در مستند «پرزیدنت، آکتور سینما» که به کارگردانی محمدرضا بورونی ساخته شده است، صحنهی فروپاشی یکی از بزرگترین امپراتوریهای قرن بیستم، همچون فیلمنامهای حسابشده به نمایش درمیآید؛ این مستند از زاویهای تازه، پشتپردهی جنگ سرد را ترسیم میکند؛ جایی که آمریکا، با استراتژی پیچیدهای از ترکیب فشار نظامی، جنگ روانی و رسانهای، و ترفندهای اقتصادی، شوروی را قدم به قدم به سوی فروپاشی سوق میدهد. پروژه جنگ ستارگان، کاهش مصنوعی قیمت نفت و امواج تبلیغات رادیویی، هر کدام بخشی از پازلی هستند که ذهنیت مردم شوروی را نسبت به زندگی در غرب دگرگون میکنند.در این میان، گورباچف با نیت اصلاح، وارد مذاکراتی میشود که از دیدگاه مستند، بیش از آنکه گرهگشا باشند، نقش تلهای را ایفا میکنند؛ تلهای که او را به دادن امتیازات یکطرفه سوق میدهد، بیآنکه حمایت واقعی از سوی غرب دریافت کند.
روایت مستند «پرزیدنت، آکتور سینما» در مرز میان روایتگری و تحلیل حرکت میکند، اما چرخش آن بیشتر به سوی روایت است. مستند با بهرهگیری از ساختار دراماتیک و خط زمانی خطی، مخاطب را با خود همراه میسازد؛ آغاز مستند با دوران جنگ سرد و تحریمهای المپیک در دهه ۱۹۸۰ است و سپس بهطور مستمر، داستان به ظهور گورباچف، مذاکرات او با ریگان، و نهایتاً فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و دوران یلتسین میپردازد.
این مستند با بهرهگیری از تصاویر آرشیوی، پیوندی زنده و باورپذیر میان روایت تاریخی و تجربه بصری مخاطب برقرار میکند و در آن از آرشیوهای خبری بینالمللی، فیلمهای جلسات رسمی، تصاویر بحرانهای اقتصادی پس از فروپاشی شوروی، و نمونههایی از تولیدات سینمایی غربی بهره گرفته شده است. این انتخابهای بصری، مستند را از یک روایت صرف به تجربهای مستند-تحلیلی تبدیل میکنند و به تقویت استدلالهای طرحشده در روایت کمک میرسانند.
پرزیدنت یا آکتور؟
شخصیت محوری مستند، میخائیل گورباچف است که بهعنوان یک اصلاحطلب با پیچیدگیهای فراوان به تصویر کشیده میشود. از یک سو، او بهعنوان یک رهبر روشنفکر، با ویژگیهای انسانی مانند نزدیکی به مردم و تلاش برای بهبود وضعیت کشور نشان داده میشود. از سوی دیگر، گورباچف بهعنوان فردی سادهلوح که بدون آگاهی از پیامدهای تصمیماتش، به فروپاشی شوروی کمک کرده، به تصویر کشیده میشود. در کنار او، رونالد ریگان با هوش استراتژیک خود، نقش کارگردان اصلی این رویداد را ایفا میکند.
عنوان مستند «پرزیدنت آکتور سینما» بهطرزی هوشمندانه و نمادین، دوگانهای کنایهآمیز میان رهبری سیاسی و نقشآفرینی نمایشی میسازد و از ابتدا ذهن مخاطب را درگیر میکند. این عنوان با ارجاع به پیشینه بازیگری ریگان و جایگاه گورباچف در مقام رئیسجمهور، او را بازیگری در صحنهای از پیش طراحیشده معرفی میکند و نقش مستقل او را زیر سؤال میبرد؛ مستند با این انتخاب مفهومی، از فریب در سیاست پرده برمیدارد.
وقتی مستند از خطر تکرار فاجعه میگوید
در مستند «پرزیدنت آکتور سینما»، کارگردان با نگاهی تحلیلی و هشدارآمیز، به روایت فروپاشی شوروی میپردازد تا پیامی چندوجهی را به مخاطب ایرانی منتقل کند. از طریق بازخوانی تاریخ، مستند نسبت به نفوذ پیچیده و نرم قدرتهای خارجی هشدار میدهد و نشان میدهد چگونه سیاستمدارانی چون گورباچف، بهجای تصمیمسازی مستقل، در قالب بازیگرانی در سناریویی طراحیشده از سوی آمریکا ایفای نقش کردهاند. تأکید بر فریب رسانهای، ضعف در اعتماد یکجانبه به غرب، و پیامدهای اصلاحات اقتصادی وابسته، در کنار ارجاع به تجربه تلخ شوروی، بستری برای طرح این پرسش فراهم میکند که آیا امکان تکرار چنین مسیری در ایران وجود دارد؟ در پاسخ، مستند با تأکید بر خودباوری، استقلال سیاسی و فرهنگی، و پرهیز از سادهلوحی سیاسی، راهی متفاوت را تجویز میکند. این اثر با بهرهگیری از زبان استعاری سینما و جذابیتهای ژانر سیاسی، تماشاگر را نهفقط به گذشته، بلکه نسبت به آینده نیز هشدار میدهد.