به گزارش عمار فیلم به نقل از صبح نو، این مستند با روایتی روان، ساده و دوستداشتنی قصه شکلگیری یک مسجد و پایگاه بسیج در منطقه کهنز شهریار را نمایش میدهد؛ پایگاهی که تعداد زیادی نوجوان را از طریق فعالیتهای مذهبی، تفریحی و نظامی جذب کرده و محصول آن تعداد زیادی پاسدار، استاد دانشگاه و دانشجوست. این پایگاه و مسجد چند شهید و جانباز مدافع حرم نیز تقدیم انقلاب کرده است. برای بررسی بیشتر مستند« عابدان کهنز» با مجید رستگار، کارگردان این فیلم گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
چه شد که سراغ ساخت این مستند رفتید؟ آیا خودتان از اهالی همان منطقهاید؟
خیر! داستان از اینجا شروع شد که قرار شد یک کتابی را در دفتر مطالعه جبهه فرهنگی منتشر کنیم. این کتاب در مورد شهید صدرزاده بود و دوستان گفتند که میخواهیم مستندی در این باره ساخته شود. این لطف دوستان بود که تولید این مستند به من سپرده شد.
چه تحقیقاتی برای ساخت «عابدان کهنز» انجام شد؟
حدود ۲۵۰صفحه تحقیق مکتوب و ساعتها صدا وجود داشت. یکماه و نیم تحقیقات را بررسی کردم؛ اما یک صفحه در این بین بود که من را جذب خودش کرد. از آنجایی که از شهید صدرزاده خیلی کار ساخته شده است، کمی کار ما را مشکل میکرد. وقتی بخواهید برای ایشان کار کنید، اگر آنچه را که باید، نگویید و حرف جدیدی را نزنید، کار ناقص است و چیزی را که در قالب همه مستندهاست ندارد. مستندهای مختلفی درباره شهید صدرزاده ساخته شده که همگی می گویند ایشان فردی زحمتکش و بسیجی بوده است؛ به سوریه رفته و شهید شده است. این را در مستند «کرار» و مستندهای دیگر میبینید که البته خوب است، اما در یک حلقه گیرکرده است.
با این اوصاف چه کردید که حرف جدیدی داشته باشید؟
در تحقیقات مفصل درباره این شهید، سه صفحه بود که در مورد مسجدی صحبت شده بود. جایی که شهید صدرزاده در آن رشد کرده بود. نکته این بود که امیرحسین حاج نصیری پسر یکی از این بانیان مسجد هم که جانباز مدافع حرم است، در این مسجد بزرگ شده بود. شهید آژند هم که از شهدای مدافع حرم است، همینطور. متوجه شدیم یک پیوندی از یک داستان بزرگتر از صدرزاده وجود دارد.
یعنی تحقیقات جدیدی انجام دادید؟
با همفکری اتاق فکرمان که دوستان همدلی هستند تحقیقاتی خوبی شده بود؛ اما صرفاً در مورد صدرزاده بود. چیزی در مورد امیرحسین حاج نصیری نداشتیم و همه اینها باید از صفر تحقیق میشد. با تهیهکننده صحبت کردیم و به یک منبع بزرگتر رسیدیم. تصمیم گرفتیم منبع بزرگتری از بحث تربیتی و یک بستر سازندگی جوانها را معرفی کنیم. درنتیجه سوژه تغییر کرد و به این مسجد و شهدای دیگر آن که با هم خیلی رفیق بودند، رسیدیم.
دراین مستند از پایهگذاران یک مسجد و پایگاه بسیج گفته میشود؛ کسانی که جریانی را شروع کردند و محصول آن جریان این شهدا هستند. برای رسیدن به روایت مناسب از ابزارهای مختلفی استفاده کردید. آیا کاتهای متعدد را عمداً به کاربردید؟
کاتهای زیاد داشتیم، به این دلیل که باید گپها را میگرفتیم. اگر هواهای بین کار را نمیگرفتم باید سه ساعت کار را میدیدید. فضای خالی را گرفتیم و به ریتم کمک کردیم. کار به شدت محتوا دارد و این محتوا دست ما را بست. یعنی باید حسابشده به سراغ کار میرفتیم. البته «عابدان کهنز» فرم هم دارد. من ۱۳سال است که کار تدوین انجام میدهم. امسال در جشنواره حقیقت و عمار چند مستند داشتم و دو سه کار داستانی هم انجام دادم. به این دلیل این بحث را می گویم، چون که سعی کردیم فرم بسیار درستی داشته باشیم.
چند صفحه فیلمنامه داشتید؟
زمانی که این کار را میخواستیم شروع کنیم یک فیلمنامه ۵۲صفحهای آماده کردم. با توجه به تحقیقاتی که انجام دادم، هدفمان این بود بتوانیم کاری شبیه به «ایستاده در غبار» بسازیم؛ چون کاملاً شما یک قصه میبینید. ما صداهای زیادی را داشتیم و میتوانستیم فوقالعاده از آن استفاده کنیم.
مصاحبهها به خوبی به آرشیو متصل میشوند؛ چگونه مصاحبهشوندهها را همراه کار ساختید؟
سعی کردم یک جوری مصاحبه کنم که به شکل قصه باشد. مصاحبهشوندهها فیلمنامه را خوانده بودند و معلوم شده بود که چه چیزی را در کجا باید بگویند و چه داستانی باید تعریف کنند. این خیلی کمک کرد؛ در ۷۰ تا ۸۰درصد مستندها این کار شکل نمیگیرد.
یکی از امتیازات کار شما پرداخت به همه شؤون زندگی این افراد است؛ از ابتدا قرار بود اینطور پیش بروید؟
یک هزارم چیزهایی که دیدیم هم در این کار نیست! اگر میشد از این تحقیقات یک سریال بسازیم چیزی شبیه به «ایستاده در غبار» میشد. در این چند وقت نظراتی دریافت کردم که گفتهاند ما را با این مستند به گذشته بردهاید. علاقهمند بودم کار را بهصورت مستند داستانی بسازم؛ اما هزینه زیادی داشت که گفته شد یک چنین بودجهای مقدور نیست.
با تغییر فرم دیگر مشکل مالی نداشتید؟
به دلیل هزینههای زیاد امکان ورود به ساخت مستند داستانی را نداشتیم. تصمیم گرفتیم قالب کارمان را تغییر دهیم. باید به سراغ مصاحبه میرفتیم و باید روایت را هم عوض میکردیم. البته با همین قالب هم باز به لحاظ مالی مشکلاتی داشتیم که ما را در محدودیت زمانی به لحاظ تولید قرار میداد. داستان به مستند آرشیوی، تولیدی و موشن برگردانده شد. باتوجه به مدت زمان زیاد فیلم، لازم بود به وسیله موشن هرجا لازم شد فضا را بشکنیم تا مخاطب خسته نشود.
فکر میکنید مستندهایی از این دست میتوانند چه تأثیری به لحاظ جریانی داشته باشند؟
من مطمئنم در کشور ما از این دست مساجد زیاد وجود دارد. مساجد و هیأتهایی که ابوعلیها و مصطفی صدرزادهها را به وجود میآورند. این شهدا حاصل تفکر این هیئات و مساجدهستند. البته نباید این تصور به وجود بیاید که مساجد صرفاً شهید و پاسدار تربیت میکنند. مسجد امیرالمؤمنین را اگر بررسی کنید، میبینید چند استاد دانشگاه در این محل رشد کردهاند. نصف نوجوانان مشغول در این محل در بخشهای نظامی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی سرآمدند و همه آنها محصول و ثمره این مسجد و پایگاه هستند. مسجد یک دانشگاه به تمام معناست؛ چیزی که حدود ۱۵سال پس از انقلاب کمرنگ شد. فرهنگسراها را به وجود آوردند؛ فرهنگسراهایی که بخشی از آنها هیچ ربطی به فرهنگ اصیل دینی و ملی ما ندارند. انسانهای شریفی هم در این فرهنگسراها وجود دارند که مشغول کارهای مفیدند؛ اما واقعاً تعدادی از این مجموعهها مفید نیستند. این مستند میتواند یک نمونه و الگو باشد برای نمایش هزاران مسجد از این دست که در کل کشور هستند. مساجدی که در حوزههای مختلف کارهای زیادی میکنند؛ اما دیده نمیشوند. به نظرم فعالان فرهنگی حتی با خواهش و به زور هم که شده باید بزرگترهایی را که آغازگر این جریانات هستند، مثل ما در مقابل لنز دوربین قرار دهند!