قصه بچه‌های مسجد/مستندمان سینمایی و قصه‌گو است

داستان مستند «عابدان کهنز» از سال 71 شروع می‌شود. جنگ چند سالی است تمام شده است و دیگر نیازی به بسیجی‌ها و نیروهای مردمی در خط مقدم جبهه نیست.

به گزارش «عمار فیلم» به نقل از وطن امروز، «عابدان کهنز» یکی از فیلم‌های شاخص امسال جشنواره عمار است؛ فیلمی با محوریت زندگی شهید مصطفی صدرزاده و چند تن از دوستان او که نگاهی عمیق‌تر نسبت به سایر آثار داشته و سوژه مستندش با مسجدی ویژه و خاص پیوند می‌خورد که شهید صدرزاده در آن رشد پیدا کرده است. بقیه جزئیات را از زبان مجید رستگار، کارگردان این مستند شنیدیم و از چالش‌های ساخت «عابدان کهنز» پرسیدیم.

اگر از شما به عنوان کارگردان اثر بخواهیم درباره «عابدان کهنز» حرف بزنید، درباره آن چه می‌گویید؟

داستان این مستند از سال ۷۱ شروع می‌شود. جنگ چند سالی است تمام شده است و دیگر نیازی به بسیجی‌ها و نیروهای مردمی در خط مقدم جبهه نیست. اینها می‌خواهند به شهرها و دیارشان بازگردند و بعد از ۸ سال برخی از آنها مسکنی برای زندگی ندارند. به همین جهت سپاه تصمیم می‌گیرد در جای جای کشور خانه‌هایی را به صورت تعاونی احداث کند و به صورت قسطی در اختیار آنها قرار دهد. یکی از آن محله‌ها کهنز می‌شود؛ محله‌ای در شهریار که از منظر امنیتی، فرهنگی و… پس از این ۸ سال ضعیف‌تر از قبل شده بود. آنها در این منطقه ساکن می‌شوند و شروع به زندگی می‌کنند. «حاج بهرام» یکی از افراد شاخص در این منطقه وقتی می‌بیند مسجد و عبادتگاهی در این منطقه نیست، تصمیم می‌گیرد منزل خودش را تبدیل به مسجد کند و چادری تعبیه می‌کند که همان می‌شود نخستین عبادتگاه منطقه کهنز. بعد در آنجا دارالقرآن راه‌اندازی می‌کنند و فعالیت‌های فرهنگی را رشد می‌دهند. بچه‌ها را اردو می‌برند تا جذب بیشتری رخ بدهد. بعد از مدتی این منطقه آنقدر ظرفیتش بالا می‌رود و جذب قابل توجهی از اطراف منطقه ایجاد می‌کند که دیگر محل کنونی ظرفیت انجام کارهای‌شان را نداشت و تصمیم می‌گیرند فضای جدیدی را ایجاد کنند. آنها در پی این بودند یک پایگاه بسیج راه بیندازند و این کار را در منطقه روبه‌روی شهرک شروع می‌کنند.

احداث پایگاه جدید باعث می‌شد هم از نظر فرهنگی و هم از نظر امنیتی منطقه امن‌تر شود. فعالیت آنها در فضای جدید گسترش می‌یابد و حدود ۱۰۰ نیروی جذبی در پایگاه جمع می‌شوند. ظرفیت آن پایگاه هم پس از گسترش فعالیت‌های‌شان تکمیل می‌شود و دیگر نمی‌دانند چه کار کنند. تا اینکه حاجی یک شب خواب می‌بیند و درآن خواب با یک مسجد دونبش فیروزه‌ای رنگ مواجه می‌شود. همزمان یکی از اهالی محل در آن ایام خواب می‌بیند پدرش به او می‌گوید فلان زمینی که داریم وقف مسجد کن و اسمش را هم بگذار امیرالمومنین(ع). این ۲ نفر دنبال هم می‌گردند و به هم می‌رسند. نحوه به هم رسیدن آنها و ساخت مسجد خودش داستان و درامی دارد. در شکل‌گیری این پایگاه و بعدها مسجد جوان‌هایی ظهور می‌کنند که بعدها می‌فهمیم مصطفی صدرزاده، محمد آژند، امیرحسین حاج‌نصیر و کلی افراد دیگر از جمله آنها هستند که در روند قصه به آنها برمی‌خوریم. این کلیت ماجراست که از کودکی آنها با تصاویر آرشیوی بسیار جذاب و بکر همراه می‌شویم و به شیوه تربیتی در این مسجد پرداخته می‌شود.

شما از چه نقطه‌ای به این مستند و سوژه آن متصل شدید؟

کتابی بود پیرامون شهید صدرزاده که البته هنوز اسمی برای آن انتخاب نشده است. دوستان تصمیم گرفتند در این باره مستندی هم ساخته شود که همزمان با رونمایی از کتاب مستند آن نیز پخش شود.

پس پژوهش مستند نیز برمبنای محتوای کتاب بوده است.

نکته اینجاست که کتاب کلا درباره شهید صدرزاده بود. از آن همه تحقیقاتی که شده بود این کتاب ۳۰ درصد مستند ما را تشکیل می‌داد. وقتی کتاب را بررسی می‌کردیم، ۳ صفحه آن اختصاص داشت به ماجرای مسجد و پایگاهی که شهید صدرزاده در آن رشد پیدا کرده و به این جایگاه رسیده بود. این ۳ صفحه به ما می‌گوید، مسجدی وجود داشته که مصطفی صدرزاده و بچه‌هایی مانند او در آنجا رشد پیدا کرده‌اند و جایگاه تربیتی این مسجد برای ما اهمیت داشت و در این مستند بنا داشتیم به آن برسیم. وقتی هم که تحقیقات بیشتری انجام دادیم، متوجه شدیم نه تنها صدرزاده که چندین شهید، جانباز و مدافع حرم دیگر هم در این مسجد پرورش یافته‌اند. تعداد زیادی پاسدار، استاد دانشگاه، استاد حوزه و… هم دیگر پرورش‌یافتگان این محیط بوده‌اند. این خود یک سوژه بزرگ‌تری بود که شهید صدرزاده پیرنگی از آن است.

دقیقا مساله همین است که این مستند از یک پرتره صرف خارج شده و نگاه ریشه‌ای و عمیق‌تری دارد که به زعم ما این باعث می‌شود برای مخاطب جذاب‌تر باشد. چرا در سینمای مستند به نظر می‌رسد خیلی تلاش نمی‌شود تا موضوعات ریشه‌ای‌تر مورد بررسی قرار گیرد؟

وقتی این سوژه به من پیشنهاد شد بشدت استرس داشتم با خود می‌گفتم من الان درباره شهید صدرزاده چه چیزی بسازم؟ آن هم زمانی که چندین مستند درباره او ساخته شده و این مستندها کار من را سخت می‌کرد. من تاریخ زندگی شهید و مسجد را بسیار بررسی کردم و فرآیند نگارش فیلمنامه اثر ۶ ماه طول کشید. این باعث شد خدا را شکر اتفاق جدیدی بیفتد. اغلب مستندهایی که ساخته می‌شود ۲ قالب دارد یا مستندهای آرشیوی از سوریه است یا گفت‌وگوهایی که در اینجا انجام شده و مستندهای مصاحبه‌محور هم چندان جذابیتی ایجاد نمی‌کنند، چرا که قصه‌گو نیستند و روایتی خطی را دنبال می‌کنند. این ۲ دسته باعث شده است ما به تکرار بیفتیم و همین مساله مخاطب مستندهای مدافعان حرم را نسبت به روزهای اول کم اقبال‌تر کرده است. من یادم می‌آید نخستین فیلم‌هایی که درباره مدافعان حرم ساخته می‌شد بشدت مورد استقبال قرار می‌گرفت اما کم‌کم باید فرآیند قصه‌گویی و غنای فرمی را در مستندها رونق می‌دادیم تا مخاطب با سوژه‌ها و پرداخت تکراری مواجه نشود.

یکی از چالش‌ها و پرسش‌ها درباره این مستند زمان ۱۲۰ دقیقه‌ای آن است که در نشست خبری هم گفتید به سختی به این زمان رسیده است. به نظرتان زمان طولانی آن هم برای یک مستند باعث ریزش مخاطب نخواهد شد؟

اگر توجه کرده باشید در اغلب تبلیغات این اثر را «مستند سینمایی» معرفی کرده‌ایم. وقتی می‌گوییم مستند سینمایی یعنی چیزی که در سینما می‌توانیم ببینیم، در مستند هم قابل دیدن است. این مستند یک قصه‌ای دارد و این قصه است که شما را جلو می‌برد. سوالی که در هر اثر داستانی و سینمایی برای مخاطب پیش می‌آید و همان سوال بیننده را برای ادامه تماشا تشویق می‌کند این است که «بعدش چه» اگر مخاطب از خودش این دو کلمه را بپرسد یعنی می‌خواهد بقیه فیلم را هم تماشا کند. در این مستند هم مدام مخاطب با این سوال پیش می‌رود که بعدش چه؟ الان که اینها بزرگ می‌شوند، بعدش چه؟ وقتی که درگیر شدند بعدش چه؟ حالا وارد فتنه شدند بعدش چه؟ الان که زخمی شدند بعدش چه؟ وقتی کشته نشد بعدش چه؟ همچنین تصاویری که ما در این مستند استفاده کردیم، بکر هستند و تصاویری از مصطفی صدرزاده آورده شده که تقریبا کسی آنها را ندیده است. این اتفاق برای بقیه شهدای حاضر در مستند هم تکرار شده است. نکته جالب دیگر این است که با وجود محتوا و مضمون جنگی، به هیچ وجه خشونتی که در اغلب مستندهای مشابه می‌بینیم، در آن دیده نمی‌شود. یعنی یک درام قصه‌گو و جنگی که هیچ خشونتی در آن دیده نمی‌شود. ما بسیار تلاش کردیم این مستند چشم‌نواز و لطیف باشد و زمان زیادی سر اصلاح رنگ آن صرف شد تا اثر برای مخاطب از نظر بصری جذاب باشد. مساله دیگر هم بحث موشن‌ها بود. نخستین فیلمنامه‌ای که نوشته بودم، بحث سر بازسازی صحنه بود و خلق یک اثر مستند – بازسازی که به خاطر چالشی که در بودجه با آن مواجه شدیم نتوانستیم مستند را به صورت مورد نظر درآوریم. ما تقریبا با یک پانزدهم بودجه‌ای که بنا بود این اثر را بسازیم کار را پیش بردیم که به هرکسی می‌گوییم، باور نمی‌کند عابدان کهنز با چنین بودجه‌ای ساخته شده باشد. به جای بازسازی موشن‌ها را طراحی و دکوپاژ کردیم.

بخش مهمی که در این مستند وجود دارد مربوط به فتنه ۸۸ است که این بخشی از زندگی شهید صدرزاده محسوب می‌شود. اما خب! برخی به مصلحت یا هر دلیل دیگر، ممکن است بگویند وجود این بخش‌ها در مستند باعث جبهه‌گیری نسبت به آن می‌شود و برخی نسبت به آن موضع بگیرند. آیا بنا دارید در این سکانس‌ها تغییری به وجود بیاورید؟

ما بنا نداشتیم در این مستند دسته‌بندی‌های عجیب و غریبی از فتنه ارائه دهیم. آنچه بارز بوده این است که فتنه وجود داشته و عوامل و شرایطش هم مشخصند. اما ما بنا نداشتیم در این باره بحث تحلیلی کنیم. ما قصه‌مان از آنجا عبور می‌کرد و سیر زندگی قهرمان‌های داستان ما از میان فتنه می‌گذشت و همین باعث شد به آن بپردازیم.

برنامه شما برای اکران‌های بعدی چیست؟

وقتی این کار را دنبال بحث جشنواره نبودیم می‌ساختیم. جشنواره‌ای بودن یک مساله است و اینکه اثر بین مردم دست به دست شود و مورد تمجید آنها قرار بگیرد مساله دیگری. هر جشنواره‌ای نگاه خاص خودش را دارد و با توجه به سیاست‌هایش ممکن است اتفاقات خاص خودش را رقم بزند. الان هم بیشتر به فکر اکران‌های مردمی هستیم. سعی کردیم در جشنواره عمار به عنوان مردمی‌ترین جشنواره در ایران حضور پیدا کنیم که این امر محقق شد و خدا را شکر از این اثر استقبال بی‌نظیری شد.

محسن شهمیرزادی