به گزارش «عمار فیلم»، مستند «دو برادر» نمونه ای نزدیک به موفق در ایجاد فضای تراژیک از طریق تلفیق گفت وگو با تصاویر بازسازی شده و آرشیوی است. مستندی که به درخشش یک فرد و شناخت وجوه برجسته شخصیتی و جنبه های دراماتیک زندگی خانوادگی وی در متن یک حادثه مهم سیاسی و تاریخی پرداخته است. معمولا فیلم های مستند یا گزارش های خبری تلویزیونی درباره حوادث تروریستی، به مسائل سخت افزاری و ابعاد سیاسی و امنیتی مسئله می پردازند و اشاره ای هم به تعداد افرادی که جان خود را از دست داده یا زخمی شده اند هم می شود. اما اصلی ترین موضوع در چنین حوادثی، همین انسان ها هستند. مستند «دو برادر» نیز با درک اهمیت نقش محوری انسان ها در حوادث تروریستی، زندگی یکی از قربانیان این حادثه که به عنوان نیروی محافظ در یک عملیات تروریستی به شهادت رسید را زیر ذره بین قرار داده است.
بسیاری از مردم کشور ما و به طور خاص نسل جدید، ترور را فقط در سطح اخبار رسانه ها یا فیلم های سینمایی درک کرده اند. اما چهارشنبه ۱۷ خرداد ۹۶ یکی از روزهای ملتهب تاریخ تهران بود؛ روزی که باز هم حکایت تلخ ترور و کشتار برای مردم در این شهر زنده شد. به رگبار بسته شدن مردم کوچه و بازار توسط گارد محمدرضا شاه پهلوی یا سازمان منافقین برای مردم ما تبدیل به خاطراتی دور شده بودند، اما در این روز، حس و حال آن روزهای خونبار و خوفناک بار دیگر زنده شد؛ ترقه بازی چند ساعته داعش در تهران یکی از حوادث مهم و تلخ کشورمان بود که نشان داد برخلاف برخی تبلیغات انحرافی، مدافعان حرم، مدافعان وطن هم هستند. چنان که اگر این طلایه داران دفاع از حریم انسانیت در برابر جهل شیطانی تکفیری ها نبود، چنین اتفاقاتی در سطح وسیع تری، بارها در داخل ایران تکرار می شد. اما درکنار دریغ و حسرت از دست رفتن برخی عزیزان در این مواقع، افسوس دور ماندن فضای هنری کشورمان از متن واقعه نیز به جاست. چرا که معمولا هنرمندان حرفه ای ما خواسته یا ناخواسته از ثبت این وقایع مهم در آثار خود غفلت می کنند. با این حال طی کمتر از یک سالی که از ماجرای نیمروز نیمه خرداد سال قبل گذشته، برخی مستندسازها دست به کار شده اند تا جبران مافات کنند. «دو برادر» یکی از معدود آثاری است که در قالب مستند، به ماجرایی تأمل برانگیز و تراژیک پرداخته است؛ جواد تیموری، یکی از نیروهای محافظت از مجلس شورای اسلامی بود که در حمله داعش به شهادت رسید. در آن حادثه، چند فرد دیگر -به روایتی ۱۷ نفر- به شهادت رسیدند. اما آنچه محمد سعید غدیریان را برآن داشته تا این فرد را در قاب مستند خود قرار دهد، ویژگی های فردی متفاوت اوست. در آخرین روزهای دفاع مقدس، جوانی به نام محمدرضا تیموری در جبهه به شهادت رسید. مدتی بعد از شهادت این جوان، خدا فرزند دیگری را به پدر و مادرش هدیه می کند که نام او را جواد می گذارند. جواد اتفاقا از نظر ویژگی های ظاهری شباهت بسیار زیادی به محمدرضا داشت. اما این شباهت فقط به ظاهر دو برادر محدود نشد، بلکه سرنوشت جواد نیز همچون برادر بزرگترش رقم خورد و زندگی اش به سعادتی به نام شهادت ختم شد.
ساختار روایی این مستند شبیه به شیوه معمول مستندهایی از این دست است و بخش عمده فیلم را مصاحبه با نزدیکان و خویشان دو شهید در بر گرفته است. اما راهبرد کارگردان این مستند برای متفاوت جلوه یافتن آن، قرار دادن تصاویر بازسازی شده برای شبیه سازی روایت واقعی درباره این موضوع است. مثلا وقتی درباره بازی های دوران کودکی محمدرضا صحبت می شود، تصاویر چند کودک در کوچه های پیر و قدیمی را می بینیم که یادآور دوران طفولیت این شهید است. اما حجم گفت وگوها بسیار بیشتر است و این مسئله باعث شده تا «دو برادر» یک مستند دیالوگ محور شناخته شود. اما اتفاق خوبی که برای این فیلم افتاده، پیوند هوشمندانه سکانس های پر از مصاحبه است. طوری که برخلاف بسیاری دیگر از مستندهای گفت وگو محور، ما با رگبار خشک و مسلسل وار مصاحبه ها مواجه نیستیم، بلکه فضایی مملو از احساس و درام در چینش مصاحبه ها به وجود آمده است. این مستند، نقش مهم تدوین در معماری و شکل گیری یک فیلم را به خوبی نشان می دهد. طوری که باید گفت، کارگردانی اصلی أثر در چینش و ترکیب مصاحبه ها در حین تدوین انجام شده است. هر چند که یک سوم ابتدایی فیلم که به برادر بزرگتر اختصاص دارد، بار دراماتیک فیلم، کمی نحیف تر است و گاهی نیز روایت فیلم دچار سردرگمی می شود و سیر داستان فیلم، لحظاتی از انسجام و هارمونی خارج می شود. مثلا جایی که یکی از دوستان شهید محمدرضا تیموری از شهادت یکی از رفقای آن دوران خود تعریف می کند، مشخص نیست که این بخش کوتاه چه کمکی به تکمیل موضوع می کند.
«دوبرادر» فیلمی تأویل پذیر است که مخاطب بسته به میزان درک یا عمق نگاه خود می تواند درباره محتوای فیلم دست به معناشناسی بزند. یکی از مفاهیم نهفته در این فیلم، اکتسابی بودن امر شهادت است. شاید به ظاهر این گونه به نظر برسد که شهادت یک عده در حادثه ای تروریستی، نوعی اتفاق و تصادف است و اگر این افراد در متن حادثه حضور نداشتند، سرنوشت دیگری برایشان رخ می داد. اما این فیلم نشان می دهد که رسیدن به مقام شهادت دارای مراحل و مدارجی است؛ هم محمدرضا و هم جواد تیموری، طوری زندگی و رفتار کردند که رسیدن به شهادت حتی در زمانی که کسی فکرش را هم نمی کرد، چندان هم غافل گیر کننده به نظر نمی رسید. نکته قابل تأمل این است که هر دو برادر نیز در موقعیتی شبیه به هم به چنین مقامی دست یافتند. محمدرضا در آخرین لحظات دفاع مقدس و پس از قطعنامه شهید شد، جواد نیز در آخرین ماه های نبرد با تکفیری ها و نزدیک به پیروزی به صف شهدا پیوست.
در بخشی از فیلم از قول دوستان شهید جواد تیموری بیان می شود که وی قصد عزیمت به سوریه را داشته تا در قامت مدافع حرم، با داعش مقابله کند. اما شهادت خیلی زودتر سراغ جواد آمد. این اتفاق می توانست مورد تفسیر و طرح نکات تأمل برانگیز و زیبایی قرار گیرد. در زندگی هر شهیدی رازهای زیبایی وجود دارد که به قول سید شهیدان اهل قلم، جز به بهای خون فاش نمی شود.
مستند «دو برادر» بخشی از جوان ایرانی در دوران کنونی را نشان می دهد. رسانه های داخلی و خارجی عمدتا سعی دارند تا چهره ای خاص و سطحی از نسل جوان معرفی کنند. اما آثاری چون این مستند، عمق جامعه امروز ما را به گونه ای دیگر نمایش می دهند و از چهره حقیقی جوان در این سرزمین رونمایی می کنند.
آرش فهیم