به گزارش «روابط عمومی جشنواره عمار» به نقل از خبرگزاری فارس، فیلم سینمایی ترمینال غرب که یک درام اجتماعی درباره اخراج دانشمندان هستهای و شکل گرفتن توافقات ایران و غرب است، این روزها در محیطهای دانشگاهی و مردمی در حال اکران است. این فیلم در ژانر سیاسی تولید شده و فضای حساسی را با توجه به اوضاع سیاست داخلی ایران دنبال میکند. شاید در شرایط انتخابات پیش رو بد نباشد که کمی با کمک این فیلم مرور کنیم با روی کار آمدن دولت یازدهم چه اتفاقاتی برای برخی از افراد فعال در نیروگاههای هستهای افتاده است. به همین منظور با قربانعلی طاهریفر کارگردان، حامد بامروتنژاد «تهیهکننده» و مهندس علیرضا فراهانی از همکاران شهید احمدی روشن به گفتوگو نشستیم.
متن این مصاحبه به شرح ذیل آمده است.
تحریمها باعث شد تجهیزات هستهای خود را بومی تولید کنیم
بهتر است در ابتدا از سوژه این مستند سخن بگوببد
فراهانی: مبحث انرژی هستهای در کشور ما فراز و نشیبهای زیادی داشته است و یکی از مقاطع مهم آن در سال ۹۲، اتفاق افتاده است و در سال ۹۲ دولت جدید با شعار اینکه هم اقتصاد مردم باید بچرخد و هم چرخهای سانتریفیوژ توانست مدیریت اجرایی کشور را بر عهده بگیرد و در آن زمان ما به عنوان مدیران، کنجکاو بودیم که بدانیم مدیریت اجرایی کشور چگونه قرار است شکل بگیرد که هم چرخ اقتصاد را رونق بدهد و هم صنعت هستهای پر و بال بگیرد؛ البته کنجکاوی ما به بحثهای تحریمی مربوط نمیشد چرا که این شرایط باعث میشود حرکت ما سریعتر شود. در صنعت غنیسازی هیچگونه نگرانی در ارتباط با تحریمها وجود نداشت. در ارتباط با برخی از امکانات که مربوط به غنیسازی میشود و در دست غربیها بود آنها هم فکر میکردند با نداشتن آنها میتوانند ما را چند سالی سر کار بگذارند. در همان مقطع تصمیم گرفته شد این صنعت بومیسازی شود. همین تحریمها باعث شد ما بتوانیم تجهیزات مورد نیاز خود را به صورت ۱۰۰درصد بومی تولید کنیم. غرب مطمئن بود که تحریم در پیشرفت غنیسازی ما و موارد هستهای هیچ تأثیری نخواهد داشت، به همین دلیل هم پای میز مذاکره نشستند.
به همین دلیل بود ما کنجکاو بودیم که چگونه هم چرخ اقتصاد بچرخد هم چرخ سانتریفیوژها، با روی کار آمد دولت در سال ۹۲ منتظر تصمیمات مهم بودیم. بعد از تنفیذ ریاست جمهوری اولین بازدیدی که مسئول سازمان انرژی اتمی از سایت فردو داشتند، شخصاً در آنجا حضور داشتند و در آنجا یک دستوری به ما داده شد که ما را ترساند که بلافاصله پرچمهای آمریکا و اسرائیل را از کف زمین سانتریفیوژها پاک کنید. ما این پرچمها را به صورت نقاشی کف سالنها کشیده بودیم. در آنجا من به این نتیجه رسیدم که موضوع هسته ای یک بهانه است. پاک شدن پرچمها معانی زیادی میتوانست داشته باشد. من و دوستانم در آن زمان به دید ابهام نگاه کردیم. دقیقاً تمام دوستانی که در ارتباط با این موضوع سؤال کردند در سال بعد بدون استثناء دیگر در آنجا حضور نداشتند.
استدلالشان برای این کار چه بود؟
فراهانی: اتفاقاً من سؤال کردم اما در جواب گفتند که دیگر زمان شرایط عوض شده و بعد از سوالهای پی در پی ما و اصرارهایی که داشتیم در نهایت تصمیم بر این شد که پرچم اسرائیل باقی بماند و تنها پرچم آمریکا و انگلیس پاک شود و آنجا شصت ما خبردار شد که موضوع دیگری غیر از انرژی هستهای وجود دارد و بعد از آن در سال ۹۳، ما بحث توقف صنعت را داشتیم تا مذاکرات به نتیجه برسد و البته در یک مرحله در سال ۹۲، محدودسازی صنعت هستهای را داشتیم و توجیهاتی که به ما ارائه میشد توسط مدیرعامل جدید این بود که مقطع کنونی دقیقاً مشابه مقطع پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران است که به فرمان امام (ره) این اتفاق افتاد که به همه توصیه میکردند صبر داشته باشید. به هر حال فعالیتها متوقف شد تا نتیجه مذاکرات مشخص شود.
سرگردانی مدیر نیروگاه هستهای نطنز در بیابان
به هر حال در آن زمان تصمیماتی گرفته شد که مخالف با آنچه بود که تا آن روز انجام میدادید واکنشها چه بود؟
وقتی که قرار شد محدودیت غنیسازی ایران به بیش از ۵ هزار ماشین نوع جمعآوری ماشینهای سانتیرفیوژها هم سوالبرانگیز بود چرا که این ماشین بسیار حساس است، چرا که در یک ثانیه ۱۱۰۰ دور میچرخد نباید خیلی سریع خاموش شود و پروسه خاص خودش را دارد و میتوان ۸۰ الی ۱۰۰ درصد از ماشینهای سانتریفیوژها خاموش شد از رده خارج شدند آنجا مشخص شد که ما بسیار جلوتر از برجام در حال حرکت هستیم چون قرار بود ماشینها متوقف شود قرار نبود خراب شود اما متأسفانه ماشینهای سانتریفیوژ به گونهای از رده خارج شدند که غیرقابل استفاده هستند. واقعاً دوران سختی بود. همان روزی که مدیران آژانس برای پلمب آمدند یکی از تلخترین روزهای زندگیمان بود چون از نزدیک شاهد این بودیم که باغی را که سالها برای بارور شدن آن زحمت کشیدهایم گلهایش در حال پرپر شدن است باید دور این باغ دیوارچینی میکردند نه این که آن را آتش بزنند و متأسفانه به این تعجیل هم مقام معظم رهبری هم به نوعی اشاره کرد و بعد از مدتی به مدیران که در اینجا زحمت میکشیدند یکی پس از دیگری اتهامزنی میشود اما واقعاً این اتهامات بسیار واهی و بیارزش بود که البته هم رفع شد و بیشتر بهانهای بود برای اینکه دوستان صنعت را ترک کنند و خاطرم هست مدیری داشتیم که بدون اینکه به وی اعلامی شود از نظنز به تهران آمد و از در ورودی دیگر راهش ندادند او هم هیچ ماشینی برای بازگشت نداشت و در بیابانهای آنجا سرگردان شده بود و در یک کلمه ما مصداق بارز «اشدا و الیالکفار» شده بودیم. یادم است یکبار به مدیر جدید گفتم که اگر ایران به مرز غنیسازی تا ۲۰ درصد رسیده است این خواست نظام بوده و ارتباطی به ما نداشته است و بهتر است به ما که در اینجا کار میکنیم با اخم نگاه نکنید.
چطور شد که به این خط قصه رسید و تصمیم گرفتید ماجرای اخراج کارمندان هستهای را به فیلم تبدیل کنید؟
بامروتنژاد: در آن زمان در واقع بسیاری از بچههای حزباللهی دلسرد شده بودند چرا که در نقطهای که آن را غرور خود میدانستیم، دچار عقبگرد شده بودیم و سختیها را تنها به این نیت تحمل میکردیم که عزتمند هستیم و روی پاهای خود ایستادهایم. این احساس در میان جوانها هم بود و میدیدیم که گویا یک نیروی جوانی در حال سرخورده شدن است. در واقع باید بگویم آنقدر که تعطیلی سانتریفیوژهای ما سر و صدا کرد سرخوردگی و دلسردی نیروی انسانی ما صدایش به جایی نرسید که عمق فاجعه آن بیشتر از آن رآکتورها است. بتنی که در قلب دانشمندان ایرانی ریخته شد بسیار دردش بیشتر از اینها است. مسئله اصلی ما همین نیروی انسانی بود که در فیلمنامه هم تلاش کردیم به این نکته توجه کنیم.
شما در فیلم تان به مقوله نیروی انسانی سرخورده که در قضیه توافقات هستهای پیش آمد نگاه کردید؟
بامروتنژاد: درست است، چرا که این نقطه بسیار ما را تحریک کرد. نسخه اولیه این فیلمنامه در منزل شهید احمدیروشن بسته شد به همراه جمعی از مستندسازان به منزل مادر این شهید بزرگوار رفتیم که مادر ایشان هم حضور داشتند که برای ما شروع به صحبت کردند. در آنجا بود که تصمیم گرفتیم چنین فیلمی را بسازیم. این شخص را به طور رسمی اخراج نمیکردند اما گاهی شرایط را به نوعی پیش میبردند که افراد حاضر میشدند محل کار خود در رآکتورهای هستهای را برای حفظ شخصیت خود ترک کنند.
به این ترتیب است که نیروهای انسانی ما در بخشهای مختلف که به آنها نیاز داریم جذب دیگر کشورها میشوند. این در حالی است که مقام معظم رهبری دقیقاً اشاره کردهاند که امیدهای ما جوانان هستند، جوانان آیندهساز این مملکت هستند. ما در این فیلم میخواستیم از امیدهای ناامید شده حرف بزنیم. در آن زمان ما با آقای فراهانی آشنا شدیم که فیلمنامه را خواندند و در این مسیر به ما کمک کردند. بسیاری از دوستان در این زمینه بودند که در آن شرایط اگر به ما مشورت میدادند نباید اسمشان به میان میآمد اما به هر حال با گذشت زمان کمی فضا تغییر کرده است.
فراهانی: در سال ۹۱ شخصا به محضر آیتالله خوشبخت رفتم که از وی این سوال را پرسیدم، اگر به من توهین کردند وظیفه ما چیست که ایشان هم گفتند بالاخره باید تحمل کنید اما اگر دیدید که عزت شما را زیر سوال میبرند تحمل نکنید بنابر این فرض ما بر این بود که باید از آبروی خود هم مایه بگذاریم تا کار را پیش ببریم و آن چیزی که باعث شد خیلی این ماجرا در جامعه دیده نشود و اخراج کارشناسهای هستهای تیتر روزنامهها نشود، این است که اکثر ما دلمان روشن بود به این که مقام معظم رهبری شاهد این ماجرا هستند بنابر این ما باید تحمل میکردیم و خیلی هم ماجرا را رسانهای نکرد و مصلحت بالاتری را در نظر گرفت. در آن زمان حتی حق و حقوق افراد را پرداخت نکردند و کارشان به دادگاه کار استانها رسید.
در زمینه هستهای آثار زیادی تولید نشده اما در همین اثر هم به نظر میرسد تلاش شده صریحگویی وجود داشته باشد. واکنش مخاطب چه بوده؟
فراهانی: ما میخواستیم در ارتباط با موضوعاتی تولید اثر داشته باشیم که ارتباطی با جامعه ایرانی خودمان داشته باشد که در آن زندگی میکنیم. ما فکر میکردیم که کار تندی ساختیم که به نظر میرسد خط قرمزی میآمد اما در اکرانها که نوبتش شد متوجه شدیم که این طور نیست و مخاطب عام به ما انتقاد میکرد که چرا حرفهایتان را در لفافه گفتهاید و صریح آنها را بیان نکردید. یکی دیگر از نقدهای افرادی که در آن فضا حضور داشتند این بود که شما در این فیلم خیلی اتفاقات را تقلیل دادید بلکه ماجراهای بدتری هم برای ما پیش آمده است.
دانشمندان ما در انرژی هستهای که تا سال ۹۲ فعالیت داشتند فکر میکردند که واقع کار بزرگی را انجام دادهاند و این صنعت را به جایی رساندهاند که میتواند دیگران از آن احساس تهدید کنند. اما اتفاقات سال ۹۲ موضوع را کاملاً برعکس کرد.بسیاری مشکلات و گرفتاریهای اقتصادی را به ما نسبت میدادند. آنقدر فشارها در آن سال زیاد شد که ما دچار پارادوکس شده بودیم که آیا طی این سالها کار درستی انجام دادهایم یا نه؟!
فیلم ارزشی که میسازیم تعدادی انگ میزنند
اصولا افرادی که وارد ساخت آثار ارزشی میشوند برچسب های زیادی به آنها اطلاق میشود که از رانت دولتی استفاده میکنند و راحت فیلم میسازند این شمارا اذیت نمیکند؟
طاهرفر: بگذارید کمی به عقب بازگردم. به دلیل اینکه چندین مرتبه با جشنواره عمار همکاری داشتم یک روز حامد بامروتنژاد با من تماس گرفت تا فیلمی را بسازیم پیش از این ارتباط نزدیکی با هم نداشتیم بعد از این تماس اتفاقات اولیه افتاد و فیلمنامه را خواندم که دوستش داشتم. خودم را مدیون انقلاب میدانم و فرزند انقلاب هستم. اگر به کارنامه من هم نگاه کنید متوجه میشوید بیشترین مستندهای من مربوط به دفاع مقدس است چرا که خود را مدیون شهدا میدانم. حالا ممکن است در این شرایط به ما انگ و برچسبهای گوناگونی بزنند. این اصلا درست نیست که ما بعد از ۴ دهه از لانه جاسوسی فیلمی نسازیم و کارگردان هالیوودی درباره ما و آن اتفاق فیلم بسازد که در نهایت یک جایزه سیاسی هم بگیرد و حقیقت را تحریف کند. چرا باید این اتفاق بیفتد و ما بعد از آن به این فکر بیفتیم که چیزی بسازیم در مقابل آن اثر سینمایی که حقیقت را نشان دهد.
در تولیدات فرهنگی در مورد انرژی هستهای نزدیک به صفر عمل کردیم
همیشه یکی از بیشترین سؤالهایی که از من میشود این است که چطور جرأت کردید به سراغ سوژه سیاسی در فیلم «ترمینال غرب» بروید و در ادامه به من میگفتند اگر میخواهی در این سینما نفس بکشی خودت را حرام نکن. واقعاً صنعت هستهای ما پتانسیل زیادی دارد. گفتن نقطههای پنهان در اتفاقات ملی بر عهده چه کسی است. واقعاً برای من سخت بود که دانشمند هستهای ما با آن دانش و زحماتی که کشیده است برود در صنعت آب و فاضلاب کار کند. فکر میکردم که ما در حال شعار دادن هستیم و به تهیهکننده میگفتم برای من باید مثال عینی بیاورید. اما در ادامه وقتی وارد ماجرا شدم اتفاقات تلختر از این را مشاهده کردم. این جا بود که متوجه خلاء فیلمهایی در این زمینه شدم. چه میشود که ما نزدیک به دو دهه در حوزه انرژی هستهای فعال هستیم و زندگی ما را تحت شعاع خودش قرار داده اما در مبحث تولیدات فرهنگی که تأثیرگذار هم هست، نزدیک به صفر عمل کردهایم.
طاهرفر: یک سوال اساسی همواره ذهن مرا به خود مشغول کرده است و آن هم این است که در واقع ما در حوزه انقلاب اسلامی چند فیلم سینمایی ساختهایم که در واقع به همان معنای فیلم سیاسی از آن بتوانیم بهره ببریم. اما متأسفانه شرایط مساعد نیست به دلیل اینکه سرمایهگذاری در این حوزه به خوبی انجام نمیشود اما کافی است که بخواهیم یک فیلم طنز بسازیم. امکانات به خوبی فراهم میشود.
بامروتنژاد: حدود یکسال شاید هم بیشتر این فیلمنامه را به نهادهای مختلف و گوناگونی ارائه دادیم که نهادهای دولتی، حاکمیتی و چه خصوصی اما واقعاً کسی پای کار نیامد.
ما را با «خندوانه» مقایسه میکنند
چه استدلالی برای مخالفت با ساخت این اثر وجود داشت؟
بامروت نژاد: ما در تولیدات فرهنگی و غیرفرهنگیمان همواره به مقصد نگاه میکنیم یعنی اگر جماعت حزباللهی بخواهند برنامه تلویزیونی تولید کنند یا باید خندوانه تولید کنند یا دیگر هیچ اگر فیلم میخواهد تولید کند باید چیزی در حد و اندازه «بادیگارد» باشد و غیر از آن دیگر هیچ، همه به مقصد نگاه میکنند و دیگر کسی به اتفاقاتی که در مسیر وجود دارد ندارد. البته یکی دیگر از استدلالهایشان این است که فیلمنامه ضعیف بود. در هر حوزهای که میخواهیم وارد شویم ما را با بقیه قیاس میکنند. طرح برنامه تلویزیونی میدهیم ما را با «خندوانه» مقایسه میکنند و میپرسند آیا این با خندوانه رقابت میکند؟ اگر جوابتان منفی است که دیگر هیچ. بهتر است با همان معیاری که به رامبد جوان در ابتدای کارش اعتماد کردند به جوانان نیز اعتماد کنند. بگذارید مثالی بزنم در جشنواره فیلم فجر ۴۴ فیلم حضور داشتند اما واقعاً چند فیلم بسیار حرفهای بودند. در واقع تعداد زیادی از آنها مشغول به تجربه کردن هستند و این اتفاق نیز باید برای بچههای حزباللهی بیفتد.