به گزارش «عمار فیلم»، هجدهمین گعده فیلمسازان جوان سینمای انقلاب، با نقد و بررسی مستند «تا آزادی» به کارگردانی سحر دانشور و حمیده هدایت خواه در حسینیه هنر، برگزار شد. در یادداشتی به قلم آرش فهیم به این مستند پرداختیم.
فوتبال به خاطر ذات دراماتیک و همچنین برخورداری از جنبه های اجتماعی و فرهنگی، بارها موضوع فیلم های سینمایی و مستند قرار گرفته است. در کشور ما البته در مقایسه با جهان تعداد کمتری فیلم سینمایی ساخته شده و یک سریال تلویزیونی هم اواسط دهه ۷۰ با این موضوع از سیما پخش شد، اما فیلم های مستند نسبتا زیادی در ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با این ورزش و حواشی و جنبه های مختلف آن ساخته شده است.
«تا آزادی» عنوان فیلم مستندی است که تحت تأثیر یکی از چالش های فوتبالی کشور ما در سال های اخیر ساخته شده است. چالشی که از فوتبال فراتر رفته و به یک مناقشه سیاسی و رسانه ای تبدیل شده است. جنجال ها و دعاوی درباره پیوستن خانم ها به تماشاگران فوتبال در ورزشگاه ها در بین عموم مردم چندان اهمیتی ندارد و جالب اینکه برخلاف محوریت زنان در این دعوا، بیشتر این مردان سیاست هستند که آن را مطرح می کنند. این مستند به بهانه چنین مسئله ای به بررسی مسائل زنان پرداخته و تلاش کرده تا کشمکش بر سر این مسئله را از یک موضوع سیاسی به مسئله ای اجتماعی تبدیل کند و در این مسیر مطالبات واقعی زنان را نمایان تر سازد. این بار البته برخلاف میدان سیاست، کارگردان فیلم، زن است.
مستند «تا آزادی» در قالب گزارشی ساخته شده است. در این گونه مستندها آنچه اهمیت دارد کشف و افشاگری و ارائه اطلاعات و جزئیات تازه و حیرت انگیز است، به ویژه اگر محور فیلم یک مسئله اجتماعی داغ باشد که محل تنش های رسانه ای و سیاسی هم هست. درواقع این نوع مستند شبیه به کار ژورنالیستی است و جنبه رسانه ای در آن اهمیت بیشتری دارد. برخلاف مستندهای دیگر که جنبه شخصی و تجربی یک ارزش است در فیلم های مستند گزارشی، روایت صریح و سرراست، یک ارزش به حساب می آید.
البته در این مستندها نیز نوعی تعلیق باید وجود داشته باشد. تعلیق در مستند گزارشی، متفاوت با فیلم های داستانی است. به این معنی که در این گونه مستندها، ایجاد معماها و سوالات پی در پی، مخاطب را در تعلیق و اضطراب قرار می دهد روند فیلم های مستند گزارشی وقتی می توانند موثرتر باشند که در آن ها سلسله ای از معما و سوال جدید ایجاد شود و از دل هر پاسخ، پرسش تازه ای زاده شود تا به پاسخ نهایی ختم شود.
«تا آزادی» ابتدا به فیلم«شعبده باز» ارجاع می دهد اعلام می کند «هیچ چیز آن طور که نمایش داده می شود نیست.» سپس تیترهای پی در پی و شبیه به هم که به طور زنجیره ای در برخی روزنامه ها منتشر شده را نمایش می دهد. تیترهایی که از ضرورت حضور بانوان در جایگاه تماشاگران فوتبال می گویند. این همان شعبده ای است که در مستند مورد بحث، به آن پرداخته شده است؛ چگونه رسانه ها جای مسائل اصلی و فرعی را عوض می کنند و به حاشیه، رنگ متن می زنند؟ برای یافتن پاسخ این پرسش، گروهی از کارشناسان با طیف های مختلف فکری به کمک فیلم آمده اند. پاسخ ها روشن می شود. اما یک معما لاینحل می ماند؛ اینکه شعبده بازهای این قصه چه کسانی هستند و هدفشان از طرح این بازی چیست؟ رسانه هایی که تیترها و مطالب پی در پی درباره اهمیت حضور زنان در سکوهای استادیوم های فوتبال منتشر می کنند و برخی از آن ها هم در این مستند به نمایش در می آیند، همه وابسته به احزاب سیاسی یا نهادهای خاصی هستند. گام آخر این فیلم برای حل معمای شعبده بازها این بود که به تحلیل این مسئله می پرداخت که گردانندگان این رسانه ها چرا این همه بر این «مطالبه فانتزی» اصرار می ورزند.
یک أثر داستانی یا مستند که به موضوعی مرتبط با یک ورزش می پردازد اگر نتواند با ریتم و فرمول های آن ورزش هماهنگ شود و از آن الگو نگیرد در انتقال مفاهیم و اطلاعات خودش نیز ناموفق خواهد بود. فوتبال، ورزشی پرشتاب و مهیج است و فرمول ها و تاکتیک های خاصی آن را شکل می دهد. این فیلم هم ریتمی متناسب با موضوعش دارد. ضرباهنگ سریع و روان فیلم، با محتوای فیلم هماهنگ است. موسیقی ورزشی هم این ریتم را افزایش داده است. هر چند که موسیقی فیلم بسیار تکراری و دم دستی است. به لحاظ تاکتیکی، فراز و نشیب هایی در فیلم وجود دارد. برخی از تمهیدات به کار رفته در فیلم، به محتوای أثر جان بخشیده اند و برخی هم نه. ترکیب مصاحبه ها با صفحات روزنامه ها، علاوه بر اینکه به فضاسازی ژورنالیستی فیلم کمک کرده، در خودش نوعی کنایه را هم حمل می کند. اینکه تصویر کارشناسان و تیتر سخنانشان جایگزین تیتر قبلی می شود، کنایه از وارونه نمایی این روزنامه هاست. ضمن اینکه این طراحی، به تصاویر فیلم تنوع بخشیده و مانع از یکنواختی پلان ها شده است. نمونه دیگر از این تضاد کنایه آمیز اینکه کارشناسان زن، نگاهی انتقادی به برجسته سازی مطالبه حضور بانوان در ورزشگاه ها دارند، اما کارشناسان مرد حاضر در فیلم، نگاهشان به این قضیه مثبت است که این تضاد هم در فیلم معنا دار است.
اما برخی از ایده های فیلم، به رغم ایجاد جذابیت بصری، با روایت فیلم ارتباط مفهومی نیافته اند. کارگردان سعی کرده تا در قالبی داستانی وارد متن فیلم شود. این گونه که با نمای pov و از جایگاه راننده یک خودروی در حال حرکت، شروع به تعریف یک قصه می کند و می گوید: «فرض کنید که در یک ماشین نشسته اید و از یک شهر غریبه عبور می کنید. دل بدهید به قصه ای که در این ماشین می شنوید» اما این ماشین و شهر غریب، هیچ کارکرد روایی مشخصی ندارند و اصلا اگر از ابتدا و انتهای فیلم حذف شوند هم خللی در کار پیش نمی آید. همچنان که نمایش قطعات یک فوتبال خارجی در مقدمه فیلم گرچه جذاب است و اعلانی است مبنی بر اینکه موضوع فیلم هم به فوتبال مرتبط است، اما این تمهید هم ارتباط مفهومی خاصی با بدنه فیلم برقرار نمی کند. چرا باید تصاویر یک مسابقه فوتبال خارجی، به عنوان مقدمه ورود به بحثی درباره مسئله حضور زنان در ورزشگاه های فوتبال ایران انتخاب شود؟
آرش فهیم