به گزارش «عمار فیلم»، قرارهایی گذاشته بودیم تا در ادامه اکران فیلم هایمان در مسجدی در روستای تائیشهای اکران کنیم، پیش از حرکت به سمت روستا با رابطمان تماس گرفتیم، گفت که نمیتوانند میزبان ما باشند، اکران، کنسل شده بود، به دنبال محل دیگری برای اکران بودیم، روستای کوئیک عزیز را پیدا کردیم و پس از هماهنگیهای اولیه به سمت روستا حرکت کردیم
کوئیک روستایی با حدود ۸۰۰ نفر جمعیت بود که زلزله در آن ۱۳۰ فوتی به جا گذاشته بود و حدود ۹۰ درصد روستا هم تخریب شده بود و این حجم از غم و مصیبت مسئلهای بود که در تمام سفر با آن دست به گریبان بودم، مردمانی غم زده که چگونه می توانم لحظاتی آن ها را خوشحال کنم؟
به کوئیک عزیز که رسیدم برای هماهنگی دنبال مسئول و بزرگتر روستا می گشتم، در همین گشتن ها سردار سعید قاسمی را دیدم که در گوشهای آستین ها را بالا زده بود و داشت کار میکرد، در این روستا تعدادی از خانه ها آماده شده بود، برخورد پاسدارهای منطقه که همگی از قرارگاه محمدرسول الله (ص) بودند صمیمانه و خوب بود.
مکان اکرانمان هماهنگ شد، قرار شد اکرانمان در چهار راهی در روستا معروف به چهار راه ولیعصر(عج) باشد، وسایل را که علم می کردیم مردم هم رفته رفته می آمدند، حدود ۷۰ نفری از کودک نوجوان گرفته تا جوان و بزرگسال آمدند و باید فیلمهایی پخش می کردیم که همه را راضی کند.
ابتدا «صداها» را پخش کردیم و پس از آن به ترتیب «برپاخیز»، «برادری»، «علمک»، «اهل نبرد»، «قلاده های طلا» و «نماهنگ فتنه شاید» پخش شد و مخاطبان نیز طبق معمول با «علمک» خوشحال شدند، «برادری» برایشان جالب بود، از «قلاده های طلا» هم استقبال کردند و میگفتند این فیلم برایشان مسائلی را روشن کرده و خوشحال بودند که در مورد چنین مسائلی هم فیلم ساخته شده است.
اکرانمان حدود ساعت ۱۱ شب به پایان رسید و ما به مقر اصلی در سر پل ذهاب بازگشتیم، بچه ها در قرارگاه هنوز بیدار بودند اصرار می کردند برایشان از فیلم های مدافعان حرم پخش کنم، قسمتشان «راز حلب» شد، مستندی درباره آزادسازی حلب که بچه ها را سر حال آورد.
فردا صبح به سمت روستای تپانی حرکت کردیم، مسیرِ زیاد و نابلد بودن راه سبب شد تا حدود ۱ ساعتی در مسیر باشیم و حدودای ساعت ۱۰ به روستا رسیدیم، ابتدا قرار بود محل اکرانمان مدرسه باشد اما به مسجد تغییر کرد، به روستا که رسیدیم چند نوجوان که مشغول بازی بودند را پیدا کردم و گفتم که قرار است برایشان فیلم پخش شود و بروند بقیه دوستانشان را هم خبر کنند.
چند دقیقه ای طول نکشید که دیدم جمعی از بچه ها به مسجد نزدیک می شوند، ابتدا فیلم «صداها» را پخش کردیم و بعد از آن انیمیشن «بیشه»، «شاهزاده روم» و «نبرد خلیج فارس» پخش شد، طبق معمول از انیمیشن «نبرد خلیج فارس» خوششان آمده بود و آن جایی که نیروهای ایرانی هواپیمای دشمن را می زد، خوشحال می شدند و هورا می کشیدند.
استقبال و شور و اشتیاق بچه ها مجبورم کرد که فیلم «کلاس»، «کرایه آماده»، «علمک» و «روبه قبله» رو هم پخش کنم.
به مقر برگشتم و مشغول جمع آوری وسایل برای بازگشت شدم، نکته جالب در این سفر حس ناب مردم در تماشای فیلم کنار هم بود، تجربه ای که برای روستائیان سرپل ذهاب خوشایند و لذت بخش بود، لذتی که با نمایش آثاری از جنس خودشان و دغدغه هاشان آن را دو چندان می کرد.
بعضی روستاها هنوز تلویزیونشان راه نیفتاده بود، اما بعضی ها ماهواره را راه انداخته بودند، حضور در روستاهای سر پل ذهاب پس از زلزله تجربه خوبی بود، تجربه ای که با اشک و لبخند توأم شده بود.
بنابرین گزارش، «سینماسیار» جشنواره عمار از اواخر دی ماه در شهر سرپل ذهاب و روستاهای اطراف، با نمایش آثار و فیلمهای ادوار مختلف این جشنواره، میزبان مردم زلزله زده بود.