به گزارش «عمار فیلم» به نقل از جام جم آنلاین، مراسم پایانی هشتمین جشنواره عمار، ساعت ۱۸ فردا با حضور هنرمندان، جمعی از خانوادههای شهدا و اصحاب رسانه در فرهنگسرای بهمن برگزار میشود؛ دراین مراسم جدا از معرفی برگزیدهها در بخشهای مختلف و دیگر برنامههایی که در دستور کار قرار دارد، امرالله احمدجو، کارگردان آثار ماندگاری چون سریالهای «روزی روزگاری» و «تفنگ سرپر» هم به پاس یک عمر فعالیت هنری تجلیل میشود.
در این گزارش، به بهانه برگزاری این جشنواره و پیشرو بودن مراسم پایانی آن، به قلم محمدمهدی خالقی نگاهی داریم به برخی فیلمهای به نمایش درآمده در این رویداد بزرگ و فراگیر فرهنگی.
بعدازظهر (امیرعباس ربیعی)
شاید سختترین کار در جشنواره عمار نقد کردن به معنی گفتن عیب و ایرادهای آثار است. فیلمهایی که عمدتا محتوای خوبی دارند اما اگر درباره آثار نگوییم، برداشتن قدمهای روبه جلو کندتر خواهد شد.
بعدازظهر براساس یک اتفاق واقعی در فتنه ۸۸ شکل میگیرد. انتشار یک فیلم موبایلی در بی.بی.سی که زنهای گروه فشار، دختری را در خیابان کتکزده و با خود بردهاند. این واقعه اما وقتی تبدیل به فیلم شده، ملغمه عجیبی از باورناپذیری و خام دستی است. فکر میکنم کارگردان محترم کمتر با طلبهها حشر و نشر داشتهاند.
میانههای فیلم متعجب شده بودم از بیش از اندازه حساس بودن این طلبهها. از اسامی عجیب و غریبشان شقایق، رها، آزاده که شاید بعید نباشد؛ اما یکجا جمع شدنش نامأنوس است و تصنعی بودن فضا را تشدید میکند. یعنی اگر در بکگراندهای اتفاقِ اصلی، تابلوی مدرسه علمیه کوثر دیده نشود؛ اینجا مثل یک اداره یا خانه یکی از شخصیتها به نظر میرسد.
جز این مسأله، قصه هم در انتها ناگهان در سرازیری میافتد و همه چیز خیلی سریع جمع و جور میشود. سؤال انتهاییام ایناست که چرا برادرِ لات و چاقو کش دختر کشته شده، قیافهای مذهبی و ریشی شبیه حزباللهیها و بسیجیها دارد؟
مجموعه اینها باعث کدر شدن اتفاق مبارک فیلم میشود و باورپذیری وقایع را هم کمرنگ میکند.
او دشمن بود (محمدغفوری)
یک موقعیت لامکان و لازمان که اصولا هیچ مولفه محتوایی، زمانی و مکانی ندارد و معلوم نیست کجا و براساس چه مکتبی شکل میگیرد. این موقعیت میتواند هر جایی و با هر تفکری اتفاق بیفتد. سینمای ایران امروز محتاج آثار شفاف و روشن با محتوای معین است. فیلمهایی که صف بندی دوست و دشمن، مستضعف و مستکبر، اسلام ناب و اسلام آمریکایی را به روشنی بیان کند و یا لااقل یک طرف این معادله را به درستی و دقت و بدون مماشات و محافظهکاری ترسیم کند. راه رفتن بین دو خط دردی از دردهای جامعه را درمان نخواهد کرد و اثر هنری را از رسالت اجتماعی و فرهنگیاش دور خواهد کرد.
سر به راه (امیر داسارگر)
فضاسازی در فیلمهای تاریخی در شرایط فعلی سینمای ایران بسیار سخت و پرهزینه است. شاید به همین دلیل بود که مدتی دنبال اجرایی کردن ایده ساخت شهرک سینمایی دهه ۱۳۶۰ در مشهد بودیم، اما متأسفانه به تحقق نرسید. سر به راه ایده منسجمی برای یک فیلم کوتاه دارد. یعنی قصه ایست که به اصطلاح فیلم کوتاه خور است. از نظر تنوع سکانسها و شخصیتها هم فیلم کوتاه درستی است. اما از نظر قوت درام کمی بیجان است و به قولی لحظه میخکوبکنندهای ندارد. تنها اشکال فیلم به نظر من عدم مقدمهچینی و زمینهسازی رفتن شوهر به جبهه است. شاید مخاطب امروزی که در فضای آن روزها نبوده، نتواند با مرد فیلم ارتباط برقرار کند. این به ارجاعات فرامتنی فیلم باز میگردد. برای مخاطب امروزه که آشنا با ماجراهای دهه شصت نیست و این ماجرای خاص را هم نمیداند، نوعی سردرگمی در پایان روایت حاصل میشود. نوشته انتهای فیلم هم بسیار دیر است و کمکی به قصه فیلم نمیکند.
حرمان (حمید عبداللهزاده)
مستندهای جنگی همیشه از معضل بسته شدن روی میز رنج میبرند. مستندساز در موقعیتی قرار میگیرد که اجازه برنامهریزی و استفاده کامل از ابزارهایش را ندارد. کارگردان حرمان ایده خوبی برای وصله پینه کردن قطعات پراکنده سفرش به موصل انتخاب کرده و تا حدودی توانسته روند یکدستی به فیلم بدهد. خلق یک جوان کرد بهعنوان جستوجوگر که برای گرفتن جواب سؤالهایش به موصل میرود. انتخاب نریتور کرد که از انتخاب این شخصیت میآید، متفاوت و جذاب است. کمتر دیده بودیم که در سینمای مستند ایران نریشن را به یکی از لهجههای مرسوم و مختلف ایران بخوانند.
یکی دیگر از سکانسهای جذاب فیلم سکانس پیش از تیتراژ و طولانی فیلم است. حضور فیلمساز در بخشی از عملیات آزادسازی موصل و زخمی شدنش جذابیت خوبی ایجاد میکند.
در محتوا هم مستند حرمان توانسته بخشی از ایدئولوژی و شیوه حکومتی داعش بر موصل را با زبان مردم بیان کند و البته نتوانسته جواب یکی از سوالهای اولیه طرح شده در فیلم را که «تفاوت ما که میگوییم اسلام و آنها که میگویند اسلام چیست؟» را به خوبی بازگو کند.
جز همه اینها که به نظر من نکات حاشیهای به حساب میآیند، حرمان با یک ضعف مشخص روبهروست. مدل آرمانی و با باورپذیری بیشتر همین مستند، این بود که واقعاً این سفر با یک جوان کرد جستجوگر، مثلاً یک خبرنگار یا یک فعال اجتماعی یا یک عکاس انجام شود که کار زیاد سختی هم نبود. این شخصیت حقیقی میتوانست در مقابل دوربین کنش و واکنشهایی متناسب با شرایط داشته باشد و حس قدرتمند مواجهه یک جوان اهل سنت کرد با مردم اهل سنت موصل آزاد شده را به مخاطب منتقل کند.
در کنار این خلأ اینکه در طول کار ما کمتر با کردها مواجه میشویم، لطمهای محتوایی هر چند کوچک به مستند زده است. اگر جوان فرضی کرد با همین شکل هم میتوانست با تعدادی از کردهای عراق مواجه شود و با آنها درباره دوران حکومت داعش هم کلام شود، در مخاطب کرد تأثیر بیشتری داشت.
تکخوان (سیدمهدی حسینی)
یک ایده بسیار جذاب و متفاوت و یک فضای مستندگونه در فضاسازی و ماجرا در یک کار داستانی که به باور پذیری قصه کمک زیادی میکند. تک خوان یک کار کوتاه خوب است. قصه جمع و جوری که میشد تعلیقش بیشتر باشد، اما تا همینجا هم کشش تعقیب و دنبال کردن دارد. درباره ایده هم ما چون تا به حال در سینمای ایران سراغ نهادهای انقلابی نرفتهایم پس کاری مثلا درباره نماز جمعه، حوزه هنری، جهاد سازندگی، راهپیمایی و… ساخته نشده است. از این باب تک خوان یک اثر بدیع، جذاب و دلگشاست.