به گزارش «روابط عمومی جشنواره عمار» به نقل از وطن امروز، ساخت مستند «با صبر؛ زندگی» که به روایت مصائب تکاندهنده مردم فوعه و کفریا میپردازد در روزهای گذشته به پایان رسیده و طی روزهای آینده رونمایی خواهد شد. این مستند یکی از متفاوتترین ساختههای سینمای مستند درباره موضوع مقاومت در منطقه است که به روایت مظلومیت، صبر و زندگی مردم ۲ شهرک شیعهنشین فوعه و کفریا میپردازد که پس از ۲ سال مقاومت در محاصره نیروهای تکفیری، در زمان تبادل مورد هجوم وحشیانه تروریستها قرار گرفتند و به شکل فجیعی تعداد زیادی از کودکان قتلعام شدند، با وحید فراهانی کارگردان این مستند گفتگویی داشتیم که در ادامه می خوانید.
انگیزه اولیه برای ساخت این مستند چطور شکل گرفت؟
سال گذشته سفری به ۲ شهر تازه آزاد شده نبل و الزهرا داشتیم و در حوزه مستند بحران چندسالی بود که با آغاز فتنه تکفیریها چند مستند را تهیه کرده بودیم و خیلی دوست داشتم مستندی را کار کنیم که به مردم درگیر جنگ پشت جبهه توجه کنیم و تجربه زندگی مردمی که در جنگ هستند را منعکس کنیم. یک هفته بعد از آزادسازی وارد منطقه نبل و الزهرا شدیم و به لطف خدا توانستیم مستند خوبی را تهیه کنیم و اسمش را «با مرگ زندگی» انتخاب کردیم. ۲ شهر نبل و الزهرا و فوعه و کفریا اهمیت استراتژیکی داشت. برای ما هم به عنوان مستندساز منطقههای ویژهای بودند. این دو شهرک شیعهنشین بودند و دشمن روی اینها نیرو و قوای خاصی هزینه کرده بود تا بتواند محاصرهشان را بشکند و مردمشان را قتلعام کند که به لطف خدا مردم منطقه مقاومت جانانهای داشتند. همانطور که میدانید نبل و الزهرا ۴ سال مقاومت کردند و فوعه و کفریا بهخاطر شرایطی که داشت بعد از نبل و الزهرا محاصره شد و حول و حوش ۲ سال و نیم مقاومت کرد. بعد از مستند «با مرگ زندگی» و اینکه ما میدانستیم آزادی فوعه و کفریا نزدیک هست، خیلی پیگیر بودم برای آزادسازی این دو شهرک و مردم منطقه که خیلی اذیت شدند، مستندی را تهیه کنم تا در انعکاس روابط انسانی میان آنها و شرایطی که تحمل کردند، کاری کرده باشم. تفاوتی که فوعه و کفریا با نبل و الزهرا داشت، این بود که نبل و الزهرا در ۴ سال محاصره یک دسترسی کوچکی از سمت شمال با کردها داشتند و با هزینه زیادی یک سری مواد غذایی میرسید و اینها تهیه میکردند اما به فوعه و کفریا هیچ راه نفوذی وجود نداشت و از طریق هواپیما برای اینها کمک ریخته میشد؛ از طرفی چون مساحت آن منطقه هم خیلی کم بود، خود این آذوقه و کمکهایی که برای اینها ریخته میشد، درصد کمی از آن به دست خود مردم میرسید. مهمترین انگیزه ما، مظلومیت این آدمها بود. ما در تجربه قبلی از نزدیک حس کردیم که چقدر این مردم مظلوماند و صدایشان به جایی نمیرسد به همین جهت تکلیف میدانستم که کاری برای اینها انجام دهم. در این یک سال اخیر، درباره فوعه و کفریا دائما اخبار را پیگیر بودم تا اینکه متوجه شدم قرار بر این هست که این مبادله انجام شود. زمانی هم که به ما گفته شد برای فوعه و کفریا فیلم بسازیم، تصور من این بود که قرار است عملیات انجام شود و نیروها برای آزادسازی منطقه میروند. اما با شرایطی که وجود داشت قرار بود مبادله صورت گیرد. ما با فرض اینکه یک کار حماسی و شورانگیز تهیه بکنیم از آزادسازی مردم و اسرا، به منطقه رفتیم اما متاسفانه نتوانستیم راوی شادی باشیم.
این چندمین کار مستند شما درباره فتنه داعش و تروریستهاست؟
این پانزدهمین کار من در حوزه مستند درباره مقاومت از آغاز فتنه تکفیریها و تروریستهاست. البته ۵ مستند هم درباره شهدای مدافع حرم کار کردهایم.
همزمانی حضور شما با تبادل مردم فوعه و کفریا اتفاقی بود یا با اطلاع از مذاکرات برای تبادل و زمانش در منطقه حضور پیدا کردید؟
همانطور که گفتم ما خیلی مشتاق بودیم برای رفتن و تهیه مستند برای آزادسازی و تبادل در فوعه و کفریا. این اعلام آمادگی را کرده بودیم. با رایزنیهایی که انجام شد، این مسیر برای ما مهیا شد. زمان تبادل چندوقتی بود که عقب میافتاد. از طریق دوستانی که کار عملیاتی انجام میدهند متوجه زمان تبادل شدیم. قصه تبادل برای من خیلی عجیب بود که چطور امکان دارد دشمن اجازه دهد مثلا یک اتوبوس از آنها را بفرستیم و ۲ اتوبوس از مردم فوعه و کفریا آزاد شوند. برایم عجیب بود که آنها چطور توانستند این را قبول کنند و مذاکره کنند و این تبادل صورت گیرد. این سوال تا لحظه حادثهای که برای کودکان در لحظه تبادل اتفاق افتاد و انفجاری که صورت گرفت و اینها بیگناه پرکشیدند، در ذهن من بود. استرس داشتم و نمیدانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد. آنجا ما به عینه شاهد بودیم که این دشمن اصلا قابل اعتماد نیست. چون این اتفاق خودش یک مذاکره و پای میز مذاکره رفتن بود. نیروها سعی داشتند با کمترین تلفات و بدون خونریزی این تبادل صورت گیرد و جلوی وحشیگری آنها با مذاکره قدعلم کنند. اما متاسفانه دیدیم که مذاکره هیچ فایدهای نداشت و اینها نامردی کردند.
مستند شما در عین اینکه یک مستند در حوزه جنگ و حوزه بحران هست، یک مستند «صلح» هم هست. به نظر شما اساسا امکان مستندسازی صلح در جایی مثل سوریه وجود دارد، در حالی که طرف مقابل داعش هست؟
امکان مستند صلح در سوریه هست. همه به دنبال صلح هستند. اما دشمن اینقدر وحشی و نامرد هست که باید جلویش با اسلحه ایستاد. در عین حال باید بگویم حتی برای کسانی که میخواهند کار ضدجنگ بسازند، آنجا پر از سوژه برای مستند صلح است. برای ساخت این کار و تدوینش من سعیام بر آن بود که مخاطب این کار طیف وسیعی باشند و آن رنگ و بوی انسانی را داشته باشد. محوریت کار هم البته مردم و انسانهای بیگناه این ماجرا بودند.
شما قصه یک انتظار را روایت میکردید و قصه وصال و رسیدن اعضای خانواده به هم. خودتان چقدر در این ایام که مستند را تولید میکردید اضطراب این انتظار را داشتید. در واقع آیا شما هم مثل مردم انتظار میکشیدید؟
درباره انتظار باید بگویم که ما یک هفته بود منتظر تبادل بودیم. آنها امروز و فردا میکردند. برای خودم این حس به وجود آمده بود که چطور ممکن است کسی ۲ سال منتظر دیدن خانوادهاش باشد و این عذابآور بود. هرلحظه هم اینها ممکن بود خبر شهادت خانوادههای خود زیر خمپاره و شبیخون و تکتیراندازیهای دشمن را بشنوند. وقتی میرفتیم و با اینها صحبت میکردیم این انتظار در ما هم تشدید میشد. یکیشان میگفت: زنم در اتوبوسها و میان دشمن است. دیگری میگفت خواهرم آمده اما برادرم مانده تا از شهر دفاع کند. خیلی برای ما دردآور بود و ما هم این چشمانتظاری را درک میکردیم.
تلخ و شیرینهایی را در فیلم نشان دادید؛ از رسیدن خبر شهادت فرزندی به پدرش تا وصال زن و شوهری که ۲ سال از هم دور بودند. خیلی این صحنهها واقعی و ملموس بود. خودتان احساساتی نمیشدید؟
بعد از آمدن اسرا، در جایی در راشهایی که ضبط کردم صدای گریه خودم هم هست. در آغوش کشیدنها و وصالها و شاهد انتظار آدمهای مختلف بودنها تجربه حسی متفاوتی بود. اتفاقهایی که ما شاهد بودیم، بشدت تاثیرگذار بود. ما واقعیت را میدیدیم. به حدی که الان بعد از گذشت چندوقت از آن کار و در مرحله تدوین، زمانی که شبانهروز در حال تدوین و نگاه کردن راشها بودم، تاثیرش همراه من است. هر بار که مینشینم فیلم را میبینم، صحنههایش برایم دردناک است تا جایی که خواب راحتی ندارم و هنوز به آنها فکر میکنم. بیش از ۱۵ بار کار را دیدهام و هر بار که میبینم گریه میکنم.
هدفتان از پایانبندی مستند چه بود؟ منظورم بازی بچههاست و دیالوگهایی که دارند
درباره پایانبندی کار، لطف خدا بود که این تصاویر را ضبط کنیم. این تصاویر به ما نشان میدهد که این مقاومت چطور در جان این بچهها نشست. با دیدن آن همه تلخی و شیرینی نیاز داشتیم در پایان فیلم صحنهای امیدبخش ببینیم. بازی کردن بچهها نشان میدهد چطور نسل یاینده این خطه میخواهند جلوی دشمن بایستند.
چرا اسم این مستند را «باصبر؛ زندگی» گذاشتید؟
در تجربه نبل و الزهرا، ما میخواستیم بگوییم اینها با مرگ دست و پنجه نرم میکنند اما باز زندگی جریان دارد. درباره فوعه و کفریا «با صبر؛ زندگی» را انتخاب کردیم. مظلومیت و سختترین مصیبتها را شاید بتوان گفت این مردم در جریان ۶ ساله مبارزه با تکفیریها و ۲سال محاصره کامل کشیدند اما صبر کردند و به زندگی ادامه میدهند. علاوه بر اینکه محاصره بودند و آن کودککشی که انجام شد، اینها سختترین مصیبتها را داشتند. در کمپ هم که بودیم صبوری اینها را حس میکردیم.