به گزارش «عمار فیلم» به نقل از فرهیختگان، شهرت شجریان به قدری واجد ارزش خبری است که وقتی میگویند مستند جدیدی با محوریت او ساخته شده، غالب رسانهها به سراغ مستند و سازندگانش میروند تا ببینید که اینبار شجریان را چگونه روایت کردهاند. در نقطه اول این موضوع برای مستند «شجریان؛ از سپیده تا فریاد» هم صدق میکرد ولی وقتی مستند بر سر زبانها افتاد، موضعگیریها، انتقادها و بار دیگر صفکشیهای رسانهای شروع شد و نوع جدلها از شخص شجریان به نوع خوانش و آواز او بدل شد. پایههای شکلگیری این مستند و مصاحبههایش به روزهایی بازمیگردد که مهدی طوسی، کارگردان مستند «شجریان؛ از سپیده تا فریاد»، در «تسنیم»، دبیر سرویس فرهنگی بود. مهدی طوسی در اولین گامهای مستندسازی خود، سراغ سوژهای رفته که همچنان در یک روایت مرسوم رسانهای گیر کرده و برای اهل سیاست و اهل فرهنگ، کلاف پیچ درپیچی شده است. با کارگردان «شجریان؛ از سپیده تا فریاد» در مورد روایت جدیدش از شجریان، به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
در سالهای اخیر مستند ساختن و حرف زدن درباره شجریان معمولا در انحصار دو نوع روایت قرار داشته است. هر دو نگاه مبتنی بر رویکرد سیاسی شجریان، پیشینه و آثار او را تحلیل کردهاند. با توجه به اینکه نمیتوان شجریان را از نگاه سیاسیاش جدا کرد، مستند «از سپیده تا فریاد»، تلاشی است برای ارائه چه تصویری از شجریان؟
برای اینکه بتوانم جواب شما را دقیقتر بیان کنم، لازم است میان دو مفهوم سیاسی بودن و نگاه سیاسی داشتن با سیاسیکاری یا بازیهای سیاسی تفکیک قائل شویم. همانطور که گفتید این را خیلیها میپذیرند که جناب شجریان مانند بسیاری دیگر از مردمان دارای درک و بینش سیاسی هستند و در برابر مسائل گوناگون موضع سیاسی خاص خود را میتوانند داشته باشند. بدیهی است که کسی این را نمیتواند رد کند و اتفاقا این امر پسندیده و نشانگر پویا بودن یک هنرمند و بودن او در متن جامعه، حوادث و مطالبات آن هم میتواند قلمداد شود. هنرمندی که اینطور است، یک هنرمند فانتزی نیست که آثاری خنثی، بیهدف، بیآرمان و باری به هر جهت تولید و منتشر کند. به بیان دقیقتر این همان چیزی است که از قول استاد علیزاده و آقای پیرنیاکان هم در این مستند بیان شد که هنرمند اتفاقا باید سیاسی باشد و موضع هم داشته باشد اما برخورداری از فهم و بینش سیاسی و دارای موضع سیاسی بودن با سیاسیکاری یا سیاستزدگی تفاوت دارد. این جنس از هنر قائم بر آگاهی، عقلانیت، شناخت و درک سیاسی پایهریزی میشود و مرزی روشن با رویههای مرسوم سیاسیکاری دارد که معمولا در قالب بودن در خدمت منافع یک حزب یا گروه سیاسی قدرتطلب، نمود پیدا میکند.
به تعبیر خود آقای شجریان، هنرمند اگر در قاب یا قالب احزاب و گروهها قرار بگیرد به اندازه همان قاب کوچک میشود. من فکر میکنم آنچه درباره استاد شجریان پیش از این توسط برخی جریانات و براساس همان دو نوع روایت که فرمودید بیان شده را شاید در نگاه نخست برخی مبتنی بر رویکرد سیاسی خود استاد شجریان تحلیل کنند اما اگر در موضوع دقیقتر شویم میبینیم که به واقع این روایات با حقیقت نگاه سیاسی استاد شجریان فاصله دارد. این روایات در حقیقت یکسری تفاسیر جریانات عموما سیاستزده از ایشان و مواضعشان است. آنها استاد شجریان را آنطور که علاقهمندند یعنی از زاویه منافع خود میبینند حالا یا ممکن است این منافع با زدن و تخریب ایشان تامین شود یا با تقدیس و مصادره و ارائه تفسیرهای سودجویانه از مواضعشان.
به نظرم این جریانات آقای شجریان را هم مانند خیلی چیزهای دیگر مقطعی یا بخشبندی شده میخواهند. این تفاسیر اساسا از جایی به بعد هیچکاری با جناب شجریان ندارد. بارها دیده شده که این روایات تنها به دلیل مواجهه با روایات رقیب خود ترجیح میدهند که از بخشها یا دورههایی از مواضع یک هنرمند یا هر شخص یا پدیده دیگری بهره ببرند تا بتوانند تفسیر خود را برتری و غلبه دهند و اگر لازم باشد در اینباره واقعیت را تحریف یا سانسور هم میکنند و جالب اینکه تفسیر خود را واقعیترین تفسیر معرفی کرده و دیگر روایات واقعی را هم تحریف شده جلوه میدهند. من معتقدم به این دلیل است که پدیدهها و افراد برای آنها تنها زمانی اهمیت دارد که در خدمت مقاصد و اهدافشان باشد.
به هر حال بهخاطر این جنس رفتارها یا تفاسیر که گفتید رابطه جامعه و ساختار با پدیدهای به نام آقای شجریان دچار سوءتفاهمهای زیادی شده است. ممکن است یک مقدار مصداقیتر مقصودتان را بیان کنید؟ اینکه شما روی کدام بخش از این سوءتفاهمها متمرکز شدهاید؟ البته ظاهرا خود مستند هم گرفتار سوءتفاهمهای زیادی شده است.
بله، تا حدی همینطور است. مثلا ببینید درباره همین موضوع مورد بحث ما کافی است شما تصویری واقعی از عملکرد سیاسیونی نشان دهید که همگی به دلیل فهم نادقیق خود از عالم هنر یا عدم برخورداری از فهم و درک تعامل درست و عاقلانه با هنر و هنرمند چه تفاسیر عجیب و غریبی درباره آثار ارائه ندادند و چه اهانتهایی که در رسانههای خود به این افراد نکردند، بلافاصله میبینید که هواداران آنها برآشفته میشوند و به سیاستزدهترین شکل ممکن هجمههای خود علیه شما را آغاز میکنند. گویی که به مقدساتشان توهین شده است. به راحتی با شنیدن و خواندن مواضعشان در مییابید که طرفداری از آقای شجریان صرفا ظاهر کلام آنهاست و در بطن ماجرا بغض آنها به دلیل این است که شما، نابلدی جریان متبوع آنها در مواجهه با آقای شجریان را هم به رخشان کشیدهاید. وقتی از سیاستزدگی در مواجهه با پدیدهها صحبت میکنیم دقیقا منظور ما همین چیزهاست.
این سیاست زدگی در مواجهه با مستند «از سپیده تا فریاد» هم همچنان ادامه دارد. جریانات رادیکال، برخی حرفهای مستند را برنمیتابند و تحمل نمیکنند و برای برتری دادن خود انواع و اقسام اتهامات را به این اثر نسبت میدهند. جالب اینکه اگر مطالبشان را جزئی دنبال کنید به راحتی دمخروس بیرون میزند و مشخص میشود که ایشان صرفا چند سمپات سیاسی یک حزب یا ارگان خاص هستند که اطلاع و درک دقیقی از عالم هنر ندارند و در عوالم فرهنگی زیست نکردهاند. آنها که روزی حضور آقای شجریان در تلویزیون را دهنکجی به مردم تفسیر میکردند حالا خود را هوادار مردم و ایشان معرفی میکنند و جالب اینکه مطالبشان را با سرچ کردنهای اینترنتی آن هم به گونهای پر از خطا مینویسند.
مثلا هفته گذشته در مطلبی، مستند را متهم به تحریف کرده بودند جالب اینکه نهتنها سند مشخصی برای مدعای خود مطرح نکرده بودند بلکه نویسنده در خلال متن خود، به کرات خطاهای مضحکی هم مرتکب شده بود. ماجرا به حدی اسفناک بود که قلمی که به تخریب اثر پرداخته بود حتی حمیدرضا نوربخش، مدیرعامل خانه موسیقی را با محسن نوربخش عوضی گرفته بود که این از یک ناخودآگاه بیگانه با اهالی هنر با پیشفهمهای سیاسی بیرون میآید. یا اینکه در جایی دیگر «فریاد» آمده در اثر که براساس شعری از فریدون مشیری است را با «فریاد» اخوان ثالث که هر دو را جناب شجریان اجرا کردهاند و دومی در این مستند نیامده را از هم تشخیص نداده بود و مکرر درباره دومی نوشته بود. خب، معلوم است که نگارنده محترم اساسا هیچ وقت شنونده آثار آقای شجریان نبوده که هیچ، آثارش را هم نمیشناسد و ماجرا به قدری بغرنج است که شعر و شاعری را هم نمیشناسد. نویسنده محترم که مطلبش را تماما براساس سرچ اینترنتی پیش برده و یک ضربه نهایی کاری هم به خودش زده، آنجایی که درباره گفتار آمده از قول آقای خامنهای درباره آقای شجریان که در فیلم هم آوردهایم و در سایت دفتر ایشان هم موجود است، مستند را متهم به بیسندی و نامعتبر بودن میکند. خب، این اقدام قبل از هجمه به مستند، به زیر سوال بردن اعتبار آن متبوعه و تحریریه آن است که آیا دیگر مطالبشان هم همینقدر نادقیق و بیاعتبار تهیه میشود؟ البته ما عموما سردبیر محترم آن متبوعه را همیشه از حرفهایترینها میشناختیم اما در صفحه اول رسانهشان با اینکه به خبرنگار هم گفتم، کار ربطی به حوزه هنری ندارد و صرفا مرکز تامین و پخش سوره با تهیهکننده طرف قرارداد شده و توزیع و تکثیر کار را برعهده گرفته، اثر را متعلق به حوزه هنری معرفی میکند. شاید با این پیشفرض که بتواند پیشداوری یا قضاوتی در ذهن مخاطب خود شکل دهد. البته این شیوه در میان رسانههای رقیب این جریان هم از گذشته تا اکنون مرسوم است که رابطه درست کنند و با آن قضاوت شکل دهند اما از این رسانهها که خود منتقد این رویهها بودند، بعید است که به این شیوه ابتدایی و تاریخمصرف گذشته روی بیاورند.
یا مثلا در بخش دیگری در همان رسانه با اینکه گفتهایم فرقی میان گرایشات سیاسی گوناگون نبوده و جز چند نفر خاص، عموم دولتمردان در دورههای مختلف برخوردهایی با آقای شجریان داشتند یا حتی رسانههای همسو با آنها اهانتهایی هم به ایشان کردهاند، تاخته شده است. جالب اینکه خود ایشان هم در اقدامی پارادوکسیکال یا متناقضنما از قول استاد پیرنیاکان به بیتهای دیگری اشاره میکنند که مانع انتشار آلبوم و صدور مجوز برای آقای شجریان از سوی همان دولتها شده است. البته من درباره این ابیات قضاوت را به مخاطب واگذار کردم. برخی این تفاسیر و نشانهیابی دولتها از ابیات آمده در آلبومها را به حق دانسته و برخی آن را سطحی، مکانیکی و متوهمانه تلقی میکنند. غرض من این بوده که بگویم این رویه در همه دولتها بوده و محدود به یک دولت اصولگرا یا اصلاحطلب نیست، حالا این درست است یا غلط قضاوتش با خود مخاطب و پیشفرضی که او در مواجهه با اثر دارد.
غرض اینکه اینها همه به دلیل همان جنس مواجهههای سیاستزده و خارج از عالم هنر با عالم هنر است. ما عادت کردهایم به اینکه برای عالم هنر عموما مسئولان یا رسانهها یا صاحب تریبونهایی تعیینتکلیف کنند که در حوزه مصرف محصول فرهنگی بهشدت فقیر هستند و نسبتی با فرهنگ، هنر و هنرمند ندارند. برخوردهای ایشان مصداق همان مواجهه سیاستزده، رادیکال یا حزبینگر با ماجرای آقای شجریان است که ما به آن اعتراض داریم و این هیچ ربطی به سیاسی بودن و دارای درک و بینش سیاسی بودن خود آقای شجریان ندارد. میبینید که برخی از این جریانات حتی مصاحبه داوطلبانه آقای شجریان با روزنامه ایران در ۱۷ خرداد ۹۵ را هم نمیپذیرند و برای آن بهانهتراشی میکنند که چه میدانم تحت فشار بوده یا دستکاری شده است و… در حالی که این گفتوگو با حمیدرضا نوربخش که از نزدیکترین افراد به ایشان در تمام این سالها بوده و این جنس گفتهها باز هم نوعی بیاحترامی به آقای شجریان است.
استاد شجریان و مواضعشان برای این جریانات تندرو هیچ اصالتی ندارد و میبینید وقتی کار به مطالبه از خودشان میرسد، بهشدت برآشفته میشوند. البته در این اثر به حرفهای نامربوط افرادی از جریان مقابل ایشان و برخورد نادرست آنها با آقای شجریان که آن هم به دلیل بر چشم داشتن عینکهای سیاستزده است، اشاره کردهایم و به آنها هم اشکال شده است. البته کمتر گفته شده چراکه خوشبختانه درباره آنها خیلی بیشتر از طرف مقابلشان در افکار عمومی حرف گفته شده است. به این دلیل که بسیار سطحیتر و آماتورتر از جریان رقیبشان و بدون لاپوشانی، مواضعشان را بیان میکنند. اما فرقی میان این دو گرایش با هم نیست، همگی از یک چیز رنج میبرند و ما را رنج میدهند و آن رادیکالیسم است و امروز همین رادیکالیسم باب مفاهمه و گفتوگو درباره آقای شجریان را تحدید و تهدید میکند.
جایی در مستند به این مساله اشاره کردید که در انتخابات ۹۲، شجریان در حد یک سلبریتی رایساز در منازعات سیاسی تنزل داده شد. آیا مستند تلاش دارد به بازآفرینی جایگاه هنری شجریان کمک کند؟
جایگاه هنری استاد شجریان، جایگاه مشخصی است و نیاز به بازآفرینی ندارد. به گواه بزرگان گذشته و اکنون، موسیقی اصیل ایشان و هنرشناسان همچنان بلارقیب در قله آواز ایرانی ایستاده است. تنها مشکل ماجرا اینجاست که این جنس مواجهههای مبتذل سیاسی که مصادیق زیادی دارد، زنگار یا گردی بر این ساحت و وقار موسیقایی و هنری نشانده است که به نظر میرسد روشنگری و تبیین ماجرا بتواند در جداسازی ساحت عوالم سیاستزده از جایگاه و منزلت هنری ایشان کارگشا واقع شود و البته قبل از هرکسی این خود استاد شجریان بودند که در اینباره اقدام کردند و پا به میدان گذاشتهاند و مواضعی را که بسیط و در یک جهت جلوه میکرد، توضیح داده و جامعیت مواضع خود را تبیین کردند.
بخشهایی از مستند، بر شیوه تعامل سیاسی شجریان با رسانهها تمرکز کرده و اینکه برخی اظهارنظرهای او مورد سوءاستفادههای سیاسی قرار گرفته است. فارغ از قصه شجریان و در بستری تعمیمیافته برای اهالی هنر، چقدر موضوع تعامل سیاسی اهل هنر با رسانهها، برای شما مساله بود؟
عموم رسانهها در کشور ما و در بسیاری نقاط دیگر دنیا متعلق به ارگانها، نگرشها و بینشهای خاص جریاناتی هستند که به نوعی آن رسانه، تریبون اعلام مواضع یا پیگیری مرام و منش آنها در موضوعات مختلف معرفی میشود. به همین دلیل ماهیت آنها عموما سیاسی است و به دنبال کسب کرسیهای قدرت در رقابت با جریانات رقیب خود هستند. در کشور ما که این مساله جدیتر هم هست و هر پدیدهای به راحتی زوایای سیاسی به خود میگیرد یا زوایای سیاسیاش برجستهتر میشود و دامنهاش در مقایسه با بسیاری از کشورهای دیگر دنیا به دلیل وجود شبکههای رسانهای خارج از کشور بزرگتر و گستردهتر هم میشود. در اینجا هر رسانهای بخشی از یک معادله بزرگ چندمجهولی را تشکیل میدهد. خب، سیاسیون و آنانی که کارشان سیاست است با هزار اما و اگر و خرد و کلان کردن و اندازهگیری و سلام و مصلحت وارد این میادین پیچیده میشوند و باز هم میبینیم که بسیاری از آنها به اصطلاح کلهپا شده یا زمینگیر میشوند. طبیعی است وقتی ماجرا به هنرمند میرسد خیلی دلهرهآورتر میشود. چون هنرمند همانطور که استاد علیزاده گفتند تئوریسین سیاسی نیست. او از یک روح لطیف برخوردار است و مواضع او عموما از سر عاطفه، احساس یا حتی هیجان است و به واقع بدون پیچیدگی و تا حد بسیار زیادی صادقانه و واضح بیان میشود. بدیهی است اگر یک سیاستمدار یا رسانه اپورتونیست به دنبال سودجویی باشد برای او تور پهن میکند و باز هم به تعبیر دقیق استاد علیزاده تنها زمانی به سراغ او میآید و به او بها میدهد که حرفی بزند که در خدمت منافع و مقاصدش باشد.
اگر هنرمند بر این مساله هوشیار باشد، هرگز تمایل ندارد که خود را در قواره یک جریان سیاسی خاص، محدود نگه دارد. او علاقهمند است برای همه مردم و در میان همه آنها باشد. اگر این تعاملات با رسانهها جزء به جزء، اندازهگیری نشود ممکن است به ساحت هنرمند لطمه زده و بر هنرش سایه بیندازد که مواجهه با هنر او را نیز با پیشداوریهای شکل گرفته از حاشیهها همراه کند و فکر میکنم این آزاردهندهترین موقعیت برای یک هنرمند است. با تکیه بر همان مسائلی که در پاسخ به پرسشهای ابتدایی شما بیان کردم، استقلال هنرمند از هر چیزی مهمتر است. استقلالش از احزاب و گروههای سیاسی که البته این به معنای دارای موضع سیاسی بودن نیست، بلکه به این معناست که او درباره نسبت خود در نزدیکی و همراهی با جریانات سیاسی و رسانههای آنها و نوع مراوده با ایشان مراقبت و محافظت داشته باشد، چه اینکه اگر این رعایت شود و مورد مداقه و از سر پختگی باشد، در بزنگاهها این هنرمندان هستند که میتوانند راهبر جامعه باشند چراکه در بالاترین درجه محبوبیت و اعتماد میان مردم قرار دارند. اگر هم این چنین نبود، از جانب سیاست بلدان باید این امر رعایت شود که این پیش فرض اخلاقی و عقلانی در محاسباتشان لحاظ شود که هنرمند اساسا مرد میدان سیاست نبوده است و در مواجهه با او یا حتی مطالبه از او به سبب مواضعاش به مانند یک فرد حزبی کارکشته میدان سیاست نباید مواجهه کرد و هنرمند به برخورد و درکی از جنس فرهنگی خود نیاز دارد.