به گزارش «عمار فیلم»، کودتاهای زیادی در جهان طی صدسال اخیر رخ داده است که در رسانهها به برخی بیشتر پرداخته شده و برخی خشنتر از سایرین بوده و برخی نیز شکست خوردهاند. «مجید شاهحسینی» مدرس سینما و رسانه در این نوشتار به تاریخچۀ کودتاها در جهان و همچنین نمود رسانهایِ کودتاها پرداخته است:
کودتای «فرانسوی»!
«کودتا»، بهعنوان یک واژۀ کاملاً فرانسوی، کلمهای مشترک برای دوران جنگ سرد بوده است۱٫ «کودتا»، معادل دیگری هم به نام «سیژ» دارد که باز، واژهای فرانسوی است. فرانسویها، شاید بهایندلیل برای این اتفاقِ ظاهراً سیاسیاجتماعی، معادلسازی کردهاند که همیشه درصددِ این هستند تا بگویند، ما طرفدارِ آزادی و انقلابهای مردمی هستیم. ازاینرو، فیلمهای زیادی هم دربارۀ کودتا در کشورهای دیگر ساختهاند. اما واقعیت این است که فرانسه، یکی از بزرگترین استعمارگرانِ پایانِ قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم بوده است. حداقل، جنایتی که فرانسه در «الجزایر» مرتکب شد و انقلابِ آن را سرنگون کرد، مثالِ بارز این حرف است. در این زمان، فرانسه با یک شبهکودتای نظامی بهوسیلۀ «هواری بومدین»، «احمدبن بلا»، رهبر اصلیِ انقلاب را کنار میزند و موفق میشود که در قالب یک کودتا، بالاخره انتقامِ خود را از مردمِ الجزایر بگیرد. در این کودتا، فرانسه با جنایتی که بهراه انداخت، درنهایت پس از گرفتنِ قریب به یک میلیون قربانی، به پیروزی رسید. همچنین سابقۀ دخالت فرانسه در کودتاهای نظامی، در آفریقا هم وجود داشته است. بنابراین، اگر بخواهیم از واژۀ «کودتا»، ریشۀ فرانسوی آن و کودتاهای بهراه انداختهشده بهوسیلۀ فرانسه صحبت کنیم، باید بگوییم که نقیضِ آن، در همین مرحلۀ واژگانی هم وجود دارد.
ایالات متحدۀ آمریکا؛ رکورددارِ کودتا در جهان
اگر بخواهیم دربارۀ واقعیتِ جهانِ موجود، در طی دوران جنگ سرد صحبت بکنیم، بیشترین فراوانیِ کودتا و اقدام بهکودتای نظامی، به «ایالات متحدۀ آمریکا» میرسد. البته این حرف، به این معنا نیست که ما، قبل از دورانِ جنگ سرد، کودتا نداشتهایم. چراکه ما دراینباره، کودتای انگلیسیِ سال ۱۲۹۹ را داریم که ژنرال «ایرون سایدِ» انگلیسی، حامیِ اصلیِ آن است. کودتایی که طیِ آن، «پهلوی اول» بهقدرت میرسد. کمی جلوتر از همان زمان، کودتای «کمال آتاترک» را داریم که در ترکیه اتفاق میافتد و سلسلۀ عثمانیها منقرض میشود. در قرن نوزدهم و حتی قبل از این کودتا، کودتاهایی را در آمریکای لاتین داریم که عمدتاً در حوزههای سابقِ استعماریِ اسپانیا است. کودتاهایی که مدام، با درگیری میانِ انقلابیون و افسران تحریکشده ازجانب قوای بیگانه، صورت میگیرد. این درگیریها، غالباً بهجنگهای آزادیِ مکزیک برمیگردد. در «بولیوی»، که شاید رکورددارِ تعداد کودتای اتفاق افتاده در جهان باشد، بیش از چندصد کودتا اتفاق افتاده است. همچنین کودتاهای دیگری هم در کشورهایی نظیر «پاناما»، «ونزوئلا»، «آرژانتین» و «شیلی»، اتفاق افتاده است.
در آفریقا هم، یک کارنامۀ بسیار گستردهای از کودتا وجود دارد که عمدۀ آن، مربوط بهدورانِ جنگ سرد و زورآزمایی میان دو ابرقدرت (ایالات متحدۀ آمریکا ـ اتحاد جماهیر شوروی) است. دردناکترینِ آنها، در سال ۱۹۶۵ و در «کنگو» اتفاق افتاده است؛ زمانیکه مردمِ «کنگو» با رهبریِ «پاتریس لومومبا»، از استعمارِ «بلژیک»، رهایی پیدا کردند. اما سرانجام، انقلابِ آنها با توطئۀ سازمان سیا، ازهم پاشید و «پاتریس لومومبا» هم کشته شد.
اگر بخواهیم معادلِ همین کودتاها را در اروپا دنبال کنیم، بهماجرای جنگهای داخلیِ اسپانیا میرسیم. زمانیکه دولتِ جمهوریخواه، سرِکار آمده و ناسیونالیستها، بهدلایلی از سال ۱۹۳۳، با این دولت، سرِ ناسازگاری میگذارند. آنموقع، دُول فاشیست و نازیِ ایتالیا و آلمان، از ارتشِ کودتاگر و ناسیونالیستِ اسپانیا و ژنرال «فرانکو» حمایت میکنند. «فرانکو»، در یک کودتای سنگین، با ارتشِ مستعمراتیِ خود، از جنوبِ اسپانیا وارد میشود و طی یک جنگِ سهسالۀ خونین، بالاخره قدرت را در اسپانیا بهدست میگیرد. آنچه جالب است، اینکه همین کودتا هم، یک جنگِ نیابتی بین دو ابرقدرت است. یعنی ازیکطرف، نیروهایِ بهظاهر آزادیخواه و لیبرال، بهکمک جمهوریخواهان میرفتند و ازطرفدیگر، نیروهایِ دیگری برای کمک بهناسیونالیستها میآمدند.
اوجگیریِ کودتاها در دوران جنگ سرد
دعوای کودتا در جنگ سرد، دعوای عجیبی است. دو اردوگاهِ جهانیِ آمریکا و شوروی، درحال رقابت با یکدیگر هستند و سعی میکنند بههرنحوی، در اردوگاهِ رقیب رخنه کنند. اگر کشوری، جزء حوزۀ رقیب باشد، سعی میکنند در آن کشور، انقلابِ مردمی ایجاد کنند و اگر نتوانند، سعی میکنند نیروهای مردمی را با کودتای نظامی سرکوب کنند. دراینبین، مدلهای آمریکایی، بیشتر است. یعنی ما در دورانِ جنگ سرد، بیشتر، کودتای آمریکایی میبینیم. از آنسو، در اردوگاه سوسیالیسم، اتفاقی که میافتد، این است که یک حالتِ آفندی در وقوعِ انقلابها، مانند «انقلاب چین»، «انقلاب کوبا» و بهنوعی «انقلاب کرۀ شمالی»، مقدم میشود. مثال بارزِ تقابلِ این دو ابرقدرت، «جنگ ویتنام» است که این دو، عملاً ازطریق نمایندگان خود، با یکدیگر میجنگند.
در همین افغانستان، سه کودتای پیاپیِ «بلشویکی» اتفاق میافتد. در یمن نیز، سابقۀ کودتای چپ داریم. اما همچنان، رکوردِ کودتا، متعلق بهآمریکا است. بعد از اولین کودتا که پس از جنگ جهانی دوم، در سال ۱۹۵۳، بهوسیلۀ CIA، در ایران انجام میپذیرد، آمریکا دیگر، نهج مذکورش، «کودتا» است و همیشه براساسِ همین روال، رفتار میکند. در آمریکای لاتین، بارها کودتاهای آمریکایی اتفاق میافتد؛ ازجمله «کودتای شیلی» و «کودتای آرژانتین». همچنین، سابقۀ کودتای آمریکایی در کشورهای «هندوراس»، «نیکاراگوئه» و پاناما هم دیده میشود. در آفریقا، بهوسیلۀ آمریکا، مکرراً دیکتاتورهایی بر سرِ کار میآیند.
از سفارتِ کودتا تا قانونِ کودتا!
در کشور ما نیز، آمریکا همچنان بهعنوان یک دشمنِ دیرین، سعی میکند دست بهکودتا بزند. اما چون بعد از انقلاب، آمریکا در کشورِ ما سفارت و هیچ مستشارِ نظامی ندارد، هیچوقت نتوانسته است کودتا ایجاد کند. آمریکا هیچوقت نتوانسته است در کشوری که سفارت ندارد، کودتای مستقیمی انجام دهد. بههمیندلیل است که در «فتنۀ ۸۸»، سفارتخانههای دیگری که جزء متحدینِ آمریکا بودند، سعی داشتند این اتفاق را جلو ببرند. یکی از مهمترین سفارتها، «سفارت انگلیس» بود که سعی میکرد جایِ خالیِ سفارت آمریکا را پر بکند.
بهنوعی، چون آمریکا دیگر نه افسرانی در ایران دارد که بهوسیلۀ مستشارانِ آمریکایی تربیت شده باشند و میتواند ازطریق سفارتخانۀ خودش دست بهمدیریتِ کودتا بزند۲، لاجرم بهتنها گزینهای که فکر میکند، «کودتای نرم» و یا «کودتای مخملی» است. بااینحال، با اینکه آمریکا چندبار سعی کرده است که عیله نظام، کودتا کند، اما قدرتِ انجام چنین کاری را ندارد. معمولاً در مواقعی که در کشور ما انتخابات اتفاق میافتد، آنها بهگزینۀ «کودتای نرم» فکر میکنند.
جالب است که یک زمانی، در برخی از کشورهای دنیا مثل «ترکیه»، «کودتا» را بهعنوان یک اصل، وارد قانون اساسی میکنند. یعنی ارتش ترکیه، مدتها براساسِ قانون اساسیِ ترکیه، حافظِ نظامِ سکولار محسوب میشد. طبق این اصل، هر زمان که ارتش ترکیه، احساس کند نظامِ سکولارِ ترکیه، در معرض تهدید قرار گرفته است، قانوناً حق کودتا دارد. این مسئله، یکی از بدترین تناقضهای قانونیِ قرنِ بیستم بود. اینکه یک کشوری، براساس قانون اساسیِ خودش، رسماً به ارتش حق کودتا بدهد! همین اصل برای چندین نوبت، در ترکیه انجام شد. دعوای کودتا و ضدکودتا یک میراثِ جنگِ سرد است که به بعد از جنگِ سرد هم کشیده شد.
انقلاب اسلامی ایران؛ مصداق بارز «انقلاب»
«کودتا»، یک ریشۀ بیرونی دارد و به مردمِ کشور برنمیگردد. در کودتا یک اقلیتی وجود دارد که گاهیوقتها، یک حزب و گاهیاوقات، زیرشاخهای از ارتش آن کشور است. یعنی یا اقلیتی از سیاستمدارانِ تندرو و یا اقلیتی از افسرانِ تندرو هستند که نمایندۀ ارادۀ مردم نیستند و دست بهکودتا میزنند. برای مثال، در افغانستان، چهار کودتای پیاپی داریم که اولین موردش را «محمد داوودخان» انجام داده است. کودتاهای بعدی نیز بهوسیلۀ «نور محمدترکی»، «حفیظالله امین» و «ببرک کارمل» اتفاق افتاده است؛ یعنی سه کودتای بلشویکی، بهوسیلۀ سه حزبِ بلشویک و سوسیالیستِ افغانی، یکی در پیِ دیگری. موردِ اولی، علیه یک دولتِ لیبرال و دوتای بعدی هم علیه یک دولتِ سوسیالی اتفاق افتاده است.
درحالیکه «انقلاب»، معطوف بهارادۀ مردمِ یک کشور است و یک شأنِ درونزا دارد. یعنی از بیرونِ انقلاب، مدیریت نمیشود. درواقع، ارادۀ مردمِ آن کشور، به این مسئله میانجامد که یک نظامِ استبدادی را سرنگون کنند. بهترین و برترین مصداق این موضوع، «انقلاب اسلامی ایران» است. در این انقلاب، حضرت امامخمینی (ره)، بهعنوان رهبری که از بطن ِمردم و براساسِ اعتقاداتِ اصیل و باورهای دیرینۀ ملتِ ایران برخاسته است، بزرگترین انقلابِ قرن بیستم را محقق میکنند. ایشان تنها کسی است که صلاحیت و شأن رهبریِ یک انقلابِ ضدغربی را دارد.
کودتاهایی که رسانهای شدند
شاید یکی از رسانهایترین کودتاها، کودتای «ژنرال فرانکو» در اسپانیا باشد که فیلمهای زیادی نیز برمبنای آن، ساخته شده است و امروزه هم ساخته میشود. سرودهای «بریگارد» که بهکمک جمهوریخواهان رفته بودند و میخواستند این موجِ ضد فاشیسم را ایجاد کنند، هنوز هم در دنیا خوانده میشود و بهزبان ملل مختلف، معادلسازی میشود. در طی جنگِ داخلیِ اسپانیا، نویسندگان مهمی وجود دارند که اسلحه بهدست گرفتند، کنار جمهوریخواهان جنگیدند و یا رمانهایی را دراینباره نوشتند. برای مثال، «اندرمالرویِ» فرانسوی که در مورد اسپانیا کتاب نوشته است یا «جرج اورول» که کتاب معروفِ «درود بر کاتالونیا» را نوشته است و یا «ارنست همینگویِ» آمریکایی که رمان معروفِ «زنگها برای که بهصدا درمیآید» را نوشته است. هر سه نویسنده، که یکی «فرانسوی» است، دیگری «انگلیسی» و آخری هم «آمریکایی»، بهعنوانِ سه نویسندۀ چپگرا، اسلحه بهدست گرفتند و در کنار جمهوریخواهان درمقابل نیروهای ناسیونالیست جنگیدند.
کودتای رسانهایِ بعدی، «کودتای شیلی» است که فیلمهای زیادی هم دربارۀ آن ساخته شده است. این کودتا، بهنوعی، بیشترین کثرتِ رمان، فیلم، موسیقی و سرود را به خودش اختصاص داده است. بهطورکلی، فیلمهایی که درمورد کودتای شیلی ساخته شده است، یک لهجۀ چپِ آمریکایی دارد که با چپِ روسی یا چپِ اروپایی فرق دارد. همچنین در مورد کودتاهای «آرژانتین»، «هندوراس» و چند کشورِ دیگر، ازجمله «کودتای سرهنگها در یونان» نیز فیلم ساخته شده است. برای مثال، مشهورترین فیلم درموردِ کودتای یونان، فیلم «Z»، ساختۀ «کاستا گاوراس» است. ردپای اصلیِ این مدل از فیلمها، دفاع از مردمی است که ارادۀ آنها، توسط کودتاچیها نادیده گرفته میشود. در مورد آفریقا، دفاعی جدی از یک دولت قانونی که بهوسیلۀ کودتاچیان سرنگون شده باشد، صورت نمیگیرد. مظلومترین دولت، دولتِ «پاتریس لومومبا» است که سرنگون میشود. دراینباره، ما فیلمی جدی که درمورد شخص «پاتریس لومومبا» و انقلاب بهتاراج رفتۀ «کنگو» ساخته شده باشد، ندیدهایم. یک کشور آفریقاییِ دیگر، «الجزایر» است که با یک کودتای بعد از انقلاب، نظامش عملاً سرنگون میشود و بازهم ما ندیدهایم که درمورد این کودتا، فیلمی ساخته شود. ماجراهای آفریقا را عمدتاً در قالب آشوبها نشان میدهند. اگرهم صحبت از کودتا یا نظامِ مردمنهادی بشود، این مسئله، در کشورهای خیالی اتفاق میافتد. یعنی یک کشورِ خیالیِ آفریقاییِ که در آن، مثلاً یک رئیسجمهورِ مردمی وجود داشته و ارتش، آن را سرنگون کرده است. دراین بین، کسانی هم هستند که میخواهند بهآن رئیسجمهورِ کشورِ خیالی کمک کنند؛ مثل آنچیزی که ما در فیلمِ «غازهای وحشی» میبینیم. بههرحال، مظلومترین قاره از منظرِ توجه به کودتا و ساختهشدن آثاری بر ضدِ آن کودتا، آفریقا است.
ایران؛ رکورددارِ مظلومیت تاریخی
دربارۀ کودتا، کشورِ ما هم مظلوم واقع شده است. در قرن بیستم، حداقل دو کودتای بزرگ، بر ضدِ مردم کشورِ ما اتفاق افتاده است؛ اولی کودتای «ژنرال آیرون سایدِ» انگلیسی که در سال ۱۲۹۹ اتفاق میافتد و دومی، کودتایِ جاسوسِ CIA، «کرمیت روزولت» است که با کمکِ ایادیِ داخلیِ خود، در ۲۸ مردادِ سال ۱۳۳۲، کودتا میکند. ما بهغیرازاین دو کودتا، دو نوبت هم رسماً توسط ارتشِ بیگانه، اشغال شدهایم؛ یک نوبت در همان جنگ جهانیِ اول (۱۹۱۶)، که ایران توسط قوای متفقین، اشغال میشود و آن قحطیِ بزرگ اتفاق میافتد و یک نوبت هم در شهریورماهِ سال ۱۳۲۰ که بازهم ایران، توسط متفقین اشغال میشود.
جالب اینکه در هر دو مقطع، دولتِ ایران رسماً ادعای بیطرفی کرده است! پس ما، با وجودِ دو بار اشغالِ نظامی و وقوعِ دو کودتا در کشورمان که توسط بیگانگان مدیریت شده است، شاید رکورددارِ مظلومیت تاریخی هستیم. بااینحال، متأسفانه در این زمینه، کارِ بسیار کمی انجام شده است. تازگیها میبینیم که در مورد اشغال ایران یا کودتای ابرقدرتهای خارجی در کشورمان، آثاری درحال ساختهشدن است. البته اینها بهعنوان شروع، خیلیخوب است ولی این جریان، حتماً باید مداوم باشد و بهنوعی، اگر وقوعِ انقلاب اسلامی ایران نبود، ما عملاً کارنامۀ قابل افتخاری نداشتیم. چراکه ما فقط بعد از انقلاب توانستهایم، هم در مقابل کودتاهای بیگانگان و هم در مقابلِ هجومِ نظامیِ بیگانگان، مقاومت کنیم. جالب است که در این مورد هم، ما هنوز نتوانستهایم آفرینشهایِ هنریِ قابل اعتنایی داشته باشیم. یعنی ما باید در این زمینه، رمانهای خوبی داشته باشیم، اما هنوز نداریم. باید فیلمهای سینماییِ خوبی ساخته باشیم، اما هنوز نساختهایم.
درنهایت، در دنیای امروز، ماجرای کودتا، حداقل تا آنجایی که به جمهوریاسلامی ایران مربوط میشود، به لایههای نرم، فرهنگی و رسانهای نفوذ پیدا کرده است. بهاین معنا که اگر ما بخواهیم در این زمینه، اطلاعِ درستی بهمردمِ کشورمان بدهیم، منطقاً باید از مصادیقِ رسانهای، بیشتر استفاده بکنیم تا مردمِ ما، جریانهای کودتاچیِ فرهنگی را بهدرستی بشناسند.