به گزارش «عمار فیلم» به نقل از مشرق، اگر بخواهیم از وضعیتِ کنونیِ نیرویِ اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی، گزارشی واقعبینانه به دست بدهیم، به چیزی بیشتر از رکود نمیرسیم. گاهی گسترش ابزارهای ارتباطی باعث شده بخشهای قابلتوجهی از این چالش مخفی بماند و تلگرامبازی و سایتنویسی بدل از کنش اجتماعی در نظر گرفته شود. تاریخ انقلاب با نیروی اجتماعی معطوف به انقلاب ورق میخورد و تغییر وضعیت، با کنش انسان انقلاب که همان حزبالله یا مردم است ممکن میشود. اگر امروز از آسیبهای اجتماعی و شکافهای طبقاتی دهشتناک و «اشکآور» رنج میبریم، این وضعیت البته کارگزارها و مسئولهای خاص خود را دارد؛ در سطحی کلانتر اما بازگشت میکند به وضعیت و میزان کنشگری نیروی اجتماعی انقلاب اسلامی؛ یا به تعبیر درستتر به عدم کنشگری و بیعملی نیروی اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی.
به دلیل تفوق ذهنیتهای سیاسی(درواقع سیاستزده) و فرهنگی (درواقع اعتقادی و یا ذهنی)، بازگشت به امر اجتماعی برای حزبالله در وضعیت کنونی چندان ساده نیست و پیچیدگیهای خاص خود را میطلبد.[۱] یکی از این پیچیدگیها تدارک «درکِ موردنیاز برای بازگشت به امر اجتماعی» است. چنین بازگشتی اگر بنای رخ دادن داشته باشد، علاوه برداشتن عقبهای حکمی و الهیاتی، عمیقاً محتاج خواهد بود به یک عقل عملی بالفعل که بر تجزیه تجربه کنشهای مؤثر اجتماعی استوار است.
بخشی از تجربه این کنشهای دگرگونساز و موفق در ادوار گوناگون تاریخ انقلاب اسلامی، بهویژه در یک و نیم دهه قبل و بعدازآن نهفته است. کنشی که دریکی دو سال منتهی به انقلاب به فراز میرسد، در سالهای پسازآن بلوغ مییابد و پس از بسط یدِ عقلانیتِ مبتنی بر۵۹۸، در سالهای پس از جنگ به حضیض و فرود میافتد. درروند تطورات تجربیات انقلابی، فتنه هشتادوهشت یک مقطع مهم است. آنجا که منطق ۵۹۸، پس از تکوین و تکوّن در سال ۱۳۶۸ و سالهای پسازآن، طی بیست سال، از سطح عقلانیت بوروکراتیک فراتر آمده و در قالب یک طبقه جدید و نوپدید پا به عرصۀ اجتماعی میگذارد. این طبقه با حضور در میدان اجتماعی به اغوای بخش قابلتوجهی از مردم، آنها را از عرصه کنش اجتماعی خارج و به میدان جنبشهای اشتباهی وارد میسازد[۲]. در این مقطع و در برابر این فتنه تحلیلهایی شکل میگیرد که میکوشد فتنه را با همان الگوهای سیاسی و فرهنگی رایج تحلیل کنند.[۳] میکوشند در وجهی انفعالی آن را به یک واقعۀ سیاسی تقلیل داده و یا معلول غربزدگی فکری کنشگران آن بدانند. تحلیل دیگر اما بر درک فتنه در چارچوب امر اجتماعی تأکید داشته و تعریفی از «کنش عماری» و ضد فتنه دارد که برخلاف صورتهای انفعالی قبل، کاملاً مردمی و به همین دلیل انقلابی است.
جشنواره عمار ازجمله کنشهایی است که در دامن درک اجتماعی از فتنه میروید. عمار متوجه امر اجتماعی است[۴] و به همین دلیل میتواند یک کنش مستمر هشتساله ایجاد کند[۵] و همانطور که پیشتر و بهتفصیل توضیح دادهشده، جشنواره عمار درواقع یک جنبشواره است.[۶] غرض از طرح «توجه عمار به امر اجتماعی»، «مسئلۀ استمرار» و «جنبشواره بودن عمار» نه تجلیل، که تحلیل ماجراست. غرض این است که جشنواره عمار بهمثابه یک نمونه میتواند به ما تجربه مفیدی به دست بدهد برای بازتولیدِ بازگشت به امر اجتماعی. آنچه میماند پاسخ این پرسش است که جشنواره عمار بهمثابه تجربه یک امر اجتماعی چه آوردههایی و چه درسهایی برای بسط کنشگری نیروی اجتماعی معطوف به انقلاب اسلامی دارد؟ تجزیهوتحلیل این تجربه چه فایدهای برای کنشگری انقلابی دارد؟ کوشش ما در این بحث معطوف خواهد بود به تحلیل این پرسش و بر این مسئله متمرکز خواهد بود که: «تجربه جنبشواره عمار برای بازگشت به امر اجتماعی و بازتولید جنبشهای همبود با انقلاب اسلامی چه دستاوردهایی داشته است؟»[۷]؛ اینکه «جشنواره عمار چه تجربههایی برای حرکتهای اجتماعی حزبالله به دست میدهد؟» این بررسی در ادامه میکوشد این دستاوردهای مفهومی و نظری را در پنج بند توضیح دهد:
امر اجتماعی و نه امر اعتقادی، مذهبی
جشنواره عمار اگرچه به لحاظ اجتماعی یک موجود مؤمن است و ایمان در سراسر ِالمانهای آیینهای اختتامیه و افتتاحیه، در مکان اکران، در مضامین آثار و در شخصیت کنشگران و مشارکتکنندگان آن موج میزند[۸]؛ بااینحال جنبشواره عمار گمان نمیکند که راه حضور اجتماعی پرداختن صرف به آموزههای اعتقادی است. مسئلهای که در اغلب کارهای فرهنگی به آن دچار هستیم. کار فرهنگی چیست؟ اینکه کلاس درسی برگزار شود و درباره لایه اساسی فرهنگ که عبارت است از اعتقادات «حرف» بزنیم. آیا به این برنامههای اعتقادی مربوط است که در این شهر کارگرانی هستند که چند ماه است حقوق نگرفتهاند؟ آیا به این برنامههای اعتقادی ارتباطی دارد یک وضعیت مطلقاً ناراضیکننده از بیعدالتی، نهفقط زیستجهان اجتماعی که محیطزیست طبیعی ما را نابود کرده است؟ آیا این برنامهها و کلاسهای صرفاً اعتقادی متوجه هستند که صدها و صدها تن امثال خیرالنساء صدخروی[۹]، در این شهر و دیار با کنشهای انقلابیشان سطح و ساحتی جدید در عرصهی عمل اجتماعی ما گشودهاند و امروز ما باید کار آنها روایت کنیم، بفهمیم و بازتولید کنیم؟ این چه اعتقاداتی است که عدالت اجتماعی و نهضت مقدس جنگ فقر و غنا برایش مسئله نیست؟
گاهی ما گمان میکنیم کار اجتماعی فقط به فُرم آن مربوط است. یعنی اگر یکسری مسئلهی فردی و عبادی را در جمع دهنفری گفتیم، اگر در ده تا حلقه و مسجد و کلاس و کارگاه تکرار کردیم؛ اگر برای گسترش چنین کارهایی موسسه و اخیراً جبهه و قرارگاه و امثالهم تأسیس کردیم، کار اجتماعی کردهایم! «کار جمعی» را با «کار اجتماعی» اشتباه گرفتهایم. در این میان جشنواره عمار یک درک متفاوتی از کار فرهنگی و اجتماعی فراهم آورده است. درکی که در آن کار فرهنگی از کار اجتماعی قابلتفکیک نیست. جنبشواره عمار میگوید اگر شما به مسئلههای انقلاب اسلامی و مردم بپردازید؛ اگر به روایت کنش انسانهای انقلاب اسلامی بپردازید؛ کار اجتماعی کردهاید. این درک اجتماعی که جشنواره عمار در میانه و زمانهی سیطرهی تلقیهای فردی از کار فرهنگی و در زمانهی حاد شدن مسئلهها و آسیبهای اجتماعی به دست میدهد، اگر موردتوجه قرار بگیرد، تجربه و آورده مهمی است برای بازسازی معنا و سامان امر اجتماعی در میان حزبالله.
امر اجتماعی و نه سیاستزدگی
اگرچه در جشنواره عمار به مسائل و امور سیاسی پرداخته میشود اما عمار سیاستزده نیست. بهعنوان نمونه میتوان به همین مستند «داد» اشاره کرد: یک نقد جدی و بنیادین بر عملکرد قوه قضاییه و بر صدر تا ذیل روابط ناعادلانهای که در جامعه بسط یافته و بر تن کارگران و ضعفا شلاق میزند. بااینحال در این مستند و این قبیل مستندهای جشنواره عمار، ما سیاستزدگی از جنس کارهای سیاسی رایج نمیبینیم. جشنواره عمار در موضع کلی خود نسبت به انقلاب اسلامی تعلقخاطر دارد و مایل است حرکتی در تداوم آن باشد؛ نسبت به فتنه ۸۸ و کنشگران آن موضع منفی دارد و اساساً از خاستگاه این موضع برخاسته است؛ بااینحال جنس موضعگیریها در جشنواره عمار تفاوتهایی دارد. بخشی از این تفاوت به این مربوط میشود که در کارهای سیاسیِ رایج، هدفِ نقد، پایین کشیدن کسی از کرسی و نشاندن فرد موردنظر منتقد است! در عمار اما اگر به حکمی که قاضی در مورد شلاق خوردن کارگران داده اعتراض میشود، همه میدانند هدف نشاندن فرد دیگری بر کرسی آن قاضی نیست. هدف اصلاح رویههاست. هدف اصلاح فرایند و وضع اجتماعی و عدالت اجتماعی است. همین باعث شده گونه متفاوتی از کار در عمار رقم بخورد که میتوانیم به آن کار اجتماعی بگویم. در زمانهای که همگی به سطوحی از بلیه سیاستزدگی دچار شدهایم، اینگونه متفاوت و متمایز از نسبت با امر سیاسی، کاری مهم و قابل بسط دادن است.
امر انقلابی و نه انفعالی
همه ما احتمالاً کموبیش به کارهایی انفعالی و «پاسخ به شبهاتی» در کار فرهنگی و اجتماعی برخوردهایم. کار فرهنگی را خلاصه کردهاند در پاسخ به شبهات بهاییت، پاسخ به شبهات شیطانپرستی، پاسخ به شبهات وهابیت، پاسخ به شبهات زرتشتیگری، پاسخ به شبهات صوفیه و الیآخر. همواره در حال پاسخ دادن هستند. گمان میکنند با پاسخ دادن و تبدیل پاسخها به نشریه و رسانه و نرمافزار، میتوان یک حرکت اجتماعی ایجاد کرد. آیا منظور از کار اجتماعی این قبیل کارهاست؟ در اینجا دو نگاه در مقابل هم قرار میگیرند: یک نگاه قاطع و محکم میگوید: بله؛ کار فرهنگی یعنی مقابله با شبهات مسیحیت و مناظره با بهاییت و غیره. یک نگاه دیگر مسائل را ریشهایتر میبینید و بسط نظام عادلانه را راهحل میداند. خاطره دیدار احمد احمد با امام خمینی را به یاد بیاوریم.[۱۰] دیدگاه اول همان دیدگاه انجمن حجتیه است؛ دیدگاه دوم اما دیدگاهی است که در خط امام خمینی و انقلاب اسلامی دنبال میشد. جای تأسف و تأثر است که بگوییم همان نگاه شبه حجتیهای بعد از انقلاب در میان علاقهمندان به انقلاب بازتولید شد و فرزندانی از انقلاب به این باور رسیدند که «پاسخ به شبهات» منهای دغدغه و عملِ معطوف به بسط عدالت اجتماعی، میتواند یک مدل از کار انقلابی باشد. بنا کردند به ترویج این مدل از کارِ منزوی، کارِ فردی، کارِ عقیم؛ آنهم به اسم کار تربیتی و کار فرهنگی! جشنواره عمار به ما یادآوری کرد اگر میخواهید کار اجتماعی کنید، موضع انفعالی را رها کنید و از موضعی پیشرو به طرح و نقد مسائل اصلی اجتماعی بپردازید. این شبهات موضوعیت ندارند و باوجود یک جریان اجتماعی انقلابی در حاشیه قرار میگیرد.
امر مردمی و نه نخبگانی
امروز کموبیش مردمی بودن یک ارزش است و همه مدعی هستند کارشان مردمی است. سؤالی که در اینجا مطرح میشود؛ اما این است که کدام حرکت مردمی توانسته خیرالنساءها را بهمثابه یک چهره مؤثر اجتماعی مطرح کند؟ همه ادعای مردمی بودن دارند؛ ولی درنهایت متن حرکتهایشان همان چهرههای تکراری هستند که سالهاست همواره و همهجا بودهاند و هیچ هنری بهجز همان نخبه بودن ندارند! جشنواره عمار کاری کرده که یک جوان دهه هفتادی، در سینمایی در قلب تهران، باافتخار تمام با یک بانوی ۹۲ سالهی روستایی عکس سلفی بگیرد! چرا؟ این اتفاق یک مورد خاص و قابلتأمل و تحلیل نیست؟ چرا «خیرالنساء» مهم شد؟ چون در دهه ۶۰ در حد توان برای انقلاب کارهایی کرده است. چگونه در بستر عمار «ننه عصمت» تبدیل شد به لیدر یک کمپین اجتماعیِ واقعی که برای شرکت در جنگ علیه داعش تلاش میکند؟ چرا ننه عصمت مهم است؟ چون در دهه شصت، وسع و توانش عبارت بوده از بافتن لباس برای رزمندهها؛ در آن دوره این وسع را به کار گرفته و در همان حد تکلیفش را انجام داده است. منطق جنبشواره عمار میگوید حالا و پس از سه دهه، این انسان بهمثابه یک پدیده انسانی باید متن یک حرکت اجتماعی باشد. الگوی کنش این آدم باید مدل انقلابی گری ما باشد و اینچنین میشود که کمپینی موفق در تأمین لباس گرم برای رزمندگان جنگ علیه داعش به وجود میآید. در این کمپین، چه کسی به «چه باید کرد؟»ها پاسخ میدهد؟ چه کسی نماد حرکت است؟ پاسخ روشن اما عجیب و خلافآمد عادت است: ننه عصمت و از این تیپ آدمها در متن روایتهای آثار جشنواره عمار فراوان وجود دارد.
غرض اینکه در دورهای که مردمی بودن تبدیل به یک شعار شده، جشنواره عمار یک تجربه از کار اجتماعی با محوریت و مرکزیت متن «مردم» است. «مردمی» بودن در عمار یک شعار نیست که با تکرارش جا بیافتد. کار «مردمی» یعنی در تمامی صحنهها کاری بکنیم «مردمی که برای انقلاب کارکردهاند» و «کاری که مردم برای انقلاب کردهاند» در کنشگری اجتماعی ما مرکزیت پیدا کند؛ جنبشواره عمار میگوید کارهای اجتماعیتان اگر معطوف به انقلاب اسلامی است، بنای آن را بر امثال «خیرالنساءها» و «ننه عصمتها» بنا کنید.
درباره چیستی مردمی بودن یک پدیده و معنای مردمی بودن جشنواره عمار بیشتر از اینها باید گفتگو و جستجو کرد. مردمی بودن برای جشنواره عمار یک صفت نیست؛ ذات و علت تامه، علت موجده و علت مبقیه آن است. آنچه میتوان گفت این است که این مردمی بودن برای عمار در سه ساحت تولید، توزیع (اکران)، و مصرف(تماشا) دلالتهایی دارد که در فرصتی دیگر باید به آن پرداخت. آنچه بهاجمال میتوان گفت اینکه جنبشواره عمار، دعوتی فراگیر است به مردمی بودن و مردمیساختن کارهای اجتماعی و این دعوت در زمانه و زمینه فوران اشرافیت، یک فرصت ناب است.
امر جنبشی و نه سازمانی
مسئله دیگر مدل تشکیلاتی و الگوی بسط جشنواره عمار است. امروز آثار این جشنواره در روستاها و جاهایی که حتی تلویزیونی نرفته اکران میشود. موضوعات مستندها و سازندگان از همه اقشار اجتماعی و نقاط جغرافیایی هستند. چگونه اینچنین چیزی ممکن شده است؟ ما کم نداریم تجربههایی از الگوی بسط مجموعههای انقلابی را که بهراحتی و بهزودی شکستخوردهاند. مدلی که در آنیک مرکزیت سازمانی در تهران قرار داشته و در هر شهرستان یک شاخه ایجاد میکند. اولین کار ستاد و شاخههایش تهیه یک ساختمان به نسبت گرانقیمت است؛ سپس ایجاد یک سازوکار شبه رسمی؛ سپس جمعی کارمند متوسطالحال؛ سپس آغاز کارها بر اساس ابلاغیهها؛ سپس ختم کارها به بیلان کار. بدین ترتیب کارهایی که باهدف جبهه سازی و کار مردمی شروعشده در مدت کوتاهی به یک سازمان بوروکراتیک تبدیل میشود که اولین مسئله آن حفظ خود است. پرداخت اجارهبها و پرداختن به اموال منقول است. پرداختن حقوق شبه کارمندانش است؛ و بعد بهوضوح میبینیم روی صفحه کاغذ، صدها تشکل ایجادشده و کار انجام دادهشده وجود دارد؛ ولی در متن واقعیت، هیچ امر مشت پرکنی وجود ندارد. پس از چندی هم میشود؛ مثل یکی از دهها ستاد چاق و خسته که هیچکس دقیقاً نمیداند بودونبود این سازمان، بهغیراز امرارمعاش جماعتی پشتمیزنشین، به چه درد میخورد و الیآخر. این قصهای است که همگی تا حدودی آن را تجربه کردهایم؛ چه در حد یک تشکیلات کشوری یا در اندازه یک مجموعه کوچک در کنجی از یک شهرستان. مشکل کمی نیست این سازمانوارگی ساختارهای تشکلهای انقلابی و کارمندوارگی نیروی انسانی معطوف به انقلاب.
در میانه این چالش کلیشهساز، جشنواره عمار تجربه جدیدی است. تأکید عمار بر امر جنبشی بهجای امر سازمانی، برای بازسازی امر اجتماعی حزبالله، تجربه راهگشایی است. در جشنواره عمار ما با هستههای متعدد و متراکمی مواجهیم که در فرایند تولید و ساخت آثار و همچنین در اکران آثار مشارکت دارند. هر هسته بر اساس یک عقلانیت مستقل و متناسب با اقتضائات بومی، تصمیم میگیرد که کدام موضوع را تولید کند، کدام اثر را اکران و به کدام موضوعات و مسائل در حاشیه اکران ضریب بدهد. آنچه این هسته را با بدنه جشنواره عمار پیوند میدهد یک شبکه مفهومی مشترک و حداقلی از هماهنگیها است. دبیرخانه مرکزی شأنی مستقل از اکران کنندگان ندارد و حداکثر برخی از زیرساختها را برای یک اکران کننده تأمین میکند که احتمالاً در اغلب موارد بیشتر از نسخهای از آثار برگزیده هر دوره نیست. از این نظر جنبشواره عمار در هیاهوی سازمانهای مروج کارمندوارگی، دعوتی مؤثر به امر جنبشی را پیش میکشد و ازنظر مهم و قابلتوجه است.
جمعبندی
ما در دورانی قرار داریم که حزبالله ازنظر فعالیتهای اجتماعی در یک رکود به سر میبرد. سیاستزدگی و درک فردی از امر فرهنگی، ما را از حرکت و تحرک اجتماعی دور کرده است. طبیعی است در چنین وضعیتی از کنشگری اجتماعیِ موتورمحرکه انقلاب، آسیبهای اجتماعی به وضعیت اشکآوری منتهی شود. چه باید کرد؟ باید به امر اجتماعی بازگشت. با کدام الگو؟ یکی از الگوهای در جریان و اکنونی، جشنواره و بلکه جنبشواره عمار است.
با تجزیۀ تجربۀ جنبشواره عمار ما میتوانیم پنج اصل مهم در پایداری و بسط آن ببینیم: «امر اجتماعی و نه امر اعتقادی، مذهبی»، «امر اجتماعی و نه سیاسی»، «امر انقلابی و نه انفعالی»، «امر مردمی و نه نخبگانی»، «امر جنبشی و نه سازمانی». موفقیت جنبشوارۀ عمار به یک معنا محصول توجه به این اولویتبندیهاست و این الگویی است که در دیگر کارهای اجتماعی حزبالله میتواند بازتولید شود.
مؤخره
قبلتر این پرسش ذهنم را مشغول کرده بود که چرا در میان انبوهی از کنشهای ضد فتنه، جشنواره عمار باقیمانده و دیگر حرکتها رو به افول نهاده است؟ راز این راه هشتساله چیست؟ حالا و با توجه به آنچه آمد، پاسخ را باید در این حوالی جستجو کرد: در اجتماعی بودن، انقلابی بودن، مردمی، جنبشی بودن که وجوه ذاتی کنش اجتماعیِ معطوف به انقلاب اسلامی است.
گاه دیده میشود برخی مایلاند بقای جشنواره عمار را در این بدانند که یکوقتی، در سالهایی که بودجه متداول سازمانهای رسمی هم وصول نمیشده، در بودجه سالانه رقمی برای کمک به جشنواره عمار در نظر گرفتهشده است. در نظر اینان علت تامّه، محدثه و مبقیه جشنواره عمار وجود همین ردیف بودجه است؛ اگرچه وصول هم نشده باشد! بعید است اینهمه تأکید بر زیربنا بودن اقتصاد در تحولات اجتماعی به عقل مارکس هم رسیده باشد. بعید است اینهمه تأکید بر زیربنا بودن اقتصاد در تحولات اجتماعی از اساس به «عقل» رسیده باشد. بیشتر در سطح جدل است و بهقصد جدال. این حرفها اما چه جای اهمیت و مجادله دارد وقتی انبوه کنشگران میدان عمار مشاهداتِ مشارکتی و یقینبخش خود را دارند؟ وقتی انبوه کنشگران میدان عمار میدانند از میلیونها کمک و بودجه وصول نشده دولتی مهمتر، کلوچههایی است که «ننهسکینه»، «خیرالنساء» و زنان صدخرو پختهاند. جامعه جنگل نیست که راز بقاءِ حرکتهای اجتماعی را در نزاع و شکار و جدال جستجو کنیم. راز بقاء یک حرکت اجتماعی اینجاست: زیر جای عصای بانویی نودوچندساله به نام خیرالنساء. فهم این نکته چندان سخت نیست. یک بررسی گذرا از تاریخ معاصر ایران اثبات میکند تنها حرکتهایی ماندهاند که «خیرالنساءها» برای آن عصا زدهاند و «ننه عصمتها» برای آن کلوچه پختهاند. این را کنشگران جنبشواره عمار میدانند؛ این را کنشگران جنبشواره عمار قدر بدانند کافی است؛ چه حاجت به جدال با مدعی؟ مرحوم حبیبالله معلمی شعری سروده بود که حاج صادق آهنگران آن را در جبهههای میخواند؛ شعر دربارهی حال و هوای جبهه بود و میگفت: «روشندل هر عاشق از نور خدابینی/ آنکس که بود از ما دور، آنکس که بود از ما دور/ اینجا چه خبر دارد، اینجا چه خبر دارد». غرض اینکه آنکس که از کنشگران جنبشواره عمار دور است؛ از منطق و نگرش خاصِ آنها چه خبر دارد؟ البته مهم است منطقمان را برای دیگران توضیح بدهیم و به گفتگو اولویت و اهمیت بدهیم. مهمتر اما این است که کنشگران عمار بر مسیر بسط خود واقف باشند و عناصر موفقیتشان را قدر بدانند.
مجتبی نامخواه