به گزارش «عمار فیلم»، هشتمین گعده فیلمسازان جوان سینمای انقلاب که توسط دبیرخانه جشنواره مردمی فیلم عمار برگزار می شود به مستند «سوخت ما سوخت» به کارگردانی یاسین خوش آمدزهی اختصاص داشت در یادداشتی به قلم آرش فهیم نگاهی به این مستند داشتیم که در ادامه می خوانید.
سیستان و بلوچستان، سرزمین شگفتی ها و داستان های اسرارآمیز است؛ رستم، شهر سوخته -که پیشرفت های علمی آن در دوران ماقبل تاریخ، حیرت باستان شناسان را برانگیخته- تپه های مریخی، دشت ها و نخلستان های چشم نواز و مردمی اصیل و پابند به آداب کهن و اهل مقاومت و راستی، این خطه را درخشان کرده است. اما در کنار همه این زیبایی ها، زشتی هایی هم در این منطقه شایع است؛ مثل خشکسالی، فقر و ظهور گاه و بی گاه گروهک های دست ساز دشمنان بیگانه، قاچاق و کول بری و … با این حال، هنرمندان و فیلمسازان کمتر سراغ این همه موضوع ناب و بحث برانگیز رفته اند. یکی از دلایلی که باعث مظلومیت این منطقه شده، عدم رعایت عدالت رسانه ای درباره بلوچستان است. هر چند که خوشبختانه طی سال های اخیر و به همت جشنواره مردمی فیلم عمار، آثاری درباره مشکلات مردم این استان ساخته شده است. مستند «سوخت ما سوخت» یکی از این فیلم های مستند است. فیلمی که به طور بی پرده و جسورانه به جنبه های تیره و تلخ بلوچستان پرداخته و رنج های مردم این منطقه را به تصویر کشیده است.
اولین نکته مهم و مثبت درباره «سوخت ما سوخت» قرار داشتن یکی از هنرمندان مشهور و بومی بلوچستان در مقام کارگردان این مستند است. «یاسین خوش آمد زهی» بیشتر به عنوان بازیگر شناخته می شود. اما او برخلاف برخی از بازیگران شهرستانی که پس از شهرت، اسیر سلبریتی بازی و مفتون جشنواره های پرزرق و برق و غرق در بازی های فضای مجازی شده اند، به ساخت فیلم های مستند درباره زادگاه خودش مشغول شده است. نخستین کسانی که می توانند نماینده فرهنگی و اجتماعی مناطق حاشیه ای باشند، هنرمندان همان مناطق هستند. وی در این مستند، بدون هیچ ادا و اطوار و ترفندهای اگزوتیک (بیگانه پسند) به اصل مسئله پرداخته است؛ مردمی که به خاطر ناتوانی اقتصادی و بیکاری، مجبور شده اند تا تن به کول بری و خرید و فروش سوخت قاچاق بدهند.
مسئله قاچاق در هر زمینه ای، ازجمله درباره فرآورده های نفتی همواره به عنوان یک امر مذموم شناخته می شود. اما در این فیلم از زاویه ای متفاوت به موضوع پرداخته شده است. «سوخت ما سوخت» به شیوه مستندهای تعاملی نزدیک شده است. در این شیوه، فاصله بین مستندساز و موضوع از بین می رود و خود مستندساز با افراد مصاحبه شونده همراه و همدل می شود. اتفاق تازه ای که در این مستند رخ داده این است که فیلمساز به جای اینکه خود را در جای برتر قرار دهد و به فروشندگان گالن های سوخت یا کول برها به چشم خلافکار نگاه کند، در کنار آن ها قرار گرفته و حرف دل شان را بازتاب داده است. به همین دلیل هم دیدگاه این فیلم مستند درباره چنین افرادی، خنثی و بی طرف نیست، بلکه غم خوارانه است. حتی با افرادی که در این فعالیت ها آسیب های جسمی هم دیده اند، مصاحبه شده است. این رویکرد، در عین حال که سبب شده تا مخاطب درددل آن ها را بدون هیچ واسطه ای بشنود اما از آن سو نیز این شبهه را ایجاد کرده که گویی این مستند هیچ اعتقادی به مسئولیت فردی ندارد و افراد خاطی و مشغول به چنین کارهایی را محق می پندارد.
این فیلم پر از صحنه های دردناک از زخم هایی است که برقامت بلند سیستان و بلوچستان وارد شده است. مثل نمایش صحنه های افسوس برانگیز از خشک شدن دریاچه هامون و مردان و زنانی که روزگاری از این دریاچه زیبا امرار معاش می کردند و امروز برای جبران این کمبود به کول بری فرستاده اند. اوج تراژدیک مستند، بخشی از فیلم است که پیرمردی با حسرت از دوران پرآب بودن هامون سخن می گوید و امروز قایقش در خشکی این دریاچه گیر کرده است و فرزندش در کشاکش حمل سوخت و کول بری، مرده است. همچنین در این مستند برای اولین بار صحنه هایی بکر و کمتر دیده شده از انتقال سوخت در مرز و سوار کردن گالن های بنزین و گازوئیل بر قاطرها به نمایش در می آید که این تصاویر دارای ارزش اسنادی بسیار بالایی هستند.
چرا که ثبت و ضبط چنین تصاویری بسیار دشوار و خطرناک است. مستندساز یا گروه تصویربرداری برای خلق این مستند مجبور شده اند به مناطق پر از تهدیدی چون نقطه صفر مرزی و محل انتقال سوخت قاچاق بروند و درباره مسائل حساسی به کنکاش بپردازند. همچنان که خود مستندساز هم هوشمندانه این دشواری را در بخش هایی از فیلم، به رخ کشیده است. مثل زمانی که مأمورها جلوی فیلمبرداری او را می گیرند و حتی وقتی فریاد می زند که مجوز دارد، اما باز هم با وی برخورد می شود.
اما چرا این مستند را نمی توان سیاه نمایی دانست؟ اول اینکه واقعیت را همان طور که هست نمایش می دهد، بدون محافظه کاری و در عین حال بی هیچ غرض سیاست ورزانه ای. دوم هم اینکه هویت و شرافت مردم سیاستان و بلوچستان را لکه دار نمی کند. در تمام فیلم، وطن دوستی و عشق و ارادت این مردم به کشورشان که اغلب آن ها نیز سنی مذهب هستند، نمایش داده می شود.
با این حال، مستند «سوخت ما سوخت» بیشتر از اینکه فیلمی درباره قاچاق سوخت باشد، أثری ارزشمند و انتقادی از وضع کار و معیشت مردم در استان سیستان و بلوچستان است. چرا که این مستند از آسیب شناسی و تحلیل ریشه های آنچه قاچاق سوخت نامیده می شود باز مانده است. بخش اعظم این مستند را مصاحبه هایی فراگرفته که به هم شباهت دارند. تقریبا اغلب حرف هایی که توسط فروشندگان خورده پای سوخت قاچاق در طول این فیلم می شنویم ، به موضوعات یکسانی اشاره می کنند. مثلا در خیلی از این حرف ها از دلال ها یا سرمایه دارهایی که عامل قاچاق هستند و کول برها را استثمار می کنند یاد می شود. این مستند می توانست به کندوکاو بیشتر درباره این مسئله بپردازد و از جنبه های دیگر قاچاق سوخت، پرده بردارد.
عامل پیوند سکانس ها در بیشتر فیلم، نمایش تصویر پی او وی از حرکت ماشین در جاده است. درحالی که این نماها کارکرد چندانی نیافته اند و گاهی طولانی به نظر می رسند. شاید بهتر بود جای تصاویر یکنواخت از طی مسیر را صحنه هایی از حرکت در مسیر پرسنگلاخ و پیچ در پیچ تشکیل می داد که می توانست کنایه ای از وضعیت بغرنج کول برها و فروشندگان سوخت قاچاق باشد. همچنین بسیاری از مصاحبه های فیلم، ایستا و طولانی هستند. اگر در حین صحبت افراد، تصاویری مرتبط با موضوع صحبت آن ها قرار می گرفت، ضرباهنگ و غنای تصویری فیلم را افزایش می داد.
سکانس پایانی فیلم که روی دیگری از بلوچستان را نشان می دهد به لحاظ محتوایی تکمیل کننده فیلم است. چون نشان می دهد که اولا در این منطقه، تلاش هایی برای اشتغال زایی و آبادانی منطقه هم صورت گرفته است و هم وجهی ایجابی و امیدبخش به این أثر بخشیده، مبنی بر اینکه می توان با اندکی تدبیر و کارهای ساده ای مثل دادن نهال و فراهم کردن شرایط کشاورزی و پرورش ماکیان و دامپروری، مانع بسیاری از معضلات و آسیب ها شد. با این حال، به لحاظ ساختاری بین این بخش و کل فیلم ناهماهنگی ایجاد شده است و لحن فیلم را دو پاره کرده است. چون فیلم درحال روایت ماجراها و ترسیم فضاهایی تلخ و پرمرارت است. اما ناگهان سیل این تصاویر، بدون هیچ مقدمه ای به ساحل دریا و باغ های سرسبز و خرم ختم می شود! تا قبل از ارائه توضیحات مصاحبه شوندگان در این بخش، مخاطب دچار این تصور می شود که روایت فیلم اشکالی دارد که چنین تغییر لحنی پیش آمده است. چراکه یک حلقه مفقوده بین اختتامیه و بدنه فیلم محسوس است.
آرش فهیم