به گزارش «عمار فیلم»، محمدطه امیری، ۲۶ ساله که کارشناسی روزنامهنگاری دارد و در حوزۀ مستندسازی نیز فعال است. اولین فیلمش را سال ۹۱ ساخته که یک فیلم کوتاه به نام «عزالدین» درباره بمبارانهای غزه توسط رژیم صهیونیستی است. بعد از چند تجربه دیگر، بههمراه دوستانش، مرکز هنری-رسانهای «مُحرِم» را شکل داده و در عرصه تولیدات رسانهای، مشغول هستند.
مستند «آقا سعید» و «حصار المسیح» از جمله کارهای پیشین این گروه است. «بیر عالم سوز» که در اصل عبارتی ترکی به معنی یک دنیا حرف است، عنوان کار اخیر این گروه و اولین اثر جدی محمدطه امیری است که در دهمین جشنواره مردمی فیلم عمار حضور دارد. با امیری درباره این اثر که روایتی از زندگی و فعالیتهای یکی از هنرمندان انقلاب است، گفتوگویی داشتیم که در ادامه میآید.
چه شد که به سراغ «بهزاد پروینقدس» رفتید؟
عبدالحسین عدلو که از دوستانم و تهیهکننده این مستند هم است، سابقه آشنایی چند ساله با «حاج بهزاد» را دارد که هر از چند گاهی، خاطراتی از «حاج بهزاد» تعریف میکرد که برای ما جذاب بود و میخواستیم این شخصیت را از نزدیک ببینیم و قصههایش را بشنویم و کمکم، ایدههای مختلفی درباره این قصهها برای ما شکل گرفت. آقای عدلو، به من گفت که بیا کاری درباره «حاج بهزاد پروینقدس» بسازیم، من هم از خداخواسته قبول کردم. طرح کار را به خانۀ تولیدات جوان صداوسیما که کارش حمایت از فیلم اولیهاست، ارائه دادیم و کار تحقیق را شروع کردیم.
«حاج بهزاد پروینقدس»، یک شخصیت هنری در شهر تبریز است که در جنگ تحمیلی بوده اما در کنارش، عکاس، مستندساز و طراحی هم کرده است و کارهای زیادی در حوزۀ هنر جبهه و دفاع مقدس انجام داده و میدهد. اگر روزی پشت دستگاه مونتاژ، فیلم نوارها را قیچی میکرده و به هم میچسبانده است الان، پشت رایانه، تدوین میکند. این نکته برای من خیلی جالب بود، آدمی که اینقدر سختی کشیده و خاطرات تراژیک دارد، رفقایش شهید شدند، ولی او هنوز از فعالیتش، دست نکشیده در حالیکه شما در فضای جبهه فرهنگی دیدهاید که برخی بعد از مدتی، به دلیل دیده نشدنها و مسائل دیگر، به گوشهای میروند و زندگی خودشان را میکنند. میتوان گفت خاطرات «حاج بهزاد» آرشیو جنگ تحمیلی در تبریز است. از دستنوشته تا انگشتر خونی شهید، همه را با هزینۀ شخصی خودش جمع کرده و نگهداری میکند.
روند ساخت به چه صورت بوده است؟
در سفری که به تبریز داشتیم، پای صحبتهای »حاج بهزاد» نشستیم. روایتهای خودش از آن چیزی که ما شنیده بودیم، جذابتر، متنوعتر و هم خیلی مسحور کنندهتر است. موقع برگشت، ۲۰-۳۰دفتر خاطرات از ایشان با خود به تهران آوردیم. خاطرات را خواندیم و به سناریوهای مختلفی رسیدیم که بعضی از آنها به دلایلی مثل مشکل مالی، محدودیت زمانی و مواردی هم بهدلیل تجربه کم خودم خط خورد تا به مدلی رسیدیم که براساس آن مدل دوباره تبریز رفتیم و ضبط کار را شروع کردیم.
پای تدوین که نشستیم، تازه فهمیدیم با چه پروژۀ بزرگی روبرو هستیم. دستِکم، فقط ۳۰ ساعت مصاحبه گرفتیم، چون قصهها تمام نمیشد و از پس هم میآمد. خیلی سخت بود که بخواهیم این قصههای جذاب را کات و تدوین بزنیم. در نهایت، کار را بهنوعی جلو بردیم که نه قصهها از دست بروند و نه آنها را لَبپُر کنیم، نگه داشتیم شاید در آینده، بتوانیم کار دیگری با آن بکنیم. تصمیم گرفتیم مستند را با محوریت قصهها و خاطرات «حاج بهزاد» جلو برود. یعنی ما به بهانه هنرمند بودن «حاج بهزاد»، به سمتش نرفتیم، بنابرین این اثر، بیشتر یک مستند «قصهگو» است و شما اگر مستند را ببینید در بَکگراند، یک هنرمند را به شما معرفی میکند و تأکید کار، بیشتر، روی قصههایی است که شخصیت حاج بهزاد را شکل داده است. روایت اینچنینی، جذابیت کار را دوچندان میکرد. تقریبا یک سال و چند ماه طول کشید تا تولید این مستند، به تمام رسید.
بهعنوان کسی که درباره یک پیشکسوت هنر انقلاب، اثری ساختهاید، به نظرتان، مستندسازها برای پرداختن به چنین شخصیتهایی به چه نحو عمل کنند که خروجی خوبی داشته باشد؟
در ساخت مستند خیلی مهم است که شما با چه شخصیتی مواجه هستید. وقتی میخواستم مستند را بسازم، عدهای میگفتند به سراغ دوستان «حاج بهزاد» برو و از آنها مصاحبه بگیر، یک مصاحبه هم از خودش بگیر و تمام. یا اینکه یک دوربین روی دستت بگیر و یک صبح تا شب از سوژهات فیلم بگیر. من به این عقاید احترام میگذارم؛ اما با تحقیقاتی که در مورد حاج بهزاد انجام دادم، فهمیدم که این شخصیت، یکسری لایههای درونی و پیچیدگیهایی دارد که با این مدل مستندسازیها بهدست نمیآید. من باید بدانم وقتی روبروی سوژه مینشینم، سؤالم را چطور بپرسم تا به هدفم برسم. باید بداننم اوضاع سوژه چطور است. از چه چیزی بدش میآید و از چه چیزی خوشش میآید. اینها مستلزم شناخت کامل از سوژه در مرحلۀ تحقیق است.
جشنوارۀ عمار؟
من از ابتدا علاقهمند به سینما بودم؛ اما اکران اولین فیلمم در جشنوارۀ عمار، خیلی مشوقم بود تا در این مسیر بمانم و فعالیت کنم. من به این جشنواره تعلقخاطر دارم؛ اما ایراداتی هم به آن وارد است. وقتی با یک جشنواره روبرو هستیم، همهچیز آن باید حرفهای باشد. باید رنگ و بوی مسابقه بدهد. مثلاً داورها باید به موضوع مرتبط باشند. جشنواره عمار باید به این نتیجه برسد که من میخواهم یک جشنواره فیلم باشم یا اینکه به قول خارجیها میخواهم یک ایونت (رویداد) باشم. این مسئله، به شورای سیاستگذاری جشنواره برمیگردد که تصمیم بگیرد که «عمار» در عین مردمی بودن، جشنواره است و باید فرمت جشنواره رعایت شود. یعنی سعی کنیم کمی حرفهایتر و منظمتر کارها را انجام دهیم. وقتی اسم جشنواره را «عمار» گذاشتهایم، توقعانی از جشنواره پیش میآید.