، اسلامی و انقلابی داشته باشیم، اما حاضر نیستیم مقدمات و هزینههایش را بپردازیم. آش میخواهیم اما مفتکی. آنها هم که وارد این عرصه شوند، دوگانه سوز خواهند شد. داستان سینما برای بسیاری از دوستان، هر ساله از ۲-۳ روز قبل از جشنواره فجر شروع و تا ۴-۵ روز بعد از آن جمع میشود جمعبندیاش نهایتاً چند تا گزاره توی مایههای «عدم نسبت سینما با انقلاب» است تا سال بعد همین موقع!
خودمان هم با خودمان خوددرگیری داریم!
هنوز هم خودمان نمیدانیم که از جایزه گرفتن فیلمهایی که خودمان برای جشنوارههای جهانی میفرستیم، باید خوشحال شویم یا ناراحت؟! اگر فرستادیم و جایزه نگرفتیم، به «آنها» فحش میدهیم. اما اگر فرستادیم و جایزه گرفتیم، نه تنها به «آنها»، بلکه به خودمان هم فحش میدهیم! اگر جایزه نگیریم یک ناراحتی داریم و اگر بگیریم دو تا!
ما «شاکی» هستیم یا «متهم»؟!
بعد از ۴دهه از انقلاب اسلامی و حکومت و تسلط، باید در موضع پرسشگر قرار بگیریم یا پاسخگو؟ ما در وضع موجود (خواه در توفیقات و خواه شکستها) مسئولیم (به معنای دقیق کلمه و کسی که زیر سؤال است) و باید متواضعانه و مستحکم، به ابهامها و ایرادها پاسخ داده و گزارش عملکرد بدهیم یا خودمان باید فرار به جلو کرده و در مانور با رقیبِ فرضی، کوتاهیها و نواقص را گردن همان رقیبِ گردن شکسته بیاندازیم و متهمش کنیم؟! آری ای برادر، ما متهمیم! (تناقضنمای جالب این حرف، در خود این متن هم، جا خوش کرده است: آیا این یادداشت باید پاسخ بدهد یا پرسش بپرسد؟!)
«جدول مندلیف» سینمای ایران کجاست؟!
آیا هیچ یک از نهادهای سیاستگذار یا فرهنگی ما فکر کردهاند که ده اولویتِ اولِ سوژههای سینمایی و نیازهای اجتماعی را شناسایی کرده و برای هر کدام، بهترین گزینههای کارگردانی و تهیه کنندگی را صدا کنند و باب یک گفتگوی دو سویه را باز کرده و اولویتِ مسأله را برایشان طرح کنند و بعد با هم به دنبال یک طرحِ درست و حسابی باشند و به جای این که کارشکنی و مانع تراشی کنیم، عرصه را باز کرده و ریسکِ کار هنری را هم بپذیریم! مطمئن باشیم که وضعمان از وضع موجود، بدتر نخواهد شد. مهم این است که در هیچ جایی از حوزه سینما، هیچکس جدول مندلیوفی از عناصر ضروری و اولویتهای راهبردی ندارد تا پیشدستانه به کارگردانها و تهیهکنندهها و نویسندهها پیشنهاد داده و برای آنها زیرساخت و تسهیلات و امنیت(!) تأمین کند تا یک بازی برد-برد راه بیفتد؛ درست مثل همان کاری که با ظرافت و درایت در بسیاری از جاهای دنیا انجام میشود و پازل متقاطعی از مهمترین موضوعاتِ مناسی و بهترین عواملِ متناسب طراحی میشود تا با یک اولویتبندیِ علمی و ترکیببندیِ عملی، چهره مطلوبتری از مطلوبات ملی نمایانده شود. واقعاً کسی میداند ده موضوع دارای اولویت برای ترسیم بر پرده سینمای کشور در سال آینده چیست؟ اگر کسی سراغ یکی از این موضوعات برود، چه زیرساخت، حمایت، هدایت یا عنایت شفاف و بدون رانتی به او خواهد شد که بقیه هم ترغیب شوند تا همین فرایند را طی کنند و مهمترین موضوعات به بهترین تیمها برسد؟ ما تا یک نظام شفاف و سالم نداشته باشیم که یک روند فعالانه، ایجابی و رقابتی ایجاد کند برای تقویت فرایند تحقیق تا تولید (و نه صرفاً سفارشی و تحمیلی شدن)، باید منفعلانه منتظر باشیم تا با یک مجهول چندوجهی مواجه شویم؛ اینکه چه کسی چه چیزی را چگونه و بر چه مبنا و با چه معنا و در چه فرایندی تولید کرده باشد تا نتیجه چه بشود و چه مشکلی را حل بکند؟! ما جدول مندلیف سینما لازم داریم تا هر عنصری دقیقاً در جای درست خودش قرار گیرد.
استعداد هست، استعدادیاب نیست!
یکی از مشاغل بسیار حساس و استراتژیک که هنوز توی کشور ما پا نگرفته «استعدادیابی» است. استعدادیابها توی همه دنیا مستقیم میروند سراغ جوانها و نوجوانها. هم توی چشمهایشان وجب میکنند، هم نگاههایشان را متر میکنند. پیشانیها را میخوانند و کف دستها را میبینند. چشمهایشان را باز میکنند تا مستعدها را ببینند و بلافاصله چشمهایشان را میبندند و آینده آنها را تخیل میکنند. بعد از کشف استعدادها آنها را سر به راه کرده و راه و چاه را نشانشان میدهند و مفصل برای «مهارتافزایی» آنها، ریسک و هزینه میکنند. ریسک برای اینکه از هر ده تایشان یکی درجه یک میشود ولی همان یکی، چند برابر هزینهای که برای همه آنها شده را در خواهد آورد و آنقدر افتخار و ثروت و ارزش افزوده میآفریند که دهها استعدادیاب دیگر راه بیفتند و همه دنیا را وجب کنند. همین است که بعضیها میگویند ما توی این عالم هیچ کاری نداریم جز این که استعدادهای خودمان و دیگران را کشف کنیم و آنها را پرورش دهیم. راستی خود شما چقدر استعدادهای خودتان را میشناسید و چندتا استعداد توی کشور کشف و شکوفا کردهاید؟
عصر امروز: جنگ تصویرها
امروز هم جنگ موشکهاست و هم جنگ تصویرها. موشکها تصاویر جنگ «مقطعی و احتمالی» هستند و تصاویر، موشکهای جنگ «قطعی و همیشگی». تصاویر، روایت میسازند، معنا میبخشند، میسازند، میکُشند و بدون تخریب، تسخیر و تصاحب میکنند؛ خیلی بیرحمتر از موشکها! حُسنِ دیگر تصاویر، این است که وقتی وارد مرزی که تصاحبش کردهاند میشوند چون هیچ بنایی را تخریب نکردهاند، قصر فرماندهی با قالی قرمزش مهیای ورودشان است و بدون نیاز به دوران سازندگی و اصلاحات و عدالت و اعتدال، میتوانند حاکم مطلق شوند؛ بدون درد و خونریزی ولی با انبوهی از فکر و عرقریزی.
عصر فردا: جنگ تمدنها
فردای دنیا، بیتردید «تصویریتر» از امروز است و جنگ تصویرها همهگیرتر و همهچیزتر خواهد شد! چرا که از «اینترنت اشیاء» هم خواهیم گذشت و به «اینترنت همه چیز» خواهیم رسید. دیگر همهچیز کم و بیش هوشمند است و فعال میشود و کنشگری میکند و موشک بارانی از تصاویر و تعابیر و تلاقیها اتفاق میافتد و آن کسی که از همه این «همهچیزِ هوشمند»، هوشمندتر باشد، قالب تصویرش را بر تصاویر دیگر غالب خواهد کرد. در آن زمان، جنگ از مرز زمان و مکان هم فراتر میرود و به جای تصاحب مرزها، تصرف تمدنها مسأله خواهد بود. آن عصر، نسل خودش را میطلبد: نسل آخرالزمان! جوانانی که باید از حالا مشق کند و مشقت بکشد تا بزرگتر و هوشمندتر از تصویرگران دنیای فوقِ فعالِ فردا شوند.
اما عمار…!
مجاهدانِ معمارِ عمار، سنگ بنای درستی گذاشتند. عمار در میان علاقمندان، شور و شعفی به پا کرد. شبکه سازی مردمیِ خودخواسته و خودساخته و خودانگیخته ایجاد کرد. پیش از شبکههای اجتماعی مجازی، یک شبکه اجتماعی و تعاملی حقیقی آفرید. مفهوم جشنواره را از کالایی لوکس و حوزه تخصصی به کالایی در دسترس و حوزه عمومی توسعه داد و به آن رنگی مردمیتر بخشید. در کنار تولید ساده و غیرگران، توزیع شبکهای را با نفوذ در عمق استراتژیک کشور و بسیاری از روستاها تعمیق کرد. برخی از قشر دغدغهمندِ انقلابی را به عرصه هنر و رسانه نزدیکتر کرد. منجنیق کشف استعداد و سکوی پرتاب یکسری از جوانترهای مستعد و آیندهدار سینما شد که سینمای آماتوری را با عمار تمرین میکنند که بعضی از سمجترهایشان وارد سینمای حرفهای شوند. عرصه رسانهای آماتوری، نه تنها یک ناسزا برای عمار نیست، بلکه یک مأموریت استراتژیک است؛ همان کاری است که استعدادیابها و کلاسهای کنکور میکنند. پادگان دوکوههایست که سربازها را سردار و آماده کارزار میکند. فضایی است که مقدمه باروری نونهالها را با آزمون و خطاها در یک زمین صمیمیتر و کمپیرایه تر میدهد. تولد اعتماد به نفس، مقدمه تولید بسیاری از فیلم اولیها شد. اما این برکات به حوزه فردی محدود نماند و نخ تسبیحِ احساسِ هویتِ مشترک بین فعالان فرهنگی-رسانه ای از تهران تا روستاهای دورافتاده کشیده و یکی از پایههای «نهضت سواد رسانهای» با ساختاری بیشتر عملی (تا علمی) شکل گرفت. عمار، «کاشتِ» درستی است که بدون داشت، به برداشت نخواهد رسید. تصویر امروز را فقط نخبگان و حرفهایها نمیسازند. همه مهم هستند و باید مهیا شوند. عمار بستر همه این رؤیاهای بزرگ و مکتب تربیتِ نسلِ آخرالزمان است و نباید مأموریت خود را فراموش کند و از تعابیر پایهای و توصیفهای پایهگذاری احساس شرم کند. شاید هیچ مؤسسه رسانهای و هیچ مدرسه سینمایی به اندازه عمار، خودآموز و شوق آفرین نبوده باشد. اینها همه مقدمات خیری است که باید ذکر خیر آن برود ولی در این گام و مقام، محدود نشود. عمار، میدان مبارزه برای کشف استعداد و خلاقیت است اما وقتش رسیده که یک ارزیابی عمیق، موشکافی دقیق و آسیبشناسی صادقانه بشود تا اولاً از مدار خارج نشود و ثانیاً سرعت و جهت رشد و بلوغش کم نشود. نگرانی این است که «عمار در عمار» هم درست تصویر نشود و خود عماریون، آنرا به عنوان یک مجاهده مستمر (و نه یک شغل مقطعی) جدی نگیرند و این مدل بومی و تجربه ملی را جامع و مانع تدوین و تبیین نکنند. خوف آن است که به رغم موفقیتهای اغماض ناپذیر، نادیده گرفته شود که هنوز بسیاری از حوزههای جغرافیایی و قشرهای مردمی از عمار دورند و دغدغهای نسبت به آن ندارند. دیگر ۷سال دوران کودکی و امارت عمار به سر رسیده و دوران بازنگری و بازسازی و بازآموزی آن فرا رسیده است. عمار، کاشت درستی برای جنگ فردا و نسل آخرالزمان است که بدون داشت، برداشت آخرش میوه نمیدهد.
آیا عمار برای زمان فردا و زمین فراایران و نسل آخرالزمان، روزآمد و کارآمد خواهد شد؟
بدون رودربایستی و بیمقدمه و مؤخره، عمار ظرفیت اینکه پاسخ تمامی بندهای فوق باشد دارد، اگر…
سید بشیر حسینی
استاد دانشکده ارتباطات دانشگاه صدا و سیما