آیین افتتاحیه دوازدهمین دوره جشنواره مردمی فیلم عمار، شنبهشب با معرفی و تقدیر از برگزیدگان پنج بخش جشنواره برگزار شد. فاطمه مشکانی در یادداشتی به حاشیهنگاری این مراسم پرداخته است که میخوانید.
امروز ۱۸ دی ماه ۱۴۰۰در حالی وارد سالن اندیشه ی حوزه ی هنری میشوم که در سرم اندیشه ی انعکاس هنرِ اثاری را دارم که جنسشان عشق است ودر کالبد تمامشان روح وطن پرستی دمیده شده است.
برای شرکت در افتتاحیه دوازدهمین جشنواره عمار به مقصد میرسم. از در اصلی وارد حیاط حوزه هنری میشوم همه چیز بوی مراسم های مذهبی را میدهد در هر گوشه ای از حیاط میزیست شبیه میزهای نذری در هیئات مذهبی ،اما گویی اینها نذرشان معرفی کتاب است و بروشور وروزنامه…
ازمیان تابلوهایی عبور میکنم که به تصویر شهدا ی هسته ای و سردارسلیمانی مزین شده اند. فضای معنوی کاملا مطلوبی در جریان است.
در میان این همه ازدحام و جمعیت و ذوق و حرف و هنر، اولین چیزی که نظرم به آن جلب میشود، جوان بودن جمعیت است که اکثرا به صورت گروهی قبل از شروع مراسم افتتاحیه در حال گفتگو و گپ زدن با یکدیگرراجب مسایل مختلف هستند و عده ای جوان هم در حال تدارک دیدن ملزومات جشنواره اند.
قطعا آنچه بیش از همه چیز برایم اهمیت داشت و با ارزش بود همین جوانها و فضایی که ایجاد کرده اند بود، که در پشت ظاهر و تیپ های مختلف شخصیتی، لباس ها و پوشش های متفاوت، گاه با حجاب کامل و گاه بد حجاب ، گاه با لباسی متعارف و گاه نامتعارف، همه و همه به یک ریسمان چنگ زده بودند، ریسمانی که تاروپودش عشق است وآرمانخواهی، عشق به وطن و آرمان خواهی هنرمندانه و به حق که بسیاری تا پای جان برایش دویده اند…
شور و حال خوبی در فضا حاکم است و این کاملا در میان کسانی که منتظر شروع جشنواره اند محسوس است ومن به این فکر میکنم که این ذوق معنوی احتمالا بیشتر نتیجه ی حضور جوانان و نوجوانانی پر ذوق است که هر یک به شکلی به جشنواره مرتبط میشوند.
بعضیها آثارشان را به جشنواره ارائه کرده اند و عده ای به عنوان تماشاگر و میهمان حضور دارند و عده ای به عنوان مسئول و انتظامات.
گروه سرودی در کنار سالن در حال آماده شدن هستند، نزدیکتر که میروم متوجه میشوم گروه سرود نوجوانان افغانستانیها هستند. نوجوانانی پر لبخند و پر از عشق که میخواهند از دل برای وطن پرستی بخوانند، همان حرف همیشه مشترک تمام ملتها، گروهی از نوجوانان خودمان نیز در کنار این نوجوانها با در دست داشتن پرچمهایی که رنگ و بوی وحدت میداد سرود میخواندند و تمرین میکردند.
همه فیلمبرداران و عکاسان درحال آماده سازی شرایط برای انعکاس اخبار افتتاحیه هستند. چند تن از هنرمندان وارد سالن میشوند و سیل عکاسان به سمتشان روانه میشوند. هنرمندانی چون احمد نجفی، اقبال واحدی و بسیاری دیگر که جشنواره میزبانشان است.
کم کم سالن پر میشود از مهمانان و چقدر امسال، تعدادشان بیشتراز همیشه است و این استقبال، کار و مسئولیت فرزندان عمار را سختتر از قبل میکند.
پس از قرائت قرآن، برای شروع کلیپی پخش میشود که با تمام وجودم از آن لذت بردم، کلیپ دلنشینی که با دیدنش درست زمانی که احساس غرور کردم ناگهان غمی بزرگ قلبم را فرا گرفت. چشمهایم خیس شد. نمیدانم شاید دلم سوخت برای ایران، برای تمام این سالهایی که در برابر دشمنیها ایستاده و در کنار این جوانان میخواهد نفس تازه کند، برای این همه سختی که تاریخ بر جان ایران و ایرانی انداخته است.
و اینکه چند جوان دیگر از جنس عمارها و سمیه ها باید در برابر این سختی ها پای کشورشان و ارمانهایشان سرسختانه بایستند تا این مرز و بوم رنگ و بوی آرامش ببیند، نمیدانم دلم روشن است شاید اینها همه نشانههای کشور مردمان منتظر ظهورند.
چراغ های سالن روشن میشود و من میفهمم که این فقط من نبودم که چشمهایم خیس شده است چراکه خوشبختانه ماسکها توان پوشش چشمها را ندارند.
از مادر معنوی فرزندان جشنواره عمار که مادر سه شهید است و همچنان سنگر مادری را برای فرزندانش ترک نکرده میخواهند که سخنرانی کند. در تمام مدت صحبتهایش فقط چشم هایش را میدیدم و در بهت آن همه عظمت و قدرت غرق بودم، نمیدانم شاید چون خودم هم مادرم و چقدر دورم از هوایی که آن مادر داشت.
از خانوادهی شهدا برای اهدای جوایز دعوت میشود و من در این فکرم که چه بار سنگینی است از دست مادران و پدران شهید جایزه گرفتن، جوانان یک به یک در بخشهای مختلف جشنواره برای دریافت جایزه فراخوانده میشوند و خدا میداند که چقدر جنس این جوانان ناب است و دلهایشان پرهدف و پر امید. ای کاش راهشان هموار شود در دل این بحران.
عدهای دانشجویند وتقدیر میشوند، عده ای پدرند و عده ای مادر. همین چند لحظه پیش، از کارگردان بانویی تقدیر شد که با دختر دوساله اش روی سن رفت و این بنظرم بسیار باعث مباهات بود. اینکه مادر باشی و در کنار فرزندت، آرمانخواهانه، اهدافت را دنبال کنی و افتخارهم بیافرینی چیزی است کمیاب.
کمکم به پایان جشنواره میرسیم، فیلمی اکران میشود، نیمه شب است اما هنوز عده ای با عشق به تماشایش نشستهاند، خورشید به زودی برای جوانان عمار طلوع خواهد کرد. نیمه شب است اما قطعا صبحی روشن در انتظار عمار است.