به گزارش «عمار فیلم»، «روزگار اکبر»، مستندی به تهیه کنندگی و کارگردانی قدرت باقری است که در هفتمین جشنواره مردمی فیلم عمار به نمایش درآمد و بخاطر سوژه جذاب خود هم در اکرانهای مردمی این جشنواره و هم با استقبال خوبی مواجه شد. حاج اکبر محمدزاده، قهرمان این مستند، با وجود نابینایی، نداشتن یک کلیه و مبارزه با سرطان، شخصی فعال در روستا بوده و با همت، پشتکار و پیگیریهایش مشکلات روستا را هم حل و فصل میکرده است. حاج اکبر مدتی پیش، بعد از اربعین حسینی درگذشت.
مرحوم اکبر محمدزاده را در مستند «روزگار اکبر» شناختم. ابتدای قصهاش دانستم او نمیبیند و در پایان قصه اش فراموش کردم که او نمی دید! و شاید راز بزرگی «اکبر محمد زاده» در همین کنایه نهفته باشد.
مستند که آغاز شد در دقایق اولیه گفتم «مشتی اسماعیل» کار خود را کرده است و قرار است تکراری جدید از آن مستند معروف را – که زندگی پیرمرد روشندل شمالی را تصویر میکرد- ببینیم و این بار نسخه ایلامی اش را. و این خود شاید بهانه ای بود تا در همین دقایق اولیه قید دید ادامه مستند را بزنم و انتخابی دیگر کنم برای تماشا. اما هرچه از شباهتهای «روزگار اکبر» با «مشتی اسماعیل» کمتر میشد، از آنسو اشتیاق من برای دیدن مستند بیشتر. هرچند که تصاویر ناب و قاب های زیبای «مشتی اسماعیل» و آن تدوین خوبش قابلمقایسه با «روزگار اکبر» نبود، اما شخصیت اجتماعی- فردی «اکبر» از «مشتی اسماعیل» قدم ها جلوتر بود و این مرا همچنان پای دیدن مستند نگه میداشت. قهرمانی جدید به من معرفی شده بود که دوست داشتم با قصه اش همراه شوم و او را بیشتر بشناسم. در شخصیت این قهرمان زندگی فقط با یک معنویت فردی و یک خوداتکایی شخصی طرف نبودم، اکبر محمدزاده را دارای شخصیتی جامعتر یافتم. شخصیتی که امروز در میان سالمترین انسانها در جسم و روشنفکرترینشان در تفکر کمیاب است. شخصیتی که وجه ای فردی منضبط، سامانیافته و خوداتکا داشت و در کنار آن شهروندی تأثیرگذار و اهل فعالیت های اجتماعی بود، که تکاپو و تلاشش برای حل مشکلات جامعه پیرامونش مرا مبهوت خود می کرد. تلاشش برای تغییر محل جغرافیایی روستا برای جلوگیری از مهاجرت اهالی، تأمین آب آشامیدنی و لوله کشی روستا، پیگیری احداث مسجد، خانه عالم، پارک و فضای سبز تنها گوشهای فعالیت های او در روستای کوچکشان بود که در مستند بهسرعت روایت می شد. اکبر محمدزاده چشمان روستا شده بود و یک به یک خلاء ها را می دید و برای پرکردن این جاهای خالی از ظرفیت ها و داشته های اطراف پیشنهاداتی داشت. در ابتدا فکر کردم او شاید عضوی از شورا یا دهیاری روستا باشد اما با آن جمله طلاییاش ضربه نهایی را بر من زد : « من نه شورایم و نه دهیارم. اما دوست دارم اگر کاری از دستم برمیآید برای مردم انجام دهم.» آری میتوان بهاندازه یک وزارتخانه در منطقه خود کار کرد اگر «دوست داشته باشیم که کاری از دستمان برمیآید برای مردم انجام دهیم.»
زندگی خوب و سرزنده اکبر هم در منزل و محبوبیتش نزد همسر و فرزندانش بهموازات محبوبیتش در میان مردم روستا و حرفشنوایی اهالی از او بود که بخش اول در مستند بهتر از بخش دوم پرداختهشده بود اما می توانست با توجه به برخی سکانس ها و مسئولیتها و صحبتهای خودش به بخش دوم نیز پی برد. و ایکاش مستندساز به این تعاملات مردمی بیشتر میپرداخت.
هوشمندی او چه در تدبیر امور شخصی مثل مدیریت خانواده، توجه به فرزندان، کشت و برداشت محصولات و رسیدگی به طیور و ….و دامنه گسترده فعالیتهای اجتماعیاش رد نبوغ و درک و آگاهی او را بهراحتی برای ما روشن میساخت و خودکفایی و از پس امور برآمدنش ما را به تحسین وادار می کرد. برای مثال نوع نگهداری طیور بدون استفاده از داروهای شیمیایی و با استفاده از گیاهان محلی بسیار جالب توجه بود.
اگر در مستند «روزگار اکبر» مستندساز بجای روایت کارهای قهرمانش بجای استفاده از روش تکگویی های فردی به سراغ مردم روستا میرفت و از زبان آنها به روایت این داستانها میپرداخت قطعاً ضعفهای مستند در لحظاتی که حالت گزارش عملکرد داشت از بین میرفت و در کنار آن میتوانستیم به همان تعاملاتی که ذکر شد جایشان در مستند خالی است بهتر پرداخت، اما با همه اینها تلاش قدرت باقری، کارگردان این مستند هم در انتخاب این سوژه عالی از اهالی بوم زندگی خود و روایت داستان یک قهرمان مردمی بسیار ستودنی است. آنهم در مستندی یک صرفاً بهتنهایی مراحل تصویربرداری آن را طی شش ماه انجام داده است. باقری در مصاحبهای درباره ی قهرمان مستندش می گوید: «در ۶ ماهی که در خدمت او بودم موارد زیادی را از او یاد گرفتم، برای مثال من متوجه شدم که خدمت به دیگران نهتنها مانع زندگی نمیشود بلکه با خود برکت هم میآورد. ارتباط بسیار گسترده او که از طریق خدمت به دیگران به دست آورده بود برای من تأملبرانگیز بود. نکته دیگری که از حاج اکبر یاد گرفتم، نظم بود. ساعت زندگی او بهگونهای تنظیمشده بود که برای هر ساعت از آن برنامهای داشت، برای مثال زمانهایی را برای پیادهروی، سرکشی به فقرا و.. اختصاص داده بود.»
اکبر محمد زاده بهتر از خیلی ها میدید و عجیبتر آنکه جاهای خالی را میدید، نادیدنیها را می دید. دیدی عدالتطلبانه داشت، یعنی ابتدا بر داشتهها نظر میکرد و سپس بر طلب نداشته ها همت میگمارد. آنهم با امید و استمرار. که حل شدن مشکلات متعدد روستا با پیگیری هایش سند این ادعا است. ضمیر روشنِ روشندل قصه ی ما او را خدمت گذاری مخلص در اهالی روستایشان بدل کرده بود. که هرکس قصه را میشنید باور نمیکرد او نابینا است و بدون تحصیلات. قطعاً مردم او را دوست خواهند داشت و از یاد نخواهند برد، چرا که او مردم را دوست می داشت.
معین عارفی