به گزارش عمارفیلم، کار امروز سینما سنگر با یک گروه زائر خانم با ظاهر یک دست شروع شد. بعد از دعوت به سینما سنگر با توجه به رده سنیشان فیلم خانه پنجم انتخاب و اکران کردیم.وقتی دیالوگهای خان داداش فیلم شروع شد یکی از مخاطبان ردیف اول با ذوق برگشت و گفت: “عه یزدیه”
تازه متوجه شدیم که دلیل واکنش بیشتر و پچ پچ کردنهایشان نسبت به سایر مخاطبان برای این است که خودشان یزدی هستند.
با اتمام فیلم و ذکر صلوات از جایشان بلند شدند چهرهشان آنقدر سرشار از رضایت و شادمانی بود که تنور را داغ دیده، نان را چسباندیم؛ “بچهها شما هم میتونید اکران کننده باشید”
اینجا بود که هفت هشت نفری روی سرم، آوار شدند و با کمی توضیح، مُصرتر شدند که اکران کننده شوند، اما تعداد زیاد و وقت کم باعث شد تنها مشخصات یک نفر که بزرگتر از بقیه بود، را بگیریم.
مسؤلشان گفت: “اینها هر کدام نماینده انجمن اسلامی یک مدرسه هستند.”
متوجه شدیم با یک گروه روبرو هستیم که فرصت اکرانهای زیادی دارند و اگر خوب تغذیه شوند و ارتباط فعالانه با آتها گرفته شود میتوانیم در آینده شاهد جریانسازیهای خوبی در مدارسشان به صورت هماهنگ باشیم.
حین رفت و آمد در محل اسکان خانمهای متولی غرفه کودک را مشغول کار هنری دیدیم جرقه اکران فیلم مادرانه به ذهنم رسید، آنها را به دیدن مستند دعوت کردم با اشتیاق پذیرفتند یکی از آنها گفت: “حتما بریم ببینیم چه ایدههایی بهمون میده!” تاکید کردیم بچهها را حتما همراه خود بیاورد.
اکران را که شروع کردیم واکنششان دیدنی بود، “ببین چجوری خمیر درست میکنند، ببین چجور به بچه اعتماد به نفس میده” و حین اکران تبادل تجربه میکردند و بعد از اتمام مستند خواستار ارتباط با مادرانههای مستند برای کلید زدن کار و چگونگی استمرار این حرکت، شدند.
سوژه دیگر امروزمان مخاطبی بود از سر کنجکاوی وارد سنگر شد مستند کرار در حال پخش بود چند دقیقهای از مستند نگذشته بود که تلفنش زنگ خورد و در پاسخ به تلفن گفت: “بدو بیا سینما سنگر مثل اینکه فیلمش خیلی خوبه”
در طول روز جذب اکران را مثل هر روز دنبال میکردیم و در این بین با اکران کنندهای آشنا شدیم که اکرانهای مطالبهگر خوبی در مورد طرح یکسان سازی قبور شهدا با اکران مستمر مستند “راز مزار” را داشت که موفق به جلوگیری از این فاجعه فرهنگی شد و این اکران مشتی نمونه خروار است که بار دیگر برایمان اکرانهای مردمی مصداق کوه یخی در آب که فقط نوک آن پیداست را روشنتر کرد مانند اکرانهای مردمی سراسر کشور که بسیار زیاد و جریان ساز انجام میشود اما بازخوردی ارسال نمیشود.
اکران شبمان کمی با نگرانی همراه بود؛ فیلم کوتاه “دایو” که برای گروهی از مادربزرگها پخش شد. یکیشان که انتها نشسته بود به جاهای دلخراش فیلم که میرسید چشماش را میبست و میگفت: “خواهرزاده منم شهید غواص هست” و طاقت دیدن ادامه فیلم را نداشت شاید نحوه شهادت برایش تداعی میشد و همین باعث میشد نتواند ادامه فیلم را ببیند.