به گزارش «روابط عمومی جشنواره عمار» به نقل از فردا نیوز، شاید کسی که قصه «سروناز» در فیلم «ترمینال غرب» را ببیند با خود بگوید که ای بابا باز هم این دلواپسان می خواهند آمریکا را در دیدگان ملت خراب کنند؛ اما قصه او در این فیلم برگرفته از داستانی واقعی و از داستان زندگی «ساناز نظامی» است که اتفاقا در سال ۹۲ و همزمان با با آغاز ریاست جمهوری دکتر حسن روحانی به سوژه اصلی رسانه ها تبدیل شد.
کسانی که فیلم سینمایی «ترمینال غرب» را دیده اند به خوبی شخصیت سروناز با بازی متین ستوده را به خاطر دارند، این شخصیت که از نقش های مکمل فیلم است، در فیلم، نقش خواهر «امید» را بازی می کند.
«سروناز» در این فیلم که به نظر می رسد دختری باهوش و تحصیلکرده است، دغدغه هایی زیست محیطی دارد و طرحی برای احیای دریاچه ارومیه به مسئولان پیشنهاد می دهد که اهمیتی به آن داده نمی شود، اما او نا امید نمی شود و طرحی برای دریاچه میشیگان آمریکا آماده می کند و به کمک نامزدش نیما که یک دو رگه ایرانی آمریکایی است با اخذ پذیرش از دانشگاهی در آمریکا برای ادامه تحصیل به این کشور می رود.
او عزم جدی دارد تا بار سفر بندد و به آمریکا برود و سخنرانی و وعده های کاندیدای محبوبش در راستای در دستور کار قرار دادن وضعیت دریاچه ارومیه و احیای آن نیز پس از انتخاب او به عنوان رئیس جمهور او را دلگرم نمی کند تا به سرزمین رویاهایش نرود.
سروناز بی توجه به اصرار خانواده مبنی بر عدم اعتماد واهی و پوچ به امید و عده های نامزدش راهی آمریکا می شود، اما مشخص می شود که نامزدش یک جوان الکلی است و سروناز را چندین بار مورد ضرب و شتم قرار می دهد تا این که او بر اثر جراحات وارده دچار مرگ مغزی می شود در سکانس پایانی شاهد برقراری ارتباط اسکایپی اتاق عمل با خانواده سروناز هستیم، اتاق عملی که در آن اعضای بدن سروناز به چند شهروند آمریکایی اهداء می شود.
وقتی خود را به خواب میزنیم
شاید کسی که قصه «سروناز» در فیلم «ترمینال غرب» را ببیند با خود بگوید که ای بابا باز هم این دلواپسان می خواهند آمریکا را در دیدگان ملت خراب کنند و از این حرف ها، آخر مگر می شود که در کشوری به این حد پیشرفتگی و با این همه قانونمندی چنین اتفاقاتی بیفتد.
اما قصه «سروناز» در این فیلم برگرفته از داستانی واقعی و از داستان زندگی «ساناز نظامی» است که اتفاقا در سال ۹۲ و همزمان با با آغاز ریاست جمهوری دکتر حسن روحانی به سوژه اصلی رسانه ها تبدیل شد.
ساناز نظامی دختری از پدر و مادر ایرانی و به گفته خواهرش در مسائل درسی بسیار باهوش بود و در زمینه مسائل علمی از هیچ چیز کم نمی گذاشت او که توانسته بود در سن ۲۷ سالگی مدرک کارشناسی در رشته های محیط زیست و زبان فرانسه کسب کند توانایی صحبت به چند زبان زنده دنیا را داشت.
او توانست در سال ۹۲ نظر استاد راهنمایی را در آمریکا با ارائه طرحی در رابطه با دریاچه میشیگان جلب کند و برای ادامه تحصیل به این کشور سفر کند و در همان ایام نیز با جوانی ۳۴ ساله به نام نیما نصیری از طریق فیسبوک آشنا شد، جوانی که متولد کالیفرنیا و بزرگ شده لسآنجلس بود و ساناز نظامی ندیده و نشناخته دل به عشق او باخته و قرار ازدواج گذاشتند و همراه با خانواده برای ازدواج با نیما راهی آنکارا شد.
پس از عقد آنها در ترکیه زمانی که در هتلی در آنکارا بودند، نیما با حمله به ساناز او را کتک می زند تا جایی که خانواده ساناز به پلیس شکایت کردند اما نیما به پای آنها افتاد و عذرخواهی کرد. خانواده ساناز اصرار داشتند که دخترشان این ازدواج را بههم بزند اما ساناز به اصرارش ادامه داد و نیما را بخشید.
عاقبت اعتماد
هنوز چهار ماه از ازدواج آنها نگذشته بود که نیما نصیری به دلیل مصرف بیش از حد الکل و عدم کنترل خود همسرش را مورد ضرب و شتم قرار می دهد. بنا به نوشته خبرگزاری ها در گزارش پلیس میشیگان آمده است، «در آن شب زنی در حالیکه صدای ضعیفی داشت با مرکز فوریتهای پلیسی تماس گرفت و درخواست کمک کرد. ماموران وقتی به خانه این زن رسیدند او را در حالیکه بهشدت مجروح و بدحال بود یافتند و به بیمارستان انتقال دادند، در حالی که ساناز نظامی بر اثر شدت جراحات وارده به کما رفته بود.»
پدر ساناز در همان ایام در گفت و گویی، گفته بود، «خانواده نیما گفته بودند که پسرشان از هر لحاظ سالم و قابل اعتماد است. بارها از آنها پرسیدم که آیا او سلامت روحی و اخلاقی دارد؟ و آنها هم تأیید کردند که بله دارد و پسر بسیار آرامی است و حالا این پسر آرام سردخترم را به زمین کوبیده و موجب مرگ وی شده است. من از همان فرودگاه که نیما را دیدم از او خوشم نیامد. نه تحصیلات عالیه، نه شغل درست و حسابی، نه حتی ظاهری که باعث شود دخترم به آن دل ببندد. حتی خواهر ساناز و داماد ما بارها گفتند که این پسر به درد تو نمیخورد.»
هنگامی که ساناز در بیمارستان Marquette میشیگان بستری شد هیچ کس او را نمی شناخت. بنابراین تیم پزشکی تصمیم می گیرد به دنبال هر نوع اطلاعاتی از وی از طریق اینترنت باشد. با یافتن یک شماره تلفن در یک رزومه ساناز، یکی از اعضای تیم پزشکی با آن شماره تماس می گیرد.
پس از چندین بار تماس با تهران پرستاران توانستند با خواهر ساناز صحبت کرده و قضیه را به او اطلاع دهند، تیم بیمارستان توانست با استفاده از اسکایپ شرایطی را فراهم کند تا خانواده «ساناز» در لحظه مرگ، فرزندشان را ببینند.
سرانجام ساناز
با رضایت آنها که از طریق وبکم با بیمارستان مارکت در میشیگان در تماس بوده و دخترشان را در بخش مراقبتهای ویژه میدیدند، ۵ تیم پزشکی از ۴ ایالت آمریکا دست بهکار شدند و به این ترتیب اعضای بدن ساناز به ۷ بیمار اهدا و او در قبرستانی نزدیک بیمارستان به خاک سپرده شد.
یک کشیش مسیحی مراسم تدفین اسلامی او را بر عهده داشت و سرانجام پیکر ساناز نظامی در قبرستان Upper Peninsula میشیگان به خاک سپرده شد.
پس از مرگ ساناز، شوهر ۳۴ساله او به اتهام قتل درجه ۲ دستگیر شد و با وثیقه ۵ میلیون دلاری به زندان افتاد. او در دادگاه مقدماتی که فقط پنج دقیقه به طول انجامید سکوت کرد و هیچ حرفی نزد و به این ترتیب جلسه دادگاه پایان یافت، بنا به قوانین آمریکا پرونده نیما باید بعد از طی مراحل مقدماتی در دادگاه عالی مورد رسیدگی قرار می گرفت و چنانچه گناهکار شناخته می شد، حداکثر مجازات او ۲۵ سال حبس بود. خبرگزاری «آسوشیتدپرس» در گزارشی آورده است، که دادگاه در نهایت نیما نصیری را به عنوان قاتل شناخت.