به گزارش «عمار فیلم» به نقل از خبرگزاری فارس، مهمان امروز پنجشنبههای شهدایی جوانی خوشنام از شهرستان آباده است که نامش در سراسر کشور برای فعالان فرهنگی به عنوان یک الگو مطرح است و هر سال در این ایام در افتتاحیههای جشنواره فیلم عمار در سراسر کشور در کنار همرزمان خود در این عرصه حضور دارد و اشک و لبخندش با مردم در اکرانهای مردمی فیلمهای عمار تکرار میشود.
در ایام برگزاری افتتاحیه یازدهمین جشنواره مردمی فیلم عمار در استان فارس، به رسم هر سال یاد شهیدی زنده میشود که اسوه ایمان، صداقت و پاکی و همچنین نمونهای والا از اخلاق و ولایتمداری و بصیرت بود، حمید قاسمپور اکران کننده شهیدی که نامش در سراسر ایران رمز گشایش امور اکرانکنندگان عمار است و هرساله در این ایام، یاد و نام او به مراسمات و برنامههای فرهنگی عمارهای سراسر کشور، جلوهای دیگر میبخشد.
شهید حمید قاسمپور، از همان سنین کودکی علاقه شدیدی به اهل بیت (ع) داشت، کمی که بزرگتر شد خود اقدام به برگزاری برنامههای مذهبی و شرکت در جلسات بسیج نمود و حضور مستمر در جمع بسیجیان پایگاه، اولین بارقههای عشق به فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را در او بهوجود آورد تا عنوان یک بسیجی فعال را به نام خود ثبت کرد.
حمید فرزند اول خانواده بود، ۱۶ اردیبهشت ۱۳۷۲ در آباده به دنیا آمد، فقط ۲۲سال داشت که پس از دو ماه حضور در جبهه سوریه، در عصر سیزدهم فروردین ۹۵ در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری داعش منطقه خان طومان، وقتی که مادرش به نیت سلامتیاش سبزه گره میزد او هم با سالار شهیدان و اربابش آخرین سبزه عمرش را در حلب گره زد و با وعده علمدار کربلا راهی آسمان شد و آنقدر اوج گرفت که دیگر زمین تحمل بلندایش را نداشت.
شهید قاسمپور، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را در زادگاهش گذراند و در رشته کارشناسی حقوق در دانشگاه آزاد اسلامی واحد آباده با عنوان دانشجوی شاهد و ایثارگر (فرزند جانباز ۲۵%) شروع به ادامه تحصیل کرد که با نوشیدن جام شهادت موفق به اخذ مدرک کارشناسی نشد.
جبهه و جنگ برایش یک میراث خانوادگی بود و شهادت قصهای آشنا که پدربزرگش نیز نقش اول آن را بازی کرده بود، پدرش که حمید را بهترین دوست خود میداند؛ از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس است، از نظر حمید دین خانواده هنوز تمام نشده است و با این نگاه راهی سوریه شد.
پدرش میگوید: شب خداحافظی، من و مادر و سه برادر و خواهر کوچکش بودیم. فضای خانه خیلی سخت و سنگین بود. حمید بچه اولم بود، با من مثل برادر بود. مردم که ما را در خیابان و محافل میدیدند میگفتند برادر هستید. خیلی غمانگیز بود، به خودم اجازه ندادم در منزل از او خداحافظی کنم. مادرش سه بار او را از زیر قرآن رد کرد و بار سوم گفت حمیدآقا پولی از جیب خودت صدقه بگذار. حمید صدقه گذاشت روی سینی قرآن. مادرش که قرآن را روی سر حمید گرفته بود نتوانست تا ایوان خانه دنبالش برود. طاقت نیاورد و توی سالن نشست.
وقتی وضعیت را اینطور دیدم به خودم اجازه ندادم حمید را در آغوش بگیرم و با او خداحافظی کنم. توی دلم میگفتم حسرت دیدار ما تا قیامت میماند، ولی باز طاقت نیاوردم. حمید هم طاقت نیاورد. رفت بیرون و منتظر خداحافظیام ماند. گفتم پسرم در پناه خدا و دستی تکان دادم. وقتی حمید در حیاط را بست به بچهها گفتم کارتهای بانکی و رمزهایم دست حمید بود کاش میپرسیدم. پسر کوچکم گفت داداش توی سررسید این موارد را برای شما نوشت.
بالاخره به هر بهانهای از خانه بیرون زدم. دیدم حمید ماشین را روشن کرده و از خانه همسایه گذشته، اما همان جا منتظر من مانده است. کنار من آمد و همدیگر را در آغوش گرفتیم. لحظه سختی بود. وقتی که رفت میدانستم حسرت دیدنش به دلم خواهد ماند.
بالاخره به هر بهانهای از خانه بیرون زدم. دیدم حمید ماشین را روشن کرده و از خانه همسایه گذشته، اما همان جا منتظر من مانده است. کنار من آمد و همدیگر را در آغوش گرفتیم. لحظه سختی بود. وقتی که رفت میدانستم حسرت دیدنش به دلم خواهد ماند.
اخلاق و معرفت حمید را باید از مردم بپرسید. واقعاً مرام و ادب حمید زبانزد خاص و عام بود. نه فقط ایشان بلکه شهدای دیگر هم اینگونه بودند. فوقالعاده ولایتمدار و مهمتر از همه ادبش نسبت به بزرگترها و خانواده نمونه بود.
انصافاً هرچه در سیره مردان نیک و اولیای خدا مطالعه کردم در وجود این بشر دیدم، چون من مجروح جنگ تحمیلی بودم حمید از خدمت سربازی معاف بود. از زمانی که وارد مقطع راهنمایی شد مرتب به بسیج میرفت و بسیجی فعال بود. کار فرهنگی در مدارس و یادواره برای شهدا را بر عهده میگرفت و به واسطه این کارها شاخص شده بود. در حدی که دوره دبیرستان اکثر آموزشهای بسیج را دیده بود. سال ۹۱ دوره فرماندهی دسته را با موفقیت گذرانده بود.
کارش به جایی رسیده بود که در گردان بسیج به عنوان مربی اسلحهشناسی و تاکتیک نظامی فعالیت میکرد. گاهی اوقات میگفتم پسرم شما از دوستان پاسدار و نظامی بیشتر پوتین به پا داری. میگفتم چرا اینقدر آموزش میبینی؟ میگفت لازم میشود. بعدها، یعنی یکسال قبل از شهادتش، زمزمه رفتن سوریه داشت.
حمید دانشجوی ترم آخر کارشناسی حقوق بود. مثل خود من بسیجیوار به جبهه رفت. زمستان ۱۳۹۴ به سوریه اعزام شد و ۱۳ فروردین ۹۵ در خانطومان حلب شهید شد.
در مورد چگونگی بازگشت جنازهاش میگوید: پیکرش معجزهوار بهدست ما رسید. ۱۳ فروردین ۹۵ که خانطومان سقوط کرد، حدود یک ساعت دشمن به خاکریز ما ورود کرده بود.
با بعضی عمیق و چهرهای صبور میگوید: حرامیها بالای سر حمید رسیده بودند و در حرکت خبیثانهای جگرش را از بدنش بیرون کشیده بودند. همین باعث شد حمید در بین شهدای مدافع حرم به حمزه شهدای حرم معروف شود.
بعد از اینکه نیروهای کمکی ما میرسند، دشمن دوباره عقبنشینی میکند و حتی فرصت نمیکند جنازه نیروهای خودش را که در چند متری پیکر حمید بودند به عقب برگرداند. کمی بعد خانطومان را بچههای مازندران از بچههای لشکر ۱۹ استان فارس تحویل میگیرند. طی آتشبسی که صورت گرفته بود و در واقع حیله دشمن بود، خانطومان به دشت کربلا تبدیل میشود و ۱۶ دلاور مازندرانی ۲۵ روز بعد از شهادت حمید در همین سرزمین به شهادت میرسند.
۱۳ فروردین که حمید شهید میشود، آن روز درگیری تا تاریکی هوا ادامه پیدا میکند. در تاریکی شب پیکر حمید را پیدا نمیکنند تا اینکه بعد از نماز صبح پیدا میشود و روز ۲۰ فروردین ۹۵ در گلزار شهدای شهرستان آباده به خاک سپرده شد.
دوستانش میگویند: همیشه اولویتش با کارهای فرهنگی و پیگیر کارهای روی زمین مانده بود یکی از این فعالیتها اکران آثار جشنواره عمار بود که به عنوان یک تکلیف به آن نگاه میکرد.
مسعودی از اکران کنندگان ستاد جشنواره عمار آباده میگوید: زمانی که فیلمهای جشنواره پنجم تازه رسیده بود، با این شهید هم برای همکاری تماس گرفتیم منتها ایشان عذرخواهی کردند و گفتند که وقتش را ندارند.
چند روز بعد خود شهید قاسم پور با بنده تماس گرفتند و اعلام کردند که آمادگی دارند تا اکرانهای دانشآموزی را برعهده گیرند. از ایشان پرسیدم چرا در همان روز حاضر نشدید که پاسخ دادند: «جزوهای از دیدار مسئولین جشنواره عمار با حضرت آقا را خواندم و این تعبیر مقام معظم رهبری که عمار را مصداق جهاد فرهنگی دانسته بودند توجهم را جلب کرد و احساس وظیفه کردم.»
و اینک باید از خودمان بپرسیم، رسالت ما در ایام فاطمیه و روزهایی که منتهی به شهادت سردار دلها و چهلمین روز شهادت دانشمند هستهای شهید محسن فخری زاده و نیز ایام حزن از دست دادن شهیدی چون سردار استوار محمودآبادی و آغاز به کار یازدهمین جشنواره مردمی فیلم عمار و شدت گرفتن خطر تحریف است، چیست؟
هرساله با قرار گرفتن در این ایام، یاد و نام شهید حمید قاسمپور در تمام برنامههای جشنواره عمار در سراسر کشور تکرار میشود و اکران کنندگان عمار، به عنوان یک فرهنگی کار الگو به او ادای احترام میکنند ولی امسال حکایت چند بعدی است و امیدواریم همه ما رهرو راه شهیدان باشیم.