گزارشی کوتاه از کارگاه فیلمنامه‌نویسی انیمیشن «فیلشاه»

یک لذت دردناک، مثل خاراندن زخم

همه چیز با یک تلفن شروع شد. شماره ناشناس بود و چند لحظه‌‌ای برای جواب دادن، مکث کردم. شارژ ساختمان را داده بودم. هیچ طلبکاری نداشتم.

به گزارش «عمار فیلم» به نقل از روزنامه فرهیختگان، همه چیز با یک تلفن شروع شد. شماره ناشناس بود و چند لحظه‌‌ای برای جواب دادن، مکث کردم. شارژ ساختمان را داده بودم. هیچ طلبکاری نداشتم. پروژه‌‌ها را هم تحویل داده بودم. چند نفری قول داده بودند که بالاخره پولم را این ماه می‌‌دهند اما هنوز زود بود. ولی درمجموع به دنیا بدهی نداشتم، پس جواب دادم. صدا از آن نرم‌‌ها بود و خودش را هادی محمدیان معرفی کرد. کارگردان شاهزاده‌‌ روم، حالا می‌‌خواست انیمیشن تازه‌‌ای را شروع کند. شاهزاده‌‌ روم را ندیده بودم اما از آنجایی که بحث پول و مادیات وسط بود، صدای من هم نرم شد و طبیعتا قرار ملاقات گذاشتیم.

در ملاقات حضوری، با انبوهی از مو و ریش مواجه شدم که همان صدای نرم داشت از لابه‌‌لایش بیرون می‌‌آمد. باقر مفیدی‌‌کیا را هم بعد از مدت‌‌ها آنجا دیدم و دیدار تازه شد. من، هادی و باقر، اعضای کارگاه فیلمنامه‌‌نویسی هنر پویا، به مرور تبدیل به سه برادر شدیم. چیزی شبیه لیوبی، شانگفی و گوانیو. بدون آن دختر خانمی که در دشت منتظرشان بود و برای‌شان دکلمه می‌‌خواند.

سائوسائوی ماجرا هم تهیه‌‌کننده‌‌ کار، حامد جعفری بود. قضیه از این قرار بود که سائوسائو، تصمیم گرفته بود زیر دین هیچ موسسه و ارگانی نرود و کار را با سرمایه‌‌گذاری مردمی جلو ببرد. خلاصه اینکه، متاسفانه هیچ چاه نفتی زیر دفتر پیدا نشد و از بد روزگار حتی به قاعده‌‌ یک شیرفلکه‌‌ ساده هم جریان اسکناسی به پروژه متصل نبود. پس چاره‌‌ای نداشتیم که کار بفروش بنویسیم. این ماجرا به کنار، قوز بالا قوز اینجا بود که هنرپویا، خودش را از همان اول به یک شعار متعهد کرده بود: «فرزندان‌تان را آسوده خاطر به سینما ببرید.» با همین یک جمله، استفاده از اکثر چیزهای باحال و مخصوصا آن قضایا، در فیلمنامه ممنوع شد. چون پدر و مادرها، معمولا علاقه‌‌ای ندارند که بچه‌‌های‌شان اینقدر زود در جریان آن چیزهای باحال و آن قضایای خیلی بفروش قرار بگیرند. درواقع حتی اگر بخواهید انیمیشنی از جنگ‌‌جویان کوهستان هم طبق این شعار بسازید، باید از خیر هوسان نیانگش بگذرید. فارغ از آن، به‌خاطر خشونت ذاتی‌‌اش باید لین‌‌چان و لوتای را هم بی‌‌خیال شوید. درواقع، فقط می‌‌ماند طبیعت زیبای لیان شامپو. اما کسی برای تماشای طبیعت حداقل در سینمای انیمیشن بلیت نمی‌‌خرد.

عرق ریختن، فکر کردن و جنگ و دعوا از همین‌‌جا شروع شد. سه نفری صبح تا بعد از ظهر می‌‌رفتیم داخل اتاق و عقل‌مان را می‌‌ریختیم روی هم. با اینکه چیز قابل توجهی جمع نمی‌‌شد اما باز هم زورمان را می‌‌زدیم. حاصل ۶ ماه زور زدن مستمر، شد طرح فیل‌‌شاه. اما بین زور زدن‌‌های‌مان مدام باید سری به جهنم هم می‌‌زدیم. شورای نظارت هنرپویا. هنرپویا یک جمع خودمانی برای خودش دارد که کارش نظارت بر کارگاه فیلمنامه است. نظارت اما لغت درستی نیست. شما فرض کنید الیور توئیست، نویسنده بود و به‌ جای گرفتن یک کاسه سوپ، می‌‌خواست تایید یک داستان را از شخص فاگین‌‌ پیر بگیرد. نتیجه مشخص است. سر در این شورا، احتمالا به خطی نامرئی نوشته‌‌اند، طوری بزنیدشان که ضربات منتقدان بعد از نمایش فیلم، مشت و مال به حساب بیاید. یک‌جور روش تربیتی به سبک اساتید معبد شائولین. شعارشان این بود که اگر در پیش‌‌تولید عرق نریزید، در پس‌‌تولید خون‌تان را می‌‌ریزند. طبیعتا من، باقر و هادی، عرق ریختیم.

اما سلایق تک‌تک اعضای شورا، آنقدر با همدیگر متفاوت است که درواقع چیزی که بتواند رضایت این شورا را به دست بیاورد، می‌‌تواند حتی به پیمان صلح جهانی هم منجر شود. هر روز با کابوس جلب رضایت شورا، کارمان را در کارگاه فیلمنامه شروع  و برای دست‌گرمی به ایده‌‌های‌مان حمله می‌‌کردیم. سعی می‌‌کردیم خط به خط کار را زیر سوال ببریم تا ببینیم می‌‌توانیم از آن دفاع کنیم یا نه. همیشه خودمان را برای حملات شوراییان آماده نگه می‌‌داشتیم. اما شورا هربار با ضربات ویرانگرش، ما را غافلگیر می‌‌کرد. البته کم‌‌کم جنگیدن برای ایده‌‌های درست و انعطاف در راه تغییرات بهتر را یاد گرفتیم. ترس همه از تکرار شاهزاده‌‌ روم بود.

بعدها بود که فهمیدم، شاهزاده‌‌ روم، اولین انیمیشن در تاریخ سینمای ماست که توانسته خرج خودش را دربیاورد و در گیشه به معنی واقعی کلمه موفق باشد. اما هیچ‌‌کس آنجا نمی‌‌خواست شاهزاده‌‌ را تکرار کند. همه‌‌ دنبال این بودند تا این‌بار کاری تولید شود که تاریخ انیمیشن سینمایی در ایران را به قبل و بعد از خود تقسیم کند.

تلاش ما بر این بوده تا شخصیت‌‌ها، فضا و داستان طوری باشند که در درجه‌‌ اول، برای بچه‌‌ها جذاب و سرگرم‌‌کننده شوند و در درجه‌‌ دوم، بزرگ‌‌ترهای همراه‌شان را هم با فیلم همراه کند. ما به‌ دنبال اضافه کردن چیزی به دانش جهانی انیمیشن نبودیم. بیشتر می‌‌خواستیم عقب‌‌افتادگی‌‌مان را جبران کنیم. در طول نوشتن کار، مدام حواس‌مان بود که خطای علمی نداشته باشیم و از قالب‌‌های شناخته شده کمک بگیریم. به قدر وسع‌مان هم از علم روز فیلمنامه‌‌نویسی در انیمیشن، کمک گرفتیم. اما فیلشاه هم قطعا خطاهایی دارد. تنها تفاوتی که امروزمان با دیروز دارد، این است که حالا در کارگاه فیلمنامه و برای انیمیشن‌‌های بعدی، مثال‌مان از نقاط قوت و ضعف گذشته، دیگر فقط معطوف به شاهزاده‌‌ روم نیست. حالا، تجربه‌‌ فیلشاه را هم داریم.

علی رمضان نویسنده و فیلمنامه‌نویس