اکران سینماسیار برای ترک‌های کردستان؛

خلوتِ عاطفی مخاطب با اثر در اکران‌های کوچک/به بهانه تماشای فیلم، نماز بخوانید

چیزی از حرف‌های پیرمرد متوجه نمی‌شوم. یکی از همراهان با خنده ترجمه می‌کند: «داره پشت بلندگو میگه، مردم بیاید فیلم ببنید، ی نمازی هم تو مسجد بخونید، ثواب داره!»

به گزارش «عمارفیلم»، ایستگاه هشتم سینما سیار در در ۵۵ کیلومتری شهرستان بیجار و سه کیلومتری جاده زنجان – بیجار واقع شده است. ترکی صحبت کردن مردم قجور بی شک به واسطه نزدیکی با استان ترک زبان مجاورش است. روستایی که برخلاف غالب شهرستان‌های استان کردستان، اکثریت با شیعیان است.
حوالی ظهر است که به قجور می‌‌رسیم، روستایی کوچک که قرار است اولین اکران امروز ما در مسجد صاحب الزمان(عج)ش برگزار شود. کنار مسجد نانوایی روستا قرار دارد و محوریت رزق معنوی و مادی روستا کنار هم قرار گرفته است. سر ظهر است و انتظار جمعیت بالایی را نداریم و با صحبت‌های جوان مسجدی که «غالب اهالی روستا رفتند اردو جهادی و جمعیت زیادی در روستا نیست» انتظارمان می‌خشکد.


پیرمردی زحمت فراخوان و دعوت از پشت بلندگو را می‌کشد. به زبان ترکی می‌گوید و چیزی از حرف‌هایش متوجه نمی‌شوم. یکی از همراهان با خنده ترجمه می‌کند: «داره پشت بلندگو میگه، مردم بیاید فیلم ببنید، ی نمازی هم تو مسجد بخونید، ثواب داره!»
اذان را می‌گویند و بعد نماز می‌خوانند. جماعتی نیست چون روحانی نیست. تنها نماز جماعت مسجد، اقتدای جوانی است به جوان دیگر، که هر دو مسافرند. بعد از نماز جمعیت آقایان که جمع می‌شوند، خانم‌ها از طبقه دوم پایین می‌آیند و پشت سر آقایان می‌نشینند. با آمدن خانم‌ها علاوه بر امید گرفتن، تصمیم‌مان برای اکران فیلم تغییر می‌کند.


اکران اثر اول همراه است با تکان دادن سر پیرمردی که به ستون تکیه داده است. گاهی هم سرش را از پشت آرام به ستون می‌زند و حسرت می‌خورد. نمی‌دانم «برخیزید» او را یاد چه چیزی انداخته‌است که اینگونه در گوشه‌ای از مسجد حسرت می‌خورد. بعد از اکران نماهنگ «برخیزید» اثری می‌گذاریم که برای خانم‌ها ملموس‌تر است. «مادرانه» اثری است که شهید مهدی صابری را از زبان پدر و مادرش روایت می‌کند. اما سوزِ روایت قهرمانانه مادر شهید غلبه دارد. اثری که احساس مخاطبان را جاری می‌کند و ارتباط عمیقی با مخاطبان علی الخصوص خانم‌ها برقرار می‌کند.


اواسط اکران بود که مردم به صورت خودجوش تصمیم به پخش کیک در بین مخاطبان کردند. حرکت خوب و لذت بخشی بود ولی وقت خوبی نبود. دقیقا زمانی که اوج داستانی اثر بود و مردم در بحر احساسات بودند. همین شد که مانع از ادامه پخش پذیرایی شدیم و خواهش کردیم که تا پایان اکران به تعویق بیندازند. گاهی لازم است که هوای اکران را بیشتر از پذیرایی داشته باشیم.


جالب بود در حین اکران، کودکی از نسل پنجم انقلاب سوال‌هایش در مورد مدافعان حرم را از برادرش می‌پرسید. این که در مدرسه در مورد شهدای مدافع حرم به دانش‌آموزان چه می‌گویند را خبر ندارم ولی از اینکه اکران فیلم بهانه‌ای برای شنیدن پاسخ‌هایش شده خوشحالم می‌کند. بعد از اکران فیلم رفتم که از یکی از خانم‌ها مصاحبه بگیرم که مادر پیری راضی به صحبت شد. ترکی و با سوز و گداز صحبت می‌کرد. مثل روضه‌های ترکی که نمی‌فهمم اما سوزی دارد که دردت می‌گیرد.
بعد از چند دقیقه، خانم مسن دیگری در کنارش نشست. قاب دوربینم را تغییر دادم و دورش را قاب گرفتم. خواهر شهید بود. هم سفر ترک زبانم ترجمه کرد که درد و دلش از بنیاد شهید است که پیگیر‌شان نبوده و نیست. بعد از این حرف‌ها از کارگردان اثر تشکر می‌کند و می‌گوید این رزمندگان مدافع حرم مثل رزمندگان دفاع مقدس‌اند.
اکران تمام شد ولی در ذهنم اثر گذاری‌اش را مرور می‌کنم. اینکه مهم‌تر از تعداد مخاطبان، اثر بخشی اکران است. چه اثر بخشی‌اش خواهر شهیدی باشد که با دیدن مستند مدافعان حرم یاد برادر شهیدش بیفتد و چه پیرمردی که با «برخیزید» یاد حسرت‌های دوران جوانی‌اش می‌افتد. اثری که گاهی در اکران‌های بزرگ‌تر در هیاهوی جمعیت گم می‌شود و بعضا خلوت عاطفی افراد با اثر شکل نمی‌گیرد.