یک بوم بزرگ پر از رنگ و ضربات متعدد نقاش به آن دریچهی ورود فیلمساز به زندگی شخصیت هنرمندی به نام حبیب الله صادقی است. نویزهای تصویری و رنگ و لعاب کم حرارت در همین سکانس مخاطب را در انتظار فیلمی به سبک دههی شصت میبرد. صحنه، آرام رنگ باخته و فراق پسری در نبود پدر با کیفیت تصویری بالا به تصویر کشیده میشود. یادآوری خاطراتی از مرحوم به زبان دوستان نزدیک و اهل خانوادهاش به طور قطع مخاطب را با یک فیلم مستند روبرو میکند.
کودکیاش در چند عکس خلاصه شده و بدون اتلاف زمان وارد دوران حساس زندگیاش میشویم. شروع جرقههای ذهنی برای ورود به هنرستان هنرهای زیبای پسران و سپس تحصیلات تکمیلی در دانشگاه تهران و دانشکدهی هنرهای زیبا؛ جایی که در آن روزگار شاید کمتر جای اندیشههایی چون تفکرات او بود. تلفیق یادها و خاطرات نقل شده به همراه اسناد تصویری آرشیوی از سازمان صدا و سیما و حوزهی هنری مخاطب را در متن زندگیاش قرار میدهد. زندگی پر فراز و نشیبی که تمام تصورات عمومی از یک هنرمند را برهم میزند. هنرمندی سخت کوشا و پرتلاش که با بینش و ارادهای قوی بر اوضاع و احوال زمانهاش تسلط دارد و در هر لحظه میکوشد بهترین عمل را انجام دهد. در برههی حساس و تاریخی شروع انقلاب، قلمش مشت گره کردهای بر کف خیابان، در جنگ هشت ساله، سربازی جان بر کف در خط مقدم و در بعد از آن استادی تمام عیار در کلاس درس و دانشگاه میشود. در هر مسئولیتی جدید که بر دوشش میگذارند عملش چنان است که آیندگان را مدیون خود میکند.
تفکیک زندگیاش بر سه مرحلهی مختلف بر مبنای دستهبندی کردن آثار، فرود و قلهی داستان زندگی را به خوبی ساخته است. چنان انگیزه و امیدی تمام نشدنی در لحظات زندگیاش مشاهده میکنیم که راه توجیه کردن را برای هر هنرمند و غیر هنرمندی میبندد. . به تصویر کشیدن ابعاد مختلف زندگی حرفهای هنرمند که عبارتند از کار در روزنامه، کرسی دانشگاهی، مدیریت موزهی هنرهای معاصر، برگزاری نمایشگاههای مختلف و همکاری در ساخت فیلم نشان میدهد سوژهای انتخاب شده که از جنبههای مختلف قابلیت کار کردن دارد. عناوین انتخاب شده در هر پرده که متناسب با تابلوها و اثرهای برجای مانده از هنرمند است نوعی کشش و جاذبه برای مخاطب به همراه میآورد که او را مشتاق به دنبال کردن ادامهی روایت میکند. توضیح مبسوط هر اثر به بیان پسرش فهم آنها را آسانتر کرده و هرکس با هر سطح درک میتواند از تماشایشان لذت ببرد و معنای عمیقی که در پس آنهاست بر جانش بنشیند. وصیت نامهی تصویری او که نگارهای است از ایران زخمی در ادوار مختلف حکایت از ارادت بینهایتش به ایران و ایرانی دارد. قاب نهایی با اتاقی پر از رنگ و بوم و اتاقی که بوی او را میدهد بسته میشود و مخاطب را با اندوهی از نبودنش تنها میگذارد. امید است تلاشی چنین قدر نهاده شده و در معرفی الگوهای پرقدر این سرزمین تلاشی بس روز افزون شود. باشد که جوانان ما بدانند گوهرهای این خاک کم نیستند.
فاطمه گلافشانی