به گزارش «عمار فیلم»، به عنوان هدیه سالگرد تولد پسر بزرگم، به دعوت و میزبانی یکی از دوستان خوبمان، با خانواده برای دیدن پویانمایی «فیلشاه» رفتیم. تجربه بسیار خوبی بود. پیشتر درباره این فیلم زیاد شنیده بودم و برایم جذاب بود که ببینمش و البته واکنش تماشاکنندگانش را. از قضا، فیلم را در سینما آزادی تهران دیدیم، عصر ۱۳ فروردین. سالن کاملاً پر بود. به تبع فیلم، عمدتاً به صورت خانوادگی و با کودکانشان حضور یافته و ۳۰-۴۰ درصد سالن را بچهها پر کرده بودند.
در میان جمع، کمتر خانم چادری دیده میشد و تیپ بسیاری از خانمها، به ظاهر مذهبی نبود. این را میتوان شاهدی در موفقیت فیلم در جذب مخاطب عام گرفت که با توجه به پیامهای فیلم، موفقیت قابل توجهی است. کیفیت تصویری و خوشساختی فیلشاه در این موفقیت حتماً مؤثر بوده است.
در عمده پویانماییها که ساخته و پرداختهی هالیوود است، یکی از دغدغههای شخصیام پیش از عرضه آن به فرزندان، صحنههای نامناسبی است که معمولاً در آنها گنجانده شده است؛ از پوشش شخصیتها و بوسه و کنار شان تا موسیقی و برخی تکیهکلامهای خاص و فحشهایی که دوبلرهای فارسی به آن افزودهاند! اما تا حد زیادی میتوان اطمینان داشت که فیلشاه چنین آسیبهای تربیتی را ندارد. البته با نکتهسنجی و لحاظ ظرفیت چنین فیلمهایی در گسترش دامنه لغات بچهها، میتوان دقت بیشتری را در دیالوگها مطالبه کرد (مثلاً عبارت «شاسفیل!»).
«فیلشاه» یک پویانمایی دینی است و بخشی از تاریخ اسلام را روایت میکند (حمله سپاه فیلسوار به مکه)، اما به شکلی هنرمندانه. نه از عنوان فیلم و نه تا اواسط آن این قضیه رو نمیشود و تا فیلم را تا انتها نبینید، متوجه آن نمیشوید. این یک سبک قابل توجه در پرداختن به قصههای قرآنی و تاریخ اسلام است که جای تقدیر بسیار دارد. ضمن اینکه این فیلم، بر ارزشهای اصیلی همچون «راستی و صداقت، مهربانی و تعهد در مقابل مسئولیت» تأکید دارد که گمشدههای جامعه ما هستند.
با همه این قوتها، به نظر میرسد فیلشاه یک اشکال تمدنی و بنیادین دارد. اگر بپذیریم که جامعه فیلها و نقش «شادفیل (فیلشاه)» تمثیلی از جامعه انسانی و رهبران آن است، آنگاه روابط و شیوه تعامل آنها را باید با دقت بسیار زیادتری مورد توجه قرار داد. در فیلمهای هالیوودی به دلیل فردگرایی حاکم بر تمدن غرب، عمدتاً یک منجی جامعه را نجات میدهد و سایرین منفعل و تابع بیچون و چرای آن فرد هستند. دقیقاً چنین رابطهای را در فیلشاه میبینیم. شادفیل به عنوان رهبر بالقوه جامعه فیلها، هیچ تلاشی برای انتقال ارزشها به دیگران نمیکند. حتی در دوره اسارتشان هم گرچه فهمیدهتر از بقیه بروز دارد، اما بر «آگاهیبخشی» و «بیداری» سایر فیلها حرکتی ندارد. حتی در آخرین بخش که آنها را از معرکه ابابیل نجات میدهد، هیچ ردی از توجیه و بیدار کردن دیگران نمیبینید. گویا صرف بیداری رهبر و فرمان او برای نجات و حرکت صحیح جامعه کفایت میکند و مردم نقش جز «متابعت» ندارند. اگر این ایراد را بهجا بدانیم و اثر رسانهها و تولیدات رسانهای را در تربیت به ویژه تربیت سیاسی و اجتماعی بپذیریم، باید بسیار مراقب بود که فیلشاههای بعدی چنین نگاهی را به تغییر اجتماعی تبیین نکنند.