به مناسبت درگذشت «شیخ رضا»؛

چوپان روشنفکر و روشنفکران دروغگو

چوپانی را دیدم که در نگاه اول، نشان نمی‌داد حرفی برای گفتن داشته باشد، ولی سراغش رفتم. وقتی شروع به حرف زدن کرد، دیدم که دارد با تحلیل حرف می‌زند، همان زمان احساس کردم که او یک پامنبری باهوش است

به گزارش «عمار فیلم» به نقل از قدس آنلاین، چوپانی را دیدم که در نگاه اول، نشان نمی‌داد حرفی برای گفتن داشته باشد، ولی سراغش رفتم. وقتی شروع به حرف زدن کرد، دیدم که دارد با تحلیل حرف می‌زند، همان زمان احساس کردم که او یک پامنبری باهوش است و خداوند به او علم فرقان عطا کرده که می‌تواند حق را از باطل تمیز دهد.

 ۹ سال پیش که محمدرضا دهشیری، مستندساز کشورمان، دوربینش را برداشت تا به نقاط مختلف ایران برود و اتفاقات سال ۸۸ و دروغ بزرگ تقلب در انتخابات را از دریچه‌ای دیگر ببیند، گمان نمی‌کرد که حرف‌های یک پیرمرد روستایی بی سواد درباره ماجراهای پیش آمده آن زمان، آن قدر تحلیلی، دقیق و شنیدنی باشد. پیرمرد روستایی با بصیرتی که سه روز پیش دار فانی را وداع گفت.

مستند ساز فیلم «ایران سبز» تلاش داشت تا اعتراضی به سانسور مردم ایران در رسانه‌ها و فضای روشنفکری سال ۸۸ داشته باشد و بگوید که مردم ایران فقط مردم شمال شهر تهران نیستند. او به روستاهای مختلف ایران رفت و سعی کرد تا مشاغل مختلف و تیپ‌های متعددی را در این مستند نشان دهد که در یکی از این برخوردها با چوپانی همصحبت می‌شود که تصورات غالب از یک پیرمرد چوپان روستایی را می‌شکند.

پس از او علیرضا باغشنی با دیدن این مستند به سراغ «شیخ رضا» رفته و مستند «روشنفکر» را درباره او می‌سازد. در ادامه، صحبت‌های محمدرضا دهشیری و علیرضا باغشنی را در مورد این دو مستند و «شیخ رضا» می‌خوانیم.

علیرضا باغشنی، مستندساز جوان کشورمان که این روزها مشغول تدوین مستند پرتره «روشنفکر» درباره رضا ابوالقاسمی معروف به شیخ رضا است، درباره علت فوت او می‌گوید: ایشان مجموعه‌ای از بیماری‌ها را داشت که دلیل اصلی‌اش سرطان بود. دلیل اینکه به شیخ رضا معروف شده به این خاطر بوده که با علما نشست و برخاست داشت و به آن‌ها پناه می‌داد، پای منبرشان می‌نشست و می‌خواست چیزی یاد بگیرد، نکته جالب توجه درباره این شخصیت اینکه، شیخ رضا سواد خواندن و نوشتن هم نداشت.

بر تاریخ انقلاب تسلط داشت

او درباره کشف این شخصیت می‌گوید: آقای دهشیری از مستندسازان مشهدی در ایام فتنه ۸۸ تصمیم می‌گیرد که دوربین را بردارد و به جاهایی برود که کمتر تصویری از آن دیده می‌شد چون آن زمان بیشتر تصاویر از تهران بود.

او طی ساخت مستند «ایران سبز» به دل روستاها رفت تا اوضاع آنجا را بررسی کند. طی مصاحبه‌ای که با افراد مختلف می‌گیرد به چوپانی می‌رسد که با او مصاحبه می‌کند. آن چوپان حرف‌های دلچسبی می‌زند و در آن مستند بسیار گل می‌کند.

هر کسی صحبت‌های این چوپان را می‌شنید مجذوب حرف هایش می‌شد، چون با ظاهری روستایی بسیار خوب حرف می‌زد و بر تاریخ انقلاب اسلامی تسلط داشت.

او ادامه می‌دهد: بعد از اکران مستند «ایران سبز» بچه‌های دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی کاشان تصمیم می‌گیرند این چوپان را بیشتر بشناسند و سرگذشت پژوهی او را انجام دهند، می‌بینند که شیخ رضا زندگی بسیار شنیدنی‌ای دارد، در زمان انقلاب و پس از پیروزی انقلاب، کارهای بزرگی انجام داده است. البته غفلتی در این باره صورت گرفت و ۷-۶ سال طول می‌کشد که به فکر ساخت مستند پرتره این شخصیت می‌افتند. به بچه‌های جشنواره عمار پیشنهاد ساخت این مستند را می‌دهند که کار به من واگذار می‌شود.

اما محمدرضا دهشیری کارگردان مستند «ایران سبز» درباره آشنایی با شیخ رضا می‌گوید: چوپانی را دیدم که در نگاه اول، نشان نمی‌داد حرفی برای گفتن داشته باشد، ولی سراغش رفتم. وقتی شروع به حرف زدن کرد، دیدم که دارد با تحلیل حرف می‌زند، همان زمان احساس کردم که او یک پامنبری باهوش است و خداوند به او علم فرقان عطا کرده که می‌تواند حق را از باطل تمیز دهد.

جالب اینکه منطق حرف‌هایش، عجیب شنیدنی بود و با اینکه برخی از کلمات را بدرستی تلفظ نمی‌کرد، اما درک دقیقی از آن‌ها داشت.

او یادآور می‌شود: پیرمرد چوپان خیلی حرف برای گفتن داشت ولی تا سؤالی نمی‌پرسیدم، حرف نمی‌زد، در واقع عطشی برای گفتن نداشت. ناگهان دید که گوسفندانش برای چرا به سمت باغ شخصی می‌روند، برای اینکه حق‌الناسی به گردنش نباشد، از ما خداحافظی کرد و جدا شد.

به گفته دهشیری، حرف‌های پیرمرد آن قدر شنیدنی بود که سوپراستار مستند «ایران سبز» شد. در حالی که در نگاه اول بنا نداشتند سراغش بروند چون ذهنیت غالب این بود که از چنین ظاهر ساده روستایی، حرفی بیرون نمی‌آید.

هنوز دغدغه‌های انقلابی داشت

از آنجا که شیخ رضا ساکن مشهد اردهال در کاشان بود، باغشنی برای نوشتن فیلمنامه باید به این شهرستان سفر می‌کرد، او تصمیم گرفت که به دیدارش برود و با دوربینی که همراه خودش برده بود، تصاویری را بدون فیلمنامه ضبط کرد. او قصه ساخت این مستند را چنین روایت می‌کند: فیلمنامه را برای دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی کاشان فرستادم و دوستان نظراتی روی آن داشتند، دو هفته بعد که می‌خواستم به مشهد اردهال بروم، قبل از حرکت با من تماس گرفتند و گفتند که شیخ رضا، پایش شکسته و نمی‌تواند راه برود.

فیلمنامه مستند هم جوری بود که باید با ایشان دورتا دور مشهد اردهال را راه می‌رفتیم تا توسط ایشان جغرافیای منطقه را نشان دهیم، در آن مقطع کار منتفی شد تا اینکه سالگرد آن اتفاق رسید و به فکر شیخ رضا افتادم خواستم که از ایشان احوالپرسی کنم. گفتند که ایشان از خانه نمی‌تواند بیرون برود ولی می‌تواند خوب حرف بزند.

ضرورت ساخت مستند پرتره شیخ رضا، ایده جدیدی را به باغشنی می‌دهد، او می‌گوید: فیلمنامه بر این اساس شد که جوانی متأثر از فضاهای رسانه‌ای، دارد روشنفکر می‌شود، دانشجوی زبان انگلیسی است و مشتاق رفتن به غرب که در کاشان هم با توریست‌های مختلف صحبت می‌کند، اما با شیخ رضا آشنا می‌شود و برای آشنایی بیشتر با این شخصیت وارد مشهد اردهال می‌شود، دوست دارد که او را بیشتر بشناسد.

او می‌گوید: همراه با گروه به منزل شیخ رضا رفتیم و همسرشان گفتند که ایشان در بیمارستان بستری است. با ایشان ملاقات کردیم و دیدم که شرایط مناسبی ندارد ولی با دردی که می‌کشید هنوز دغدغه‌های انقلابی داشت، این موضوع مرا بر ساخت مستند شیخ رضا بیشتر مصر کرد، حتی روی تخت بیمارستان.

از راه شنیدن علم‌آموزی می‌کرد

این مستند ساز جوان کشورمان ادامه می‌دهد: در کاشان ماندیم و تصویربرداری را آغاز کردیم. با استفاده از آرشیوهای قبلی، قصه جدیدی برای کار پیدا کردیم. جوان در این فیلم به دنبال شیخ رضا می‌گردد و با آثارش آشنا می‌شود، در روستا با افراد مختلف درباره شیخ رضا حرف می‌زند تا با او بیشتر آشنا شود، در نهایت شیخ رضا را در بیمارستان پیدا می‌کند و با او حرف می‌زند. سکانس‌های پایانی فیلم هم دوباره فیلمبرداری شد که حضور دوباره جوان بر سر مزار شیخ رضا هست و تأثیری که از حرف هایش گرفته است.

باغشنی با بیان اینکه در فیلم جوان به این مرحله می‌رسد که پاسخ‌هایش را دریافت کند و می‌گوید: شیخ رضا اگر پای منبر می‌نشیند برای این نیست که وقت گذرانی کند بلکه او می‌خواهد چیزی یاد بگیرد. یکی از برنامه‌های روزانه‌اش این است که دو سه تا منبر از تلویزیون گوش می‌دهد و منبری در تلویزیون نیست که او از دست بدهد. شیخ رضا از راه شنیدن همواره علم‌آموزی می‌کند و با علمای بسیاری نشست و برخاست دارد. طلبه‌های زیادی را در منزلش پذیرایی کرده و با آن‌ها همصحبت شده است.

او یادآور می‌شود: سه چهار ماه پیش که به دیدار ایشان رفتم احساس کردم که روزهای پایانی عمرشان است و تصمیم گرفتم که حتماً این مستند را بسازم، البته مرگ دست خداوند است.

او با بیان اینکه بدنه اصلی مستند ساخته شده، اما نیاز به ویرایش و بازبینی دارد، خاطرنشان می‌کند: سعی می‌کنیم که در جشنواره عمار امسال، این مستند اکران شود.