خاطرات حسین شیخ‌الاسلام؛

مسیح در بهشت جاسوسان!/ بعثی‌های ذی نفوذ عراقی برای ترور شخصیت سید می‌گفتند او عرفاتی است!

در دورانی که سیدعیسی 60 روز در اردوگاه رشیدیه بود، همسر آقا سید پیش من آمد. از شرایط به تنگ آمده بود و به من گفت «من شوهرم را از تو می‌خواهم.» من هم مطمئن نبودم که سید زنده از اردوگاه خارج می‌ شود.

به گزارش «عمار فیلم» به نقل از رجانیوز، بسیاری از گروه‌هایی که سید را به نوعی مانع کار خود می‌دیدند برای از بین بردن او و کمرنگ کردن نقشش در لبنان فعالیت می‌کردند. بعثی‌ها و برخی گروه‌های لبنانی نیز با سید دشمن بودند اما نتوانستند به صورت فیزیکی او را حذف کنند و به همین دلیل به ترور شخصیتی سید روی آورند.

اشاره:

به گزارش رجانیوز از سال ۶۰ به عنوان معاون سیاسی وزارت خارجه منصوب می شود. پس از ۶ سال که معاونت‌های وزارت امور خارجه به معاونت‌های منطقه‌ای تقسیم میشود او به مسئولیت معاونت عربی، آفریقایی وزارت خارجه منصوب می‌شود. پس از مسئولیت‌هایش در معاونت وزارت امور خارجه به مدت ۵ سال به عنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران در سوریه انتخاب می‌شود. او ۱۶ سال در این سمت ها فعالیت کرده و سفرهای بسیاری را به لبنان و سوریه دارد. اشراف اطلاعاتی حسین شیخ‌الاسلام بر مسائل بین‌المللی جهان عرب در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ محور گفت‌وگو پیرامون نقش سیدعیسی طباطبایی، نماینده امام‌خمینی(ره) و آیت‌ الله خامنه‌ای در حل فصل بحران‌های آن روزهای لبنان است.

وقتی که سیدعیسی را شناختم

آشنایی من با سیدعیسی از دوران تصدی مسئولیت‌ام در وزرات امورخارجه و سفرهایی که به لبنان داشتم آغاز ‌شد. در این سفرها به واسطه نمایندگی سیدعیسی از جانب امام خمینی(ره) در لبنان، ملاقات‌هایی بین ما حاصل می‌شد و من در این دیدارها او را شخصیتی اجتماعی، فرهنگی، مکتبی و سیاسی یافتم، کسی که به حضور فعال مؤمنان در لبنان و ضرورت آموزش و سازماندهی آنان برای آزادی لبنان اعتقاد داشت.

مسیح رشیدیه

فلسطینی‌ها به واسطه ستم‌های رژیم اشغالگر قدس پس از خروج از کشورشان، به لبنان پناه آوردند و ملت لبنان علی الخصوص شیعیان جنوب از آن‌ها استقبال کردند و به نشانه محبت هنگام ورود بر سر آن‌ها برنج می‌ریختند. متأسفانه در طول زمان فلسطینی‌ها به سبب داشتن اسلحه، فضای نامناسب حاکم در اردوگاه‌ها و تربیت غیر اسلامی جوانان و نوجوانان و همچنین دسیسه‌های تفرقه افکنانه رژیم صهیونیسیتی برای به جان هم انداختن مسلمانان کشورهای منطقه که تا به امروز نیز با حمایت از داعش ادامه دارد، سبب شده بود که لبنانی‌ها، مردم فلسطین را اشغالگر زمین خود بدانند.

نارضایتی لبنانی‌ها از حضور فلسطینی‌ها باعث شد تا اردوگاه فلسطینی‌ها در جنوب لبنان به محاصره جنبش امل درآید و اگر کسی میانجی‌گری نمی‌کرد، وضعیت خونباری رقم می‌خورد که مطلوب نظر رژیم صهیونیستی بود اما خوشبختانه آقا سید عیسی به خوبی این بزنگاه مهم را درک کرد و خود را برای هرگونه همکاری در زمینه حل و فصل این قضیه آماده کرد. سیدعیسی بهترین گزینه برای میانجی‌گری و برقراری آتش‎بس بود چرا که بین دو طرف درگیری مقبولیت داشت. من به سیدعیسی پیشنهاد کردم که ایشان به درون اردوگاه رشیدیه بروند. با توجه به محاصره اردوگاه توسط املی‌ها و عدم اجازه ورود به داخل اردوگاه برای برقراری آتش‌بس نیاز به ارتباط‌گیری با دو طرف درگیری داشتیم.

من اعتقاد داشتم که این خونریزی‌ها حرام است و مسلمانان باید توان خود را در مسیر نابودی رژیم صهیونیستی هزینه کنند و به جرأت می‌توان گفت یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخی لبنان برای جمهوری اسلامی ایران، درگیری‌های میان جنبش امل و اردوگاه‌های فلسطینی بود.

دو ماه در محاصره

حضور سیدعیسی در اردوگاه رشیدیه تصمیم واقعاً سخت و دشواری بود؛ چرا که در بین فلسطینی‌ها در اردوگاه جاسوس‌هایی حضور داشت و ممکن بود برای ایجاد تفرقه سید را به نوعی از راه بردارند و او را به شهادت برسانند. با تهران در زمینه حضور سید در اردوگاه فلسطینی‌ها صحبت کردیم و برایشان نوشتم که ممکن است در طول روند عملیات آقای طباطبایی به شهادت برسد که در نهایت تصمیم بر حضور سید در اردوگاه گرفته شد و با او قرارهایی در زمینه چگونگی ارتباط‌گیری با خارج از اردوگاه از طریق بی‌سیم گذاشتیم.

پس از ورود سید به اردوگاه هرگز فکر نمی‌کردیم که حضورش دو ماه به طول بکشد و هر چه بیشتر این مسئله طول می‌کشید وضعیت دشوارتر می‌شد و فلسطینی‌ها برای این که وضعیت سخت اردوگاه را نشان دهند جایی که تیراندازی می‌شد یا خمپاره می‌خورد، بلافاصله سید را آنجا می‌بردند و یا مثلاً به او گرسنگی می‌دادند و این وضعیت شرایط حضور سید در اردوگاه را رو به وخامت برده بود.

آتش بسی زیرخاکستر

همه در ایران نگران بودند؛ چرا که می دانستند بخش عمده‌ای از آتش‌کینه میان فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها توطئه‌ای استکباری از سوی رژیم صهیونیستی است و هر اتفاقی ممکن است روی دهد. تلاش‌هایی صورت گرفت تا ضمانتی از فلسطینی‌ها در باب عدم پرتاب موشک به سوی املی‎ها گرفته شود و ما سعی کردیم که این ضمانت را حفظ کنیم و از آن طرف هم کاری کنیم که املی‌ها هم کوتاه بیایند و آتش بس ایجاد شود، اما املی ها به دنبال این بودند تا آذوقه و مهمات فلسطینی ها درون اردوگاه به پایان برسد و با قتل عام ساکنان اردوگاه به پیروزی مدنظر برسند.

وضعیت پیچیده‌ای بود و فلسطینیان به علف خوردن افتاده بودند و ما برای بهبود این شرایط تلاش کردیم تا کامیون‌های آرد و مواد غذایی را به داخل اردوگاه بفرستیم، اما املی‌ها تصور می‌کردند که در میان این کامیون‌ها ممکن است مهمات و ادوات جنگی جاساز شده باشد و بدین سبب کارشکنی‌هایی می‌کردند و بعضاً به واسطه جاسوس‌ها و بی انضباطی‌هایی در هر دو طرف پیش می‌آمد که خمپاره‌هایی از اردوگاه یا املی ها پرتاب می‌شد، اما مشخص نبود که چه کسی آن‌ها را شلیک کرده است و از آن سو نیز تفاوت اردوگاه با بیرون این بود که نیروهای فلسطینی در اردوگاه محدود بودند و اختیار چندانی مانند املی ها نداشتند و به نوعی در یک محدوده گیر افتاده بودند اما لبنانی‌ها در موضع قدرت بیشتری بودند و ما متعهد بودیم که آتش‌بس مراعات شده از سوی فلسطینی ها را در ثبات نگه داریم و اقدامی کنیم تا فلسطینی ها و لبنانی‌ها مراعات این قضیه را بکنند.

توطئه اسرائیلی صهیونیستی

در دوران محاصره، ما برای ارتباط با سید در داخل اردوگاه باید یک سری نکات را رعایت می‌کردیم که هر دو طرف شک نکنند و به نوعی وساطت ما، طرفداری برای گروه خاصی تلقی نشود و ما هر چیزی که می خواستیم به سید بگوییم از طریق خانواده‌شان به خصوص همسر محترمشان که بسیار بانوی فرهیخته ای بود انجام می‌دادیم و به وسیله یک سری رمزها مکالمه می‎کردیم. سیدعیسی نیز پیام‌هایش را می‌فرستاد و ما به صورت جدی پیگیری می‌کردیم تا همان چیزی که خواسته انجام شود و در مقابل هیچ کدام از دو گروه حساس نشوند و ما نیز به نتایج مطلوب دست یابیم.

در نهایت تقریباً پس از ۷۰ روز توانستیم با کمک آقا سید و مشورت‌هایی که با حزب‌الله پیرامون چگونگی روند کار داشتیم، سید را از اردوگاه بیرون بیاوریم و واقعاً سید در آن مهلکه عنصر خیلی مفیدی در جلوگیری از خونریزی و کشتار و عمیق شدن کینه بین فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها بود و اهرم و وسیله خوبی برای شکستن توطئه تفرقه افکنانه اسرائیلی صهیونیستی شد.

خوشبختانه در سال های حضور سید در لبنان و جنگ‌ها و درگیری‌هایی که پس از جنگ اردوگاه ها رخ داد، دست دشمنان به سید نرسید تا او را به شهادت برسانند و سید عیسی را یک شهید زنده می‌دانم که در این سال‌ها استحقاق شهادت و خلوص شهدا را داشته است.

همراه صمیمی و صبور

خانواده سیدعیسی سختی‌های کار او را بسیار تحمل کردند. سید اکثر مواقع در خانه نبود و افزون بر این‌ها وضعیت مالی خوبی هم نداشت اما آن‌ها همواره صبر و بردباری داشتند. نمی‌توانید یک مرد موفق را پیدا کنید که همسرش همراهی‌اش نکرده باشد. سید همانند مجاهدی خانه به دوش مدام از این سوی لبنان به سویی دیگر می‌رفت و افزون بر لبنان سفرهای بسیاری از آفریقا گرفته تا خلیج‌فارس و عراق و سوریه را می‌رفت و تعداد زیاد بچه‌های او و شرایط سخت سرپرستی آن‌ها در کشوری غریب، علی‌الخصوص زمانی که در سن پایین هستند بسیار سخت بود که همسر سیدعیسی این بار مسئولیت را برعهده گرفته بود.

در دورانی که سیدعیسی ۶۰ روز در اردوگاه رشیدیه بود، همسر آقا سید پیش من آمد. از شرایط به تنگ آمده بود و به عربی به من گفت «من شوهرم را از تو می‌خواهم.» من هم مطمئن نبودم که سید زنده از اردوگاه خارج می‌شود یا نه!؟ وقتی بچه‌های کوچک سید را در ذهنم متصور می شدم دلم می لرزید و می‌گفتم که نکند برای سید اتفاقی بیفتد.

شبه دولت

سیدعیسی طباطبایی هرگاه برای انجام کاری احساس تکلیف می‌کرد بدون معطلی مقدمات انجام آن را مهیا می‌کرد و هر وقت احساس مسئولیت می‌کرد آنجا حضور داشت و طرح‌های فرهنگی اجتماعی بسیاری است که سید متولی انجام آن بوده، ازجمله این طرح‌ها ساخت زیارتگاه سیده خوله، دختر امام‌حسین(ع) در بعلبک است که قبر مطهرش امروز به زیارتگاه مسلمانان لبنان تبدیل شده است.

اقدامات سیدعیسی در لبنان از جمله ساخت مسجد و بیمارستان حضرت رسول اکرم(ص)، ساخت بیمارستانی بزرگ که تحویل هلال‌احمر شد و احداث مجتمع‌های فرهنگی در نقاط مختلف واقعاً تعجب‌برانگیز است و کارهایش بیشتر شبیه فعالیت‌های یک مجموعه قوی و نیمه دولتی است.

سید در همه کشورهای اسلامی و شیعی از لبنان، سوریه و فلسطین گرفته تا میان شیوخ و متمولان خلیج فارس اعتبار داشت و می‌دانستند که پولی را که به سید می‌دهند در همان امر، تمام و کمال خرج می‌شود و افزون بر این‌ها از همه مراجع اجازه‌نامه داشت و کاری را که آغاز می‌کرد تمام فکر و ذکر خود را روی آن کار متمرکز می‌کرد تا آن را به پایان برساند.

افزون براین‌ها سید صفت‌های دیگری هم داشت از جمله این که قلم شیوا و رسایی در جذب مخاطب داشت و خوب بلد بود که روضه بخواند و در مجموع صفت‌هایی داشت که شاید در کمتر کسی این میزان صفات نیکو و پسندیده در جذب مخاطب وجود داشته باشد.

ترور شخصیتی پس از ترور فیزیکی

بسیاری از گروه‌هایی که سید را به نوعی مانع کار خود می‌دیدند برای از بین بردن او و کمرنگ کردن نقشش در لبنان فعالیت می‌کردند. بعثی‌های عراقی ذی نفوذ در لبنان و برخی گروه‌های لبنانی نیز با سید دشمن بودند اما نتوانستند به صورت فیزیکی او را حذف کنند و به همین دلیل به ترور شخصیتی سید روی آورند. مثلاً می‌گفتند که سید عرفاتی است. عرفات در برهه‌ای که آدم مبارز و مقاومی بود بسیاری با او در ارتباط بودند که سید هم یکی از آن‌ها بود و پس از انقلاب پرچم فلسطین در ایران را او در محل نمایندگی سفارت اسرائیل در تهران بالا برد، اما رفته‌رفته از مبارزه فاصله گرفت و طبیعی بود که سید هم از او فاصله می‌گرفت. حتی پس از این که عرفات تا حدودی از مبارزه و مقاومت کوتاه آمد پایه و ستون اساسی در فلسطین بود و نمی‌شد که کاملاً او را نادیده گرفت. نقطه هدف سیدعیسی رهایی فلسطینیان از مظلومیت بود و معتقد بود که فلسطینیان از لحاظ فکری، مالی و مبارزاتی مستضعف و ناتوانند و در این میان توانسته بود که اعتماد بسیاری از گروه‌ها را جلب کند و دلیل موفقیت و پیشبرد کارهایش نفوذی بود که در میان فلسطینی‌ها داشت.

حرف‌ها و شایعاتی از این دست در آن دوران پیرامون شخصیت‌های مختلف زیاد شنیده می‌شد که عامل اصلی آن هم اسرائیل بود. اسرائیلی‌ها برای رسیدن به اهدافشان در نقاط مختلف خاورمیانه از جمله لبنان دارای ساختاری تحلیلی و مطالعاتی هستند و سیاستمداران صهیونیستی می‌خواهند ما را در لبنان و در سوریه محدود کنند و بر روی شخصیت‌ها و جریان‌هایی که در جهان اسلام پدید می‌آید کارهای عمیق سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و روانی می‌کنند.

شبکه موشکی المنار / شبکه ضد تهاجم المنار

تبلیغات و رسانه در گذشته با توجه به محدودیت اخبار و اطلاعات، امری مهم و اثرگذار در جهت‌دهی به افکار عمومی بود و سیدعیسی به اهمیت این قضیه اشراف داشت. فهمیده بود که یک شبکه تلویزیونی می‌تواند وسیله خوبی برای حزب‌الله در مسیر رسیدن به اهدافش باشد برای همین به سمت راه‌اندازی آن رفت. زمانی که فهمید حزب‌الله می‌تواند اداره این شبکه را بر عهده گیرد، مدیریتش را به حزب‌الله واگذار کرد و و امروز تماشای کانال تلویزیون المنار توسط مردم برای سید صدقه جاریه‌ است.

سید هر فعالیتی را که آغاز می‌کرد و به بار می‌نشست و تصور می‌کرد که شخص دیگری بهتر می‌تواند آن را اداره کند، بدون معطلی کار را از مدیریت خود خارج و مسئولیتش را به دیگری می‌سپرد. مقوله واگذاری افزون بر شبکه المنار در دیگر فعالیت‌های سید همانند ساخت بیمارستان، مؤسسات آموزش عالی، مساجد، بعضی از مراکز فرهنگی و بیمارستان‌هایی از جمله بیمارستان رسول اکرم(ص) و بقاء که یکی از مجهزترین بیمارستان های لبنان است نیز وجود دارد.

راه‌اندازی شعبات بنیادشهید و بنیاد جانبازان را از ایران الگوبرداری کرد و برخی از این مراکز نیز به نمایندگی از ایران تأسیس شد و به سبب تجمع شیعیان و اهل‌سنتی که به مبارزه می‌پرداختند این مراکز حلقه وصل بسیار خوبی برای رسیدن به شعار بزرگ «القدس لنا» بود.

برخی از اقدامات سید آثار اجتماعی، فرهنگی و روانی داشت و به نظر می‌آمد به اندازه خلوص و نیتی که به کار وارد می‌کند خدا دانشی به او عطا کرده بود که توانست تمامی مراکز مورد نیاز را فعال کند، مراکزی که همچنان مثمر ثمر و منشأ خیر هستند.

تأسیس المنار

سید برای تأمین هزینه شبکۀ تلویزیونی از هر مسیری که امکان دریافت کمک بود، اقدام می‌کرد و افزون بر مراجعه به وزارت امور خارجه ایران، از همه شیعیان دنیا که آماده کمک مالی در جهت اعتلای پرچم شیعه و اسلام بودند، تقاضای کمک کرد. برای همین مذاکرات، سفرها و ملاقات‌هایی با شیعیان لبنان در کویت، امارات، بحرین و حتی عربستان سعودی داشت و این اعتبار سید در میان شیعیان و مسلمانان جهان بسیار امری مهم است و این اعتماد به خاطر فعالیت‌های بی‌نظیر و خیرخواهانه‌ای بود که انجام می‌داد.

از دیگر ویژگی‌های سیدعیسی این بود که هنوز فعالیت قبلی‌اش را به اتمام نرسانده بود که سعی می‌کرد از درآمدهایش در فعالیت جدید استفاده کند و همین روند را ادامه می‌داد. به عنوان مثال زمانی که می‌خواست شبکه المنار را به حزب‌الله تحویل دهد، می‌گفت آن قطعه زمین در فلان منطقه را برای تأسیس بیمارستان بدهید و پیش از تحویل بیمارستان می‌گفت فلان زمین را برای احداث مسجد می‌خواهم و این‌گونه کارهایش را پیش می‌برد، کارهایی که برکات عجیبی داشت.

مسیح در بهشت جاسوسان

کشورهای غربی و استکباری به لبنان لقب بهشت جاسوس‌ها را داده بودند و اکثر کشورهای غربی و عربی از جمله آمریکا و رژیم‌صهیونیستی و بعضی از کشور‌های عربی نظیر عربستان‌سعودی در لبنان جاسوس داشتند. دسیسه این کشورها بود که موقعیت سید را در جامعه لبنان بالا و پایین می‌برد.

هرگز خلوص نیت سید جز برای اعتلای جامعه اسلامی و اتحاد برادران مسلمان نبود، به عنوان مثال در جنگ اردوگاه‌ها سید یک روحانی شیعه بود که در جنگ شیعۀ لبنانی و سنی فلسطینی به سمت فلسطینی‎ها رفته بود. این مسئله زمینه‌ای شد که اسرائیلی‌ها از آن سوءاستفاده کنند تا وجهه و جایگاه سید را در حد توان خود تخریب کنند، البته سید با درایت خود اقدامات متقابل را انجام می‌داد.

یکی از نقاط قوت سید در خنثی¬سازی توطئه‌های دشمنان و ایجاد وفاق ملی ارتباطش با علما بود. سید با تمام علمای شیعه لبنان، علمای سنی و علمای فلسطینی ارتباط داشت و افزون بر این‌ها رابطه خیلی خوبی با مسیحیت و دروز‌ها و طوایف علوی داشت و این ارتباطات فاکتورهای ارزشمندی بود و او را به عنصری خاص در عالم سیاست تبدیل کرده بود. در برهه‌ای که چیزی جز گلوله و نفرت تعیین کننده ماجرا نبود، سید به حلال مشکلات تبدیل شده بود.

ریشه های فرهنگی فعالیت های عمرانی

لبنان پس از شکست رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۰۶ بستری بود برای تقویت جایگاه اجتماعی جمهوری اسلامی و نفوذ در میان مردم. بزرگانی نظیر شهید شاطری و سیدعیسی به این مهم واقف بودند و رسیدن به این جایگاه اجتماعی از طریق بازسازی لبنان همان چیزی بود که اسرائیل پس از شکست از حزب الله نمی‌خواست اتفاق بیفتد.

در این بازسازی نکات بسیار ظریفی وجود داشت و باید جوانب بسیاری رعایت می‌شد، مثلاً برخی خانواده‌ها می‌گفتند که در گذشته آشپزخانه‌ خانه ما به سمت آشپزخانه همسایه بود و زمان پخت غذا با یکدیگر صحبت می‌کردند و حالا می‌خواستند آن معماری را عوض کنند و به نوعی این خانه‌ها را مدرن بسازند. سیدعیسی به عنوان رابطی که فرهنگ لبنان را می‌شناخت با آن مهندس و طراحی که اغلب نیز ایرانی بودند صحبت می‌کرد تا خواست خانواده‌های لبنانی حاصل شود. وجود سید در طول عملیات بازسازی به عنوان کسی که فرهنگ لبنانی را می‌فهمید و با آن‌ها در تماس بود، بسیار مؤثر و مفید فایده واقع شد.