به گزارش «روابط عمومی جشنواره عمار» به نقل از سینما انقلاب، وحید جلیلی در هفتمین روز هم اندیشی سینما انقلاب که در روز جمعه ۲۹ بهمن ماه در تالار سوره حوزه هنری آغاز به کار کرد در سخنانی، گفت: نکته بعدی که به نظرم رسید شاید بشود ذیل عنوان سینما و عدالت طرح کرد، ظلم به موضوعات است، ظلم به ماجراها ، واقعیت ها، قهرمان ها و… است. ظلم به اتفاقات دراماتیک بزرگ و با قابلیت های فراوان سینمایی است که در طی ده ها سال امکان راه یافتن به سینمای ایران را پیدا نکرده است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
« تِلکَ الدّارُ الآخِرَهُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدونَ عُلُوًّا فِی الاَرضِ وَلا فَسادًا وَالعاقِبَهُ لِلمُتَّقینَ»
خوب عنوانی که دوستان برای بحث پیشنهاد کرده اند، نسبت عدالت و سینماست. هم سینما عرصه خیلی وسیع و متنوع و رنگارنگی است و هم مفهوم عدالت، مفهوم دراز دامن و مفصل و بعضاً پیچیده ای است. لذا دامنه بحث خیلی وسیع می شود که قاعدتاً در بضاعت حقیر نیست که تا یک بحث کامل و جامعی خدمت دوستان عرض کنم. دو سه تا نکته به ذهنم رسید که با عزیزان درمیان بگذارم.
یکی از معانی عدالت راه میانه است بین افراط و تفریط. از این منظر اگر بخواهیم به فضای سینمای ایران نگاه کنیم، به نظرم می آید اگر بتوانیم مصادیق افراط و تفریط را در این سینما نشان دهیم، یک راهی به سمت عدالت گشوده ایم. اگر این تعریف مشهور را از سینما بعنوان هنر، صنعت، رسانه قبول کنیم _که به نظرم تعریف بدی هم نیست_ وقتی به تاریخ سینمای خودمان نگاه میکنیم _به خصوص در این چند دهه ی اخیر_ به نظر می رسد گاهی ما در بعضی از اضلاع این تعریف دچار افراط و تفریط شده ایم. در سالهای اخیر مخصوصاً مسئله فرم و محتوا در میان منتقدین یکی از مسائل مورد بحث جدی بوده است. خیلی بحث میشود. هنوز هم شما می بینید بسیاری از منتقدین راجع به فرم خیلی حرف میزنند. البته نباید از طرف دیگر افتاد و تفریط کرد و گفت فرم مهم نیست و استانداردهای سینمایی _چه از جهت تصویری و چه از جهت دراماتیک_ مهم نیست. اینکه یک اثری از لحاظ معیارهای سرگرم کننده، کشش، تعلیق، شخصیت پردازی و… به معیارها و استانداردهای سینما نزدیک باشد خوب است و نمیتوان آن را نفی کرد. اما یکی از مصادیق بی عدالتی، افراط در این قصه است. یعنی آن چنان ما در اهمیت فرم افراط کنیم که ابعاد دیگر مسئله، تحت الشعاع قرار بگیرد. من یک بار مثالی زدم و گفتم: اگر سینما یعنی فقط فرم، و اینکه یک اثری صرفا” از جهت معیارهای تصویری و دراماتیک درآمده باشد، خوب ما چه نیازی داریم که در ایران فیلم بسازیم؟ چه نیازی هست که ما این همه از منابع کشور را مشغول سینما بکنیم؟ مگر ما فیلم نمی خواهیم؟ مگر تعریف فیلم این نیست که یک اثر تصویری دراماتیکی که معیارهای استاندارد را داشته باشد و مردم بتوانند آن را ببینند و از آن لذت ببرند؟ یا حاضر باشند برایش پول بدهند. مطمئنا” در هر سال، در جهان فیلم هایی ساخته می شود که با همین معیارهای ممیزی جمهوری اسلامی و یا با مختصر ویرایشی قابلیت اکران هم در سینمای ایران را داشته باشد. از هالیوود تا بالیوود، از ژاپن تا فرانسه و… کشورهای دیگری دارند فیلم میسازند و از نظر شما هم که فیلم یعنی فقط فرم. خوب ما همبن ها را بگیریم، دوبله کنیم و در کشورمان نمایش دهیم و چه بسا استقبال بیشتری هم از آنها بشود. این سوالی است که دوستانی که به شکل افراطی دارند راجع به فرم حرف میزنند باید به آن پاسخ بدهند.
اگر این گزاره را بپذیریم، آن وقت باید خیلی چیزهای دیگر را هم تعطیل کرد. نه فقط سینمای ایران را باید تعطیل کرد بلکه باید فوتبال ایران را هم تعطیل کرد. چون اگر فوتبال یعنی آن چیزی که در بوندسلیگا و لیگ جزیره و لالیگا و… اتفاق می افتد، خوب دیگر بازی مثلا” سیاه جامگان با پدیده چه معنایی دارد؟ حتی بازی استقلال و پرسپولیس چه معنایی دارد؟ خوب آن بازی که آقای مسی میکند کافی است. دیگر چرا شموشک نوشهر هم باید تیم داشته باشد؟
پس وقتی واقع بینانه تر نگاه میکنیم می بینیم هیچکدام از این پدیده ها صرفا” یک سری قواعد و معیارهای فنی و حرفه ای نیستند. ماهیتشان صرفا” از یک سری استانداردهای فنی تشکیل نشده است. مخاطب ایرانی دوست دارد برود دربی استقلال و پرسپولیس را ببیند؛ اگرچه این دو تیم خیلی هم بد بازی کنند. مخاطب ایرانی دوست دارد ماجراهای خودش، داستان های خودش، شخصیت های خودش، دردهای خودش و قهرمانهای خودش را در آئینه ی سینما ببیند. پس نمی شود گفت سینما صرفا” فرم است. این افراط ها به نظرم یکی از مصادیق ظلم به سینما است. البته اگر از طرف دیگر هم به تفریط بیفتیم همین مسئله است. اگر بگوییم شما چون یک حرف مهمی را میخواهی بزنی یا یک ارزش فرهنگی را به تصویر بکشی، قواعد سینما مهم نیست. دوربین را بکار، چهارتا پلان سر هم کن و فیلم بساز. نه. هر دو طرف را باید دید.
ما از ناحیه ی این نوع بی عدالتی در سینما دچار آسیب های جدی شده ایم. یعنی اصالت دادن افراطی به فرم موجب شده است که ما از خیلی از ظرفیت های سینما محروم شویم. برای طرح مسائل جامعه خودمان و حتی برای حل مسائل جامعه ی خودمان سینما می توانسته خیلی خدمات به ما عرضه کند ولی خودمان با یک سری ویروسهای نظری و یک سری اشتباهات استراتژیک راجع به ماهیت سینما و کارکردهای آن، خودمان را از آن ها محروم کرده ایم. این بی عدالتی ها باعث شده است خیلی از ظرفیت های سینما در ایران شکوفا نشود.
نکته ی دومی که به نظرم رسید شاید بشود ذیل عنوان سینما و عدالت طرح کرد، ظلم به موضوعات است، ظلم به ماجراها، واقعیت ها، قهرمان ها و… است. ظلم به اتفاقات دراماتیک بزرگ و با قابلیت های فراوان سینمایی است که در طی ده ها سال امکان راه یافتن به سینمای ایران را پیدا نکرده است. نمونه هایش هم خیلی زیاد است. من به تبع پژوهشی که بیش از دو سال است راجع به یکی از وقایع تاریخ معاصر شروع کرده ایم و به نتایج بسیار شگفت انگیزی درباره ی آن رسیده ایم این موضوع را در این جلسه طرح می کنم.
یک ماجرایی داریم در تاریخ معاصرمان به نام قیام گوهرشاد. همین اخیرا” در دهه ی فجر امسال در یکی از همین مستندهایی که به مناسبت دهه ی فجر تهیه شده بود، نوار مکالمات هیئت دولت را در سال ۵۷ _فکر میکنم دولت بختیار باشد_ منتشر کردند. در آنجا آقای قره باغی است شاهد می آورد که ما باید مردم را بکشیم تا شورش سرکوب شود و شاهد مثالش هم این است که همانگونه که اعلیحضرت رضاشاه کبیر در ماجرای گوهرشاد _ایشان میگوید_ سیصد نفر را در یک شب کشتند. و از قاطعیت رضاشاه نجلیل میکند و آن را بعنوان یک نمونه و الگو برای حکومت داری اعلام میکند. آمار کشته ها البته خیلی بیشتر از اینهاست. من با بعضی از شاهدان عینی قضیه ی گوهرشاد خودم مصاحبه کردم _که یکی شان مرحوم آیت الله خزعلی بودند_ ایشان میگفت من بالای سر دوتا از کشته ها وقتی داشتند جان میدادند رسیدم. اینها کسانی بودند که با وجود تیر خوردن توانسته بودند خود را بیرون بکشند ولی در یکی از صحن های حرم مطهر افتادند و ما لحظات احتضار اینها را دیدیم. یا آیت الله واعظ زاده که ایشان هم اخیرا” مرحوم شدند، ایشان هم که خودشان جزو شاهدان آن ماجرا بوده اند میگفتند تعداد کشته ها بیش از ۱۲۰۰تا شهید بوده است. یک جلسه ای با دوستان هنرمند مشهد داشتیم، بحثی شد. دوستان سوالی داشتند که شما دنبال چه نوع هنری هستید؟ هنر انقلابی؟ دینی؟ گفتم خوب بالاخره ما به دنبال هنر دینی و انقلابی هم هستیم ولی فعلا” من از شما هنر طبیعی میخواهم. گفتند هنر طبیعی یعنی چه؟ گفتم هنر طبیعی یعنی اینکه در هر شهر با فرهنگ دنیا اگر در یک شب بیش از هزار نفر را بدلیل یک مطالبه ی فرهنگی _که حفظ لباس ملی شان بوده است_ قتل عام کردند، قطعا” هشتاد سال بعد به اندازه ی یک موزه راجع به آن ماجرا اثر هنری وجود میداشت. چه مجسمه هایی می ساختند، چه نقاشی هایی، چه تئاترهایی و… گفتم شما کل مشهد را بگردید. اگر یک کارت پستال شما درباره ی واقعه ای به این عظمت پیدا کردید من به شما جایزه میدهم. اگر یک بیت شعر پیدا کردید من به شما جایزه میدهم. گفتم این هنر، هنر غیر طبیعی است. نه هنر غیر ارزشی و غیر فرهنگی. اصلا” غیر طبیعی است. عذر میخواهم؛ اگر به یک گربه هم لگد بزنید از خودش یک واکنشی نشان میدهد. یک انسان خیلی معمولی هم وقتی از کنار چنین ماجرایی میگذرد حتما” یک واکنشی در او شکل میگیرد. نمیشود هنر ایران چنین سکوت مطلقی را در طول ۸۰سال به یک چنین جنایت عظیمی روا داشته باشد.
در این دو سال ما یک کار پژوهشی عظیمی را شروع کرده ایم. با حدود هزار نفر مصاحبه کرده ایم. کسانی که هم از قصه ی گوهرشاد و هم از مجموع ماجراهای کشف حجاب خاطره داشتند. حدود بیست نفر از کسانی که تا به حال از آنها مصاحبه گرفته ایم از دنیا رفته اند. یکی از آنها تعریف میکرد و میگفت زمانی که داشتند افرادی که کشته و مجروح شده بودند با یکدیگر در آن گودال دفن میکردند، یک نفر از کسانی که لا به لای کشته ها بود دستش را بلند کرد. آن سرباز رضاخان رفت بالای گور ایستاد و گفت: چیه؟ التماس میکنی؟ آن فرد به سرباز اشاره کرد که جلو برود. وقتی سرش را جلو برد به آن سرباز گفت: میخواستم بگویم هنوز روی حرفم هستم. بعد هم سرباز لگدی به او زد و رویش خاک ریخت.
خوب آن تلاش رضاخان بود و این تلاش، توسط دیگرانی مثل ما ادامه پیدا کرد و در طی این هشتاد سال با بایکوتی که انجام داده ایم تکمیل شد. ما حتما” امروز در هنر خودمان، در سینمای خودمان به یک نهضت واقعی ضد سانسور نیازمندیم. ما به یک سینمای ضد فیلتر، ضد سانسور نیاز داریم. وقتی این همه حماسه و قهرمان با سکوت ما و با سانسور ما مدفون شدند. حالا ماجراهای مربوط به کشف حجاب در ایران معاصر خیلی ماجراهای مهمی است. از اوایل ۱۳۱۴ تا اواخر ۱۳۲۰ تلاشی که رضاخان برای اعمال غربزدگی سرسپرده ی سطحی نگر احمقانه ی خودش بر کشور میکند، تلاش شگفت انگیزی است. ما از روستاهایی مصاحبه گرفته ایم که الآن بعد از گذشت ۳۸سال از انقلاب اسلامی هنوز در برخی از اولیاتشان مانده اند. ولی در همان روستا خاطراتی تعریف میکنند که با چه سبعیت و چه حدیتی ماموران رضاخان می آندند و چادر از یر زنان ما میکشیدند. ما نامش را گذاشته ایم ۷سال دفاع مقدس. شاید بشود گفت کمتر خانواده ی ایرانی پیدا میشود که در آن، خاطره ای از ماجراهای کشف حجاب رسوخ نکرده باشد. هرکدام از اطرافیانمان که یک نسل عقب تر هستند بپرسیم، داستانی از این اتفاق دارند. بسیار هم داستان های متنوعی اتفاق افتاده است. از خود اعضای کابینه ی رضاخان با این قضیه دچار چالش میشوند تا پیرزنان برقع پوش مثلا” روستاهای بشاگرد. یک رنگین کمانی از ماجراهای بسیار متنوع؛ از تراژیک تا بعضا” کمیک. ولی شما می بینید سینمای ایران، ادبیات ایران، شعر ایران، نقاشی ایران و… نسبت به این فابلیت های دراماتیک و تصویری و… از خودش واکنشی نشان نداده است. حدا رحمت کند آقای علی حاتمی را. ایشان تنها کسی است که در یک سکانس از فیلم مادر به قضیه ی گوهرشاد اشاره کرده است. دارد تعریف میکند که چگونه پدر آنها تبعید شده بود. میگوید در مسجد گوهرشاد بود، فرمان تیر را اجرا نکرد و تبعید شد. در همین حد. بعضی نمونه های انگشت شمار دیگر هم هست که واقعا” تکافوی این همه قابلیت های دراماتیک را نمیکند. این را من بعنوان یک نمونه عرض کردم. از این نمونه ها ما در تاریخمان کم نداریم.
در مشهد ما یک عده ای خیلی حرف های روشنفکری میزنند که فردوسی هم باید در حد امام رضا(ع) باید بزرگ داشته شود و… بنده عرض کردم: خیلی جالب است که شما از فردوسی دم میزنید. فردوسی بزرگ دغدغه اش چه بود؟ منش و آرمانش چه بود؟ او همه ی دغدغه اش این بود که آرمانهای این ملت، قهرمان های این ملت، حماسه های این ملت چنهان نماند و به نسلهای بعدی منتقل شود. گفتم شماهایی که از این حرف ها میزنید، اکثرتان _ اگر نگویم همه تان_ حاضر نشدید برای ده ها هزار شهید این کشور، برای ده ها هزار قهرمان حماسی این کشور یک بیت شعر بگوییدو افتخارتان این است که ما یک داستان کوتاه هم راجع به دفاع مقدس نداریم. بعد شماها از فردوسی دم می زنید؟
حالا به نظرم این فقط ظلم به موضوع نیست؛ بلکه به نظرم ظلم به خود سینماست. چون سینما ماجرا را میطلبد. نمیدانم در تاریخ چندهزارساله ی ایران، ما کدام مقطع را مثل مقطع ۵۰ ساله ی اخیر پیدا میکنیم که اینقدر سینمایی باشد و اینقدر قهرمان و داستان داشته باشد. انقلاب اسلامی از یک طرف ده ها هزار بلکه میلیون ها ماجرا و قهرمان به سینمای ایران تقدیم کرد _و متاسفانه سینما بخش زیادی از آن را پس زد_ و از طرف دیگر میلیاردها مخاطب برای سینمای ایران فراهم کرد. جهان تشنه ی این بود که ببیند کسانی که از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند، کسانی که همزمان با ابرقدرت شرق و غرب درافتادند، اینها چه کسانی هستند؟ چشم ها خیره و تشنه بود که ایران و انقلاب اسلامی و قهرمانهایش را بشناسد. میلیاردها مخاطب بالقوه برای سینمای ایران فراهم بود و ما از این قابلیت چه استفاده ای کردیم؟ این به نظرم ظلم به انقلاب هست، ولی بیشتر ظلم به خود سینماست. ما سینما را محروم کنیم بدلیل دیدگاه های ایدئولوژیک و سیاسی مان از بسیاری از قابلیت های دراماتیکی که در این انقلاب هست. مثلا” ترور _جدای از جنبه های سیاسی و تاریخی اش_ هر تروری یک درام است. یک طرح توطئه ای دارد، یک قهرمانی دارد و… ما ۱۷۰۰۰شهید ترور داریم که در آن رئیس جمهور هست، نخست وزیر هست، ده ها نماینده ی پارلمان هست، کبابی هست، راننده هست، پارچه فروش هست و… تا قبل از این یکی دوتا فیلم اخیر، کل چیزی که ما راجع به ترور کار کردیم یک اپیزود از فیلم “تویی که نمی شناختمت” بود که آقای طالب زاده نقش یک پاسداری را بازی میکرد که از جبهه بازمیگردد و جلوی در خانه اش ترور میشود.
خود موضوعات بین المللی که ایران درگیرش بوده است. مثل همین ماجرای لانه ی جاسوسی. بسیار فیلمهای جذاب و دراماتیک با مخاطب دراماتیک میشد راجع به این قصه ساخت. مثل ماجرای سلاح های شیمیایی. به صدام انواع هواپیماها، اسلحه ها، سلاح ها و موشک های شیمیایی میدانند. بعد ما میخواستیم سیم خاردار بیاوریم، در یکی از کشورها جلویش را گرفتند. اینها جدای از ابعاد ملی و تاریخی و سیاسی، ماجراهای دراماتیکی است که حتی اگر حزب اللهی هم نباشیم و به کشور و انقلاب هم علاقه ای نداشته باشیم، فقز و فقز اگر دغدغه ی سینما هم میداشتیم باید تا امروز صدها موضوع دراماتیک مربوط به انقلاب اسلامی ساخته شده بود. پس معلوم است آنهایی که ادعا میکنند ما دغدغه ی سینما داریم اصلا” اینطور نیست؛ اتفاقا” آن ها بسیار ایدئولوژیک تر و سیاسی تر دارند برخورد می کنند.
اما بخش سوم عرایضم. این هم به نظرم ذیل بحث عدالت و سینما می گنجد: ظلم به آثار ساخته شده. ظلم قبلی به آثار ساخته نشده بود، این یکی ظلم به آثار ساخته شده است. امسال شاید به جرات بتوان گفت بهترین سال سینمای انقلاب اسلامی در طول ۲۰سال اخیر بوده است. من خودم به یاد ندارم در بیست سال اخیر در سینمای انقلاب سالی داشته باشیم با این همه آثار درجه یک پربار و جذاب و عالی. از “یتیم خانه ی ایران” بگیرید که امسال دیدیم تا “ایستاده در غبار” و “سیانور” و حتی فیلمی مثل “ابو زینب” و… در جشنواره ی اخیر هم “ماجرای نیمروز”. بعضی از این فیلم ها باید ده-پانزده سال انتظار می کشیدیم که یکی اش را در یک سال ببینیم. ولی امسال ما پنج-شش اثر درجه یک در سینمای انقلاب داریم که اکثر آنها یک سر و گردن از سینمای ایران بالاتر است. با اینها چه کردیم؟ ما امروز در بهترین شرایط هستیم و در بدترین شرایط. روی این هم باید یک تحلیلی انجام داد. ما امروز به نظرم از لحاظ خیلی از عرصه های افرهنگی مان در بهتری شرایط هستیم، و متاسفانه در بدترین شرایط. کاری مثل “یتیم خانه ی ایران” با آن عظمت ساخته میشود. بارها در جاهای مختلف گفته ام که آقای میگل لیتین را به ابران دعوت کرده بودیم. میگل لیتین جزو مشهورترین و محبوب ترین فیلمسازان آمریکای لاتین است. صاحب جوایز بین المللی و آدم درشتی است. کسی است که آقای گابریل گارسیا مارکز یک کتاب درباره ی زندگی اش نوشته است به نام “سفر محرمانه ی میگل لیتین به شیلی” که در ایران هم ترجمه شده است. بعضی از روشنفکرهای ما اگر آقای مارکز یک بیت از اشعارشان را خوانده بود تا هفتادسال به بقیه فخر می فروخت. آقای لیتین کسی است که مارکز درباره اش کتاب نوشته است. ایشان در تابستان امسال از طرف جشنواره ی عمار دعوت شد و به ایران آمد. یکی از فیلمهایی که در ایران دید “یتیم خانه ی ایران” بود. کلاه از سرش افتاد. خیلی بهت زده از ما این سوال را می پرسید و میگفت من آقای کیارستمی را می شناسم و فیلمهایش را هم دوست دارم. ولی چرا از ایران فقط کیارستمی را می شناسند؟ چرا ابوالقاسم طالبی را کسی نمی شناسد؟ شما چنین سینمایی دارید و دنیا خبر ندارد؟ یک فیلم دیگر هم دید. فیلم “چ” آقای حاتمی کیا. این دو فیلم را که دیده بود، مبهوت بود که چگونه در دنیا کسی شما را نمی شناسد؟ خبر نداشت ما آبروداری کردیم و “یتیم خانه ی ایران” را در ایران هم نمی شناسند. یک کاری در این تراز ساخته میشود _از جهت سینمایی، محتوایی، بزنگاه تاریخی و…_ بعد توجهی به آن نمیشود. شما صدها هزار فعال فرهنگی در کشور دارید. فقط بسیج مثلا” میگوید من چهل هزار پایگاه فرهنگی دارم. موبایل هایمان را نگاه کنیم ببینیم در آن چه خبر است؟ آقای طالبی حرف جالبی زد. گفت من _که عمل قلب باز کرده ام و سلامتیم در خطر افتاد و چند سال روی این فیلم وقت گذاشتم و در یک متر برف این فیلم را ساختم_ اگر یک فیلم ده دقیقه ای علیه جمهوری اسلامی ساخته بودم، همه ی نماز جمعه های کشور علیه من حرف میزدند و من را مشهور میکردند ولی حالا که اثری در تراز “یتیم خانه ی ایران” ساخته ام کسی عین خیالش هم نیست که میشود حداقل از این فیلم حرف زد. جایی من گفتم امر به معروف در جامعه ی ما به مراتب از نهی از منکر، غریب تر و مظلوم تر است. ما از اخبار منفی خیلی زود به هیجان می آییم و آنها را با هم در میان میگذاریم. (همین فعالان فرهنگی ارزشی را عرض میکنم.) ولی متاسفانه اخبار مثبت ما را به هیجان نمی آورد. کاری در اندازه ی “ایستاده در غبار” ساخته شود، “یتیم خانه ی ایران” ساخته شود، “سیانور” و “ماجرای نیمروز” ساخته شود توجهی نمی کنیم. این فضا، فضای بیماری است. می شود تعابیر خیلی تندتری هم به کار برد. این فضای مازوخیستی که حاکم شده است بر بسیاری از محافل فرهنگی ارزشی ما، به نظرم سرنوشت خوبی را برای انقلاب رقم نخواهد زد. فضایی که صرفا” از اخبار منفی استقبال میکند و از آنها به هیجان می آید. هرچه سریعتر باید یک فکر جدی برایش کرد وگرنه ما در بهترین شرایط به بدترین سرنوشت ها دچار خواهیم شد. در شرایطی که به نسبت ۲۰سال پیش خیلی دستمان پر است. در هر رشته ی هنری که نگاه میکنیم کارهای بسیار خوبی می بینیم. اما عمده ی انرژی و تمرکز ما و هیجان ما معطوف به بدی ها و منکرها و تهدیدهاست. فرصت ها و قابلیت ها را چندان نمی بینیم.
عذرخواهی میکنم که صحبتم طول کشید.