به گزارش «روابط عمومی جشنواره عمار»،آنچه در حوزه قضایی و حقوقی همواره مورد بحث است نسبت جرم و مجازات است. این مساله شاید به یک چالش تاریخی در دستگاه قضا بدل شده در حالی که کمتر از منظر اجتماعی و فرهنگی و تبعات آن به این مهم پرداخته شده است. به گزارش «وطن امروز»، حالا اما پس از تعرض و قتل آتنا اصلانی، دختر ۷ساله پارسآبادی، این مساله دوباره در رسانهها پررنگ شده است. شاید نخستین و تنهاترین اثر هنری که از منظر اجتماعی و با نگاهی منصفانه و واقعی به این مساله نگریسته است، مستند «چشم در برابر چشم» از علی صدرینیا باشد.
این مستند پس از غائله اسیدپاشی اصفهان کلید خورد و به پروندهای اشاره میکرد که چند سال پیش برای آمنه بهرامی به وجود آمده بود و جریانهای روشنفکری با فشار چند ساله به او با این استدلال که «قصاص خشونت را زیاد میکند»، وی را مجبور کرده بودند که این مجرم را ببخشد اما نتیجه این شد که قبح این جرم ریخت و چند ماه پس از دادگاه بخشش مجرم توسط آمنه، غائله اصفهان با چندین اسیدپاشی رخ داد.
مستند «چشم در برابر چشم» استدلالهای همه طرفین این مساله و نتایج آنها را با روایتی از افرادی که مستقیما در این مساله ورود داشتند مورد بررسی قرار داده بود. افرادی مانند آمنه بهرامی که حالا از بخشش پشیمان شده، معترف بود که اگر این جریانهای روشنفکری به او فشار نمیآوردند هرگز حاضر به عفو نبود و این را برای امنیت اجتماع میخواست، نه آنکه خواسته درونیاش باشد.
در چشم در برابر چشم تلاش شده با عینک اجتماعی به اسیدپاشی نگاه شود تا این معضل برطرف شود. معضلی که عمده نگاهها به آن سیاسی و فارغ از نگاه انسانی است، نگاههایی که آمنه بهرامی را زیر فشار رسانهای آن مجبور کرد و حالا او با دیدن آنچه بر سر دختران اصفهانی آمده پشیمان از بخشش عامل اسیدپاشی به خود است. یکی از بهترین ویژگیهای چشم در برابر چشم آن است که اگر بدون موضع سیاسی و جناحی پای آن بنشینید، میتوانید به یک واقعیت اجتماعی و راهکارهای منطقی و عقلانی آن پی ببرید.
چشم در برابر چشم در ۴۳ دقیقه ساخته شده و با حضور آمنه بهرامی، فریدالدین حدادعادل، محسن جندقی و خانواده چند قربانی اسیدپاشی، به این موضوع پرداخته است. به همین مناسبت گفتوگویی داشتیم با علی صدرینیا، کارگردان مستند چشم در برابر چشم که در ادامه میخوانید.
***
چه شد تصمیم گرفتید «چشم در برابر چشم» را بسازید؟
در ایامی که ماجرای اسیدپاشی اصفهان در صدر اخبار قرار داشت و حاشیههای بسیاری را ایجاد کرده بود، ما دیدیم برخورد رسانهها با ماجرا حالتی متفاوت نسبت به اتفاق چند سال قبل یعنی حادثه خانم آمنه بهرامی پیدا کرده است. اگر دقیقتر بخواهم بگویم، یک مساله اجتماعی مهم بود که اگر ۱۰ سال قبل نگاه درستی به آن میشد و علاج صحیحی نسبت به آن صورت میگرفت، شاید سالهای بعد اتفاق بحرانیتری رخ نمیداد.
ما مستند را با این نگاه به جلو بردیم که شاید هم نهیبی به متولیان این امر و هم به صاحبان رسانه باشد. بسیاری از رسانهها تمایل دارند برخی از موضوعات اجتماعی را با عینک سیاسی ببینند، اما غافل از آنکه این قبیل ماجراهای بلاگیر در سالهای آینده چگونه جامعه را دچار آشفتگی و بحران میکند.
در سالهای اخیر، بسیاری از جریانات روشنفکری در مقابل هر حکم قصاصی، موضع گرفته و کمپین «نه به اعدام» راه میانداختند، به نظر شما علت و پیامدهای این قبیل کمپینها و فشارهای اجتماعی چیست؟
ما ۲ بحث مهم در اسلام داریم. یکی بحث بخشش و دیگری موضوع قصاص. به نظرم نباید از ۲ طرف بام افتاد. به همان ظرافتی که اسلام این ۲ مقوله را مطرح میکند، اگر ما نیز به همان ظرافتها توجه کنیم دیگر درگیر این افراط و تفریطها و فضاهای روشنفکرانه نخواهیم شد. از یک سو مدام در تنور کمپینهای نه به اعدام میدمند و چندسال بعد، وقتی پیامد این تفریط را مشاهده میکنند، مدام معترضند که چرا برخورد جدی نمیشود. در همین قضیه اسیدپاشی نیز با همین موضوع روبهرو بودیم، در زمان حادثهای که برای خانم آمنه بهرامی پیش آمد، ما با رسانههایی مواجه بودیم که بسیار به ایشان فشار آوردند که قصاص نکن و فرد اسیدپاش را ببخش، این فشار اجتماعی از داخل و خارج باعث شد که ایشان در نهایت متهم را ببخشد. درصورتی که جایگاه بخشش برای فردی است که توبه کرده و اشتباهش را پذیرفته و بنا ندارد دیگر عمل خود را تکرار کند، جایگاه قصاص هم برای فردی است که عامدانه عملی شنیع را انجام داده و برخورد با او عاملی میشود تا برای انجام این عمل در جامعه بازدارندگی ایجاد شود.
ما در ماجرای خانم بهرامی دیدیم کسی بخشیده شد که هنوز نیم ساعت از بخشش وی نگذشته، همان رفتار شنیع پیشین را با خانم بهرامی انجام میدهد. خانم بهرامی هم میگوید من در همان نیم ساعت اول فهمیدم که اشتباه کردهام. حالا میبینیم آمار اسیدپاشی که در چند سال گذشته به یکی، دو مورد محدود میشد، پس از گذشت ۱۰ سال بیشتر هم شده است. چرا این اتفاق میافتد؟ چون نتوانستیم برخورد درستی نسبت به آن داشته باشیم و در برابر این قبیل جرمها بازدارندگی ایجاد کنیم.
خانم بهرامی در همین مستند چشم در برابر چشم به نکته جالبی اشاره میکند و میگوید: در بازه زمانی بیان صدور حکم قصاص تا اجرای آن که قریب به یک سال به طول میانجامد، هیچ مورد اسیدپاشی اتفاق نمیافتد. این اتفاق بسیار بزرگی است که رسانهها باید عملکرد خود را در آن دوران مورد بررسی قرار دهند که آیا موضع و فشار آنها در آن زمان تاثیری در جامعه درباره مسائلی که در جامعه برجسته میشوند، مانند حادثهای که برای این دختر معصوم اتفاق افتاده، داشته است؟
به نظرم چون برخی اوقات، ابعاد ماجرا بخوبی دیده میشود و همگان میبینند که دقیقا چه فاجعهای اتفاق افتاده است، همین جریانات روشنفکری داعیهدار قصاص میشوند و مدام بر صدور اشد مجازات تاکید دارند ولی در بسیاری مواقع، چون از عمق فاجعه بیاطلاع هستند، وارد جو نه به اعدام میشوند و این عمل را خشونتآمیز میدانند. در صورتی که در همین موارد اسیدپاشی، اگر رسانهای تعهد و وجدان کاری داشته باشد، برود و از زندگی افرادی که اسیدپاشی علیهشان صورت گرفته است، گزارشی تهیه کند؛ ببیند آنها چند عمل جراحی انجام میدهند و با چه مشکلاتی در زندگی روزمره خود مواجه هستند.
آنها گمان میکنند اسیدپاشی صرفا از بین رفتن صورت است، غافل از اینکه دهها عمل جراحی روی آنها انجام میشود. برود ببیند که چه مشکلات ریوی برای خانم آمنه بهرامی ایجاد شده است؟ اصلا آیا ایشان میتواند چند دقیقه بدون سرفه و مشکلات تنفسی صحبت کند؟ آنها این ابعاد را نمیبینند و سریع وارد جوهای روشنفکری شده و کمپین راه میاندازند و فشارهای رسانهای را پی در پی بر این افراد وارد میکنند. در صورتی که اگر عمق فاجعه را ببینند به همین راحتی حکم صادر نمیکنند، هرچند باز هم ضروری است به اهمیت ظرفیتهایی که اسلام برای جایگاه بخشش و قصاص قرار داده است، توجه کنیم.
فضای مجازی از یک سو باعث میشود موضوعی برجسته شده و مسؤولان برای پیگیری و رفع آن تلاش بسیاری کنند، از سوی دیگر بازار شایعات در این فضا بسیار پرحرارت است و هر سخن درست و نادرستی میتواند احساس عمومی را تحریک و مردم را دچار قضاوت نادرست کند. در این جو مبهم برای قضاوت و رفتار صحیح چه کار باید کرد؟
بله! این سخن صحیح است و فضای مجازی هردو ظرفیت مثبت و منفی را با خود به همراه دارد. به نظرم به هر میزان سواد رسانهای مخاطبان افزایش پیدا کند، کمک شایانی به فهم و حل مسائل اجتماعی، سیاسی و… میکند. ولیکن فضای مجازی الان بستری شده برای رسانههایی که هویت خود را پشت آن مخفی کرده و هرگونه اخبار بیاعتبار و سوگیرانه را در فضای مجازی بازنشر میدهند.
اینها فضاهای بسیاری را در فضای مجازی ایجاد کردهاند و بسیاری از موجها را در این فضا مدیریت میکنند. به نظرم در این فضا بهترین کار آگاهی دادن به جامعه است که به شبکههای اجتماعی و رویکردهای ناشران اخبار توجه کنند. در این جو احساسی که در فضای مجازی جریان دارد، بسیار کمککننده خواهد بود که مردم به ماهیت صاحبان رسانهها توجه کنند و رویکردی فعالانه در قبال اخبار و شایعات فضای مجازی داشته باشند.