گفتاری از محمد حسین نیرومند؛

اگر آوینی امروز بود حتماً عصیان می‌کرد!

آوینی جزو اولین کسانی است که فهمید دارد چه اتفاقی در عالم رخ می‌دهد. وقتی که انقلاب اسلامی پیروز شد، خیلی‌ها فکر می‌کردند که یک انقلاب منطقه‌ای است. یک شاهی رفته و یک حکومتی آمده است.

به گزارش «عمار فیلم»، محمد حسین نیرومند از فعالان عرصه فرهنگ این سال‌ها، از سال ۶۸ به حوزه هنری وارد می‌شود و به این واسطه با شهید آوینی آشنا می‌شود اما در سال ۷۱ که مدیر نشریه کیهان کاریکاتور می‌شود به واسطه کار مطبوعاتی ارتباطش با شهید آوینی بیشتر می‌شود. به مناسبت سالروز شهادت شهید آوینی صحبت های محمد حسین نیرومند پیرامون شخصیت و دیدگاه های شهید آوینی را خواهید خواند

متوجه عظمت انقلاب بود

آوینی جزو اولین کسانی است که فهمید دارد چه اتفاقی در عالم رخ می‌دهد. وقتی که انقلاب اسلامی پیروز شد، خیلی‌ها فکر می‌کردند که یک انقلاب منطقه‌ای است. یک شاهی رفته و یک حکومتی آمده است. تعبیر آنها نهایتاً در حد انقلاب ایران محدود می‌شد اما آوینی متوجه شد که این انقلاب یک انقلاب بسیار بسیار بزرگ است و این انقلاب، مسیر آینده تاریخ را عوض می‌کند. این را دیگران نفهمیدند. برای همین بود که انتظار ایشان از بچه‌ها و کسانی که کار هنری می‌کردند، این بود که بفهمند، چه حادثه عظیمی دارد رخ می‌دهد و چه کار بزرگی در این تغییر تاریخی به عهده انقلاب اسلامی گذاشته شده است. یعنی انگار تاریخ به عهده نسلی گذاشته است که این نسل می‌تواند آن را عوض کند. به نظر من جزو معدود کسانی بود که عظمت انقلاب اسلامی را متوجه شد و چون فهمیده بود که چه اتفاق بزرگی در عالم افتاده، انتظار داشت که همه ساختارهای حکومتی، خودشان را با این اتفاق عظیم هماهنگ بکنند.

اگر بود،علیه هنر امروز عصیان می‌کرد

یکی از این بحث‌ها بحث هنر بود. هنر بعد از انقلاب باید خودش را با این رسالتی که در آینده داشت، تطبیق می‌داد. انقلابی اتفاق افتاده، این انقلاب مسیر تاریخ را عوض کرده، هنر باید در خدمت این ایده بزرگ قرار بگیرد. کمترین خواسته‌اش این است که ما چیزی به نام هنر انقلاب اسلامی داشته باشیم. این را انتظار داشت و صحبت می‌کرد اما واقع امر این بود که حوزه مدیران فرهنگی ما فهم این ماجرا را نداشتند. یک عده اصلاً متوجه این داستان نبودند و یک عده و در واقع جامعه عمده روشنفکری ما، با این تفکر با نگاه تحقیرآمیز نگاه می‌کردند و این را خیالات و وهم می‌پنداشتند.

واقعیت این است که اتفاقاتی که امروز در عالم افتاده و حوادثی که هست،‌ نشان داد که پیش‌بینی آوینی، غلط نبوده است. کاملاً درست بوده اما واقع امر این است که هنر نتوانست، خودش را با این اتفاق بزرگ همراه کند. ما امروز در حوزه هنر چیزی برای جهان اسلام نداریم. فیلم ما جایزه اسکار می‌گیرد اما جایزه اسکار چه ربطی به این اندیشه‌های انقلاب اسلامی دارد؟ از این جهت است که با کمال تأسف، جریان فرهنگی و جریان هنری ما نتوانست آمال این بزرگوار را به یک جایی برساند. البته سی سال، زمان زیادی نیست ولی ما باید رگه‌هایی از این اتفاق را می‌دیدیم که امروز شاهدش نیستیم.

اگر از من بپرسند که کارنامه‌ی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، کارنامه صدا و سیمای جمهوری اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی مبتنی بر آن ایده‌آل‌های شهید آوینی و با محک اندیشه‌های ایشان چه است. می‌گویم صفر است. چون ایشان انتظار دارد که ما یک سریال داشته باشیم که روح دینی و انقلابی در آن باشد و نیست! انتظار دارد، این سینمایی که با رحمانیت فاصله دارد و نزدیک به نفسانیت است، مدیریت کلان وزارت ارشاد اسلامی تلاش می‌کرد که این فاصله را به رحمانیت نزدیک کند ،خوب نشد. هیچ کدام از این اتفاقاتی که در ذهن ایشان بود، در حوزه هنر به وقوع نپیوست.

اگر ایشان امروز بود، سر این مسؤولین فرهنگی داد می‌کشید که چه نشسته‌اید؟ دنیا دارد کار می‌کند، چرا شما این قدر غفلت‌زده هستید؟ آن روز هم داد می‌زد ولی اگر امروز بود، حتماً عصیان می‌کرد.

دانشگاهِ ما،در ظاهرتکنیک می‌آموزد و در باطن اندیشه

در دانشگاه ما، شما در واقع رشته هنر می‌خوانید. به شما یک سری فنون هنری می‌آموزند که این فنون هنری چطوری می‌تواند یک بیان را منتقل کند. گاهی وقت‌ها آن قدر به این فنون اهمیت می‌دهند که خود نفس این فن برای شما یک هدف می‌شود. در واقع نوع نگاهی که فرم را خلق می‌کنی! برای این که فرم را خلق کرده باشی. بعد دارید در مورد فرم صحبت می‌کنید، به ناچار مجبور هستید که تمام استنادات در دانشگاه‌های ما آثار غربی باشد. اگر از سینما صحبت می‌کنید، مجبور هستید تمام مصداق‌های زبان سینما را تصاویر فیلم‌های کارگردان‌هایی را نمایش بدهید که اندیشه اینها با شما خیلی متفاوت است. به مرور در واقع ما داریم فرم یاد می‌گیریم، داریم تکنیک یاد می‌گیریم که بعداً بتوانیم این تکنیک‌ها را به کار ببریم و اندیشه‌هایمان را با این ابزار منتقل کنیم. اما فراموش می‌کنیم، این تکنیکی که ما داریم می‌آموزیم، خودش دارد به ما جهت فکری می‌دهد. دانشگاه ما این گونه است. یعنی ساختار دانشگاه ما به گونه‌ای است که شما به ظاهر دارید تکنیک می‌آموزید اما در بطن آن اندیشه شما تغییر می‌کند. تفکری مثل تفکر شهید آوینی به همین جاها بر می‌گردد که چه طوری می‌شود که ما بتوانیم این زبان را در خدمت خودمان بگیریم، بدون این که این تغییر تفکر ایجاد بشود، کار بسیار سختی است!

در ارتباط فرم و محتوا

ایشان جزو اولین کسانی از بچه مسلمان‌ها بود که متوجه شد، اگر می‌خواهی حرف بزنی، باید به ابزار آن رسانه مسلط باشید.اگر از هیچکاک گفت، نه این که فیلم هیچکاک بالذاته آمال و آروزی ایشان است که این نوع فیلم‌ها را بسازد. نه، منظور ایشان این است که ببینید، هیچکاک به سینما تسلط دارد و چطور می‌تواند، اندیشه‌هایش را با این زبان منتقل بکند.اگر تو می‌خواهی سینماگر بشوی، اولین شرطش تسلط کامل به سینما است. چون آن اوایل یک گرایشی پیدا شده بود که برای ما محتوا مهم است، الآن هم هست. غافل از این که فرم شکل مرئی محتوا است. یعنی اگر فرم وجود نداشته باشد، اصلاً محتوا تجلی نمی‌کند. وقتی معنا حاصل می‌شود که فرم خودش را دقیقاً در خدمت آن معنا قرار بدهد. فرم کی حاصل می‌شود؟ وقتی که تو به زبان آن قالب هنری تسلط داشته باشی. مشکلی که آقا مرتضی با بسیاری از بچه‌ها پیدا کرده بود، این بود که بچه‌ها می‌گفتند ما باید حرف بزنیم ولی آقا مرتضی می‌گفت، بله. وقتی حرف شما تأثیر می‌گذارد که شما به آن ابزار بیانی تسلط داشته باشید و این نیاز به کار و تلاش دارد. متأسفانه آن روز یک عده نپذیرفتند و آنهایی که نپذیرفتند، امروز فیلم‌هایی می‌سازند که هیچ وقت مورد توجه واقع نشده است.

سینمای رحمانی،سخت اما شدنی

فکر می‌کنم، ایشان می‌خواست به بچه مسلمان‌های اهل هنر گوشزد کند که کار سخت است و باید خیلی تلاش کرد. همان تعبیری که ایشان دارد. بین جایگاه سینما که به غرائز و نفسانیت نزدیک است و با فطرت و رحمانیت فاصله دارد. اگر شما بخواهید سینما را به این معنا نزدیک کنید، باید خیلی کار کنید. یعنی برای یک بچه مسلمان خیلی خیلی سخت‌تر است تا یک کسی که اصلاً اعتقادی به مسائل دینی ندارد. چون آن کسی اعتقاد ندارد، سریع به سراغ خود سینما و اصل آن که به تبایع و غرائز نزدیک است می‌رود ولی برای بچه‌های متدین خیلی دشوار و سخت است. به نظر من ایشان یک تئوری بسیار مهمی را مطرح کردند و ما متوجه نشدیم. برای همین است که تجربه نشد. همین بحثی که تو چطور سینمای مبتنی بر فطرت و رحمانی داشته باشی. به تعبیر زیبای ایشان آیا سینما می‌تواند رو به قبله مسلمین بیاورد یا خیر. هنرمندان باید تجربه می‌کردند، منتقدین نقد می‌کردند، نظریه‌پردازان بحث می‌کردند. سیستم مدیریت فرهنگی ما به عنوان یک عنصری که امکانات و بودجه در اختیار دارد، باید این مجموعه آدم‌ها را با توانمندی‌های مختلف، کنار هم قرار می‌داد و به اینها فرصت تجربه می‌داد که اینها کار کنند و کارهایشان را نقد کنند و نظریه‌ها و اندیشه‌هایشان را به فیلم تبدیل کنند. این حرکت بکند و فیلم بیاید و بازخوردها گرفته بشود، کارها پالایش بشود و بعد گام بعدی. شما باید مسیر رحمانی شدن سینما را گام به گام طی می‌کردی. اصلاً چنین چیزی صورت نگرفت. مشکل من در حوزه فرهنگی است، چون معتقد هستم، این کار، کار افراد هنرمند و منتقد و نظریه‌پرداز نیست. مدیریت فرهنگی باید این فهم را داشته باشد که این مجموعه آدم‌ها را کنار هم قرار بدهد و از اینها بخواهد که تجربه بکنند. ممکن است که تجربه با شکست روبرو بشود، مهم نیست. ما باید آن قدر تجربه بکنیم که بگوییم، بله! می‌شود. آنچنان که نسل‌های گذشته ما این تجربه را کردند و شد. اگر ما معماری اسلامی داریم، معماری منحصر به فرد ما است. اگر نگارگری اسلامی داریم، نگارگری منحصر به فرد ما است. ما می‌توانیم در سینما داشته باشیم؟ بله. می‌شود اما با یک مدیریت فرهنگی هوشمند و استفاده از ظرفیت همین چیزی که وجود دارد. همین خیرالموجود.

کسی را ندیدم چون شهید آوینی نقد کند

شهید آوینی از معدود هنرمندانی است که بار علمی زیادی دارد. ما خیلی هنرمند داریم که اینها خیلی خوش‌ذوق هستند. آدم‌های خلاقی هستند اما مطالعات آنها در زمینه‌های مختلف کم است. شهید آوینی یک نگاه فیلسوفانه به ماجرا دارد. ماجرا را از بالا می‌بیند؛ چون یک آدم معمار است، فلسفه خوانده و با فلسفه آشنایی دارد، جامعه‌اش را خوب می‌شناسد، در محیط‌های روشنفکری قرار داشته، غرب را دیده، در نتیجه به اوضاع و احوال زمان خودش خیلی اشراف دارد. وقتی که او می‌خواهد نقد بکند، تقریباً می‌شناسد که با چه رسانه‌ای روبرو است. من یک مطلبی را از ایشان می‌خواندم. ایشان می‌گفت، سینما هنر عجولی است. چون سینما برای آدم است و ما در قرآن هم داریم که انسان عجول است. انگار که عجله در ذات این دوتا است. می‌دانید که عجله صفت پسندیده‌ای نیست. شما کمتر می‌بینید که هنرمندی این نوع نگاه‌ها را به موضوع سینما داشته باشد. نشان می‌دهد که این بزرگوار ماجرا را از بالا می‌بیند. چون ماجرا را از بالا می‌بیند، دیگر این که سینما و خود فیلم نمی‌تواند هدف باشد. ایشان نقد می‌کند که اصلاً امکان ندارد، خود هنر نمی‌تواند هدفِ هنر باشد، یعنی غایت یک چیز خودش باشد. یک بحث‌های این طوری دارد ولی احساس من این است که چون ماجرا را می‌فهمد و جوهره را بحث می‌کند، در نتیجه خیلی خوب می‌تواند نقد کند. در بین منتقدین ما، من ندیدم که کسی از موضع شهید آوینی نقد کند. علت آن هم طبیعی است. چون آن نقدی که آوینی به دنبالش است، یک پیش‌نیازی به نام “مطالعه” دارد که این مطالعات قبلاً انجام شده است؛ نسبت به بحثی که می‌کند، تسلط دارد.

روزی که مرتضی بسیار عصبانی بود

در آن زمان که من جوان بودم و مدیر یک نشریه تخصصی هنری، به کمتر آدمی می‌شد در حوزه هنر رجوع کرد. چون که بچه‌های انقلابی در این حوزه خیلی ورود نداشتند. از معدود کسانی که یک مرجع و ملجأ بود، آقا مرتضی بود. وقتی که شما پیش او می‌رفتی، می‌نشستی، تلمذ می‌کردی، اطلاعات می‌گرفتی، روحیه می‌گرفتی. ماجرا را می‌فهمیدی و نسبت به هنر درک بهتری پیدا می‌کردی. این بود که ما گه‌گاهی به مجله سوره می‌رفتیم. هم احوال دوستان آنجا را بپرسیم، هم آوینی را ببینیم. هم اگر ایشان حرفی دارد بشنویم. به هر حال به لحاظ فکری یک پشتوانه‌ای برای مابود.

یک روز ما با سید مسعود شجاعی خدمت آقای آوینی رسیدیم. برای عرض ادب و سلام و احوالپرسی؛ ایشان برافروخته بود! ما را به اتاقش فرا خواند. اتاق طبقه دوم یا سوم مجله سوره در خیابان سمیه.

یک اتفاقی را نقل کرد؛ گفت: الآن پیش پای شما یک بچه بسیجی-که ظاهراً سید ایشان را می‌شناخت- آمد و برای من تعریف کرد که:

من داشتم از اتوبان اسبدوانی می‌رفتم، دیدم که شلوغ است و پلیس ایستاده. این هم بچه‌ی انقلاب هستند دیگر! تحریک شده که چرا پلیس مراقب میدان اسب‌دوانی است!؟ رفته و از پلیس سؤال کرده که چرا شما اینجا ایستادید؟ گفتند، به تو ارتباط ندارد! برو. دوباره سؤال کرده. یکی از این پلیس‌ها که پلیسی قدیمی بوده، با طنز و ریشخند به این بچه بسیجی که ریشی هم داشته، گفته دختر رئیس جمهور شما دارد اینجا اسبدوانی می‌کند و ما بپاشیم.

حالا نمی‌دانم کدام دخترش! چون اشاره نکرد. بسیار برافروخته و ناراحت بود که ما به کجا رسیدیم. مشئ‌ای که زمان طاغوت اتفاق می‌افتاد و ما برای این انقلاب کردیم که این تفکر نباید حاکم باشد، دوباره دارد زنده می‌شود. دختر رئیس جمهور این مملکت باید به اسبدوانی بیاید و پلیس مملکت باید بیاید و مراقب باشد که مبادا اتفاقی بیفتد. ایشان بسیار بسیار برافروخته و ناراحت بودند. در را محکم بست و پشت میز کوچکش نشست. خیلی عصبانی و با حس خیلی درد دل شدیدی این معنا را گفت. چیزی که ما امروز انحراف را از اینجاها می‌بینیم. اگر آن روز آن اتفاق افتاد، امروز این انحرافاتی که در جامعه اتفاق افتاده، نمی‌افتاد.

رگه طلایی را که کشف کرد، استخراج کنید

هر چه زمان بیشتر می‌گذرد، آوینی بیشتر مطرح می‌شود. واقعیت این است که آوینی هم مثل ما است اما یک آدمی است که چند پلان جلوتر از ما عمل می‌کند. باید او را خوب شناخت و به نظر من ایشان به عنوان کسی که توانسته رگه‌ها را تشخیص بدهد، کلنگ را زده و این رگه و این طلا در آمده است. گفته حالا که این رگه در آمد، باید افراد دیگر بزنند و این طلا را استخراج کنند. نسل بعدی باید این کار را کند. یعنی اگر بحث آوینی هست، برای این است که به نسل آینده و کسی که واقعاً دغدغه دارد، بگوییم که آوینی با کتاب‌ها و با مطالبش این رگه را پیدا کرد. حالا وظیفه شما است که تلاش کنید و یک معدن طلای غنی را که دور هم نیست و در دسترس است، پیدا بکنید و در این مسیر بروید.

آن دغدغه‌های تکرار شده آوینی را در کتاب‌هایش ببینید، اینها را در بیاورید و بیان بکنید. شما عمدتاً نگاه واقعی آن چیزی که آوینی را بیان می‌کند، آن کلیدواژه‌های تکرارشونده صحبت‌های ایشان در طول کتاب‌هایش است. امروز بعضی از دوستانی که خیلی هم علاقمند بودند و ارتباط داشتند و رفاقت داشتند و فامیل بودند، فراموش کرده‌اند که آقای آوینی یک دغدغه‌های دیگری داشته است. یعنی اصلاً داستان او یک چیزهای دیگر است. ما نمی‌دانیم که چرا اینها را حذف می‌کنیم. خیلی راحت می‌شود، این کلیدواژه‌ها و این جملات کلیدی را از توی کتاب‌ها و سخنرانی‌های ایشان در آورد. حیات دینی، عصر جاهلی، پذیرش یک انقلاب جهانی، احیاء معنویت و اضمحلال غرب؛ واژه‌هایی که جامعه روشنفکری آن موقع و الآن از آنها پرهیز دارد. به هر حال ایشان هنر را یک ابزاری می‌داند برای گسترش انقلاب اسلامی در عالم. در صحبت‌ها و در متن‌های مجموعه روایت فتح هم می‌بینید، شما همین نوع نگاه را می‌بینید. این سربازها برای چه در جبهه می‌جنگند. برای قیام عالمگیر انقلاب اسلامی. حضورشان از این جهت است. این را حذف می‌کنیم، این مباحث را نمی‌گوییم. به نظر من آوینی با این نوع نگاهش آوینی است.