آوینی باید شهید می شد

سید مرتضی آوینی در میانه دهه ۴۰ با علاقه وارد دانشکده معماری شد. با پیروزی انقلاب دوربین به دست گرفت و به جست‌وجوی حقیقت رفت و در همان زمان بود که به جهاد سازندگی پیوست.

به گزارش «عمار فیلم»، سید مرتضی آوینی در میانه دهه ۴۰ با علاقه وارد دانشکده معماری شد. با پیروزی انقلاب دوربین به دست گرفت و به جست‌وجوی حقیقت رفت و در همان زمان بود که به جهاد سازندگی پیوست. با آغاز جنگ تحمیلی با گروه فیلمسازی جهاد رهسپار مناطق جنگی شد و به ساخت مستند‌هایی درباره عملیات‌های رزمندگان پرداخت که گل سرسبد آن‌ها مجموعه «روایت فتح» بود که مورد استقبال مردم هم قرار گرفت.

محمدحسین نیرومند: آوینی چرا آوینی شد؟ چرا شهید آوینی ماند؟ این همه آدم، این همه مجله، چرا فقط شهید آوینی ماند؟ گمنام هم بود. روزی که شهید شد، من خودم او را نمی‌شناختم. البته روایت فتح را دیده بودم، اما بعد از این که شهید شد و از دنیا رفت، تازه اندیشه‌هایش مطرح شد، این هم خیلی مهم است. الان بیست سال می‌گذرد و هنوز آوینی هست. همین که آوینی به این رسید که دوربین را روی کولش بگذارد و به خط مقدم برود، وسط بچه‌بسیجی‌ها و فیلم بردارد، اگر آن چارچوب معنایی در ذهنش نبود، هرگز نمی‌توانست چنین کاری بکند. می‌خواهم بگویم که این یک بحث جدی است که آوینی چرا آوینی شد؟

آوینی؛ هنرمند رو به آینده

اولین چیزی که به نظر من خیلی مهم است، بحث «سنتز هنری» است. آوینی هنرمندی است که دارد رو به جلو می‌رود. سنتز هنری می‌کند، خیلی از چارچوب‌ها را با هم جمع می‌کند که رو به آینده برود. موضوع و میدانش همان بچه‌های انقلاب هستند که وارد جنگ شده‌اند و دارند می‌جنگند. این خودش خیلی جالب است، اما حیف که خیلی‌ها متوجه نمی‌شدند. چون من خودم سوسنگرد و هویزه بودم و از اول جنگ با بچه‌های جبهه آشنا بودم. خیلی‌ از بسیجی‌ها متوجه این قصه نمی‌شدند که چرا باید از ما فیلم بردارند؟ خیلی ابتدایی می‌جنگیدیم و کار خودمان را می‌کردیم. عکس‌هایی هم که بچه‌ها از هم می‌گرفتند، چیزی نداشت. آن چارچوب ذهنی‌ای که آقای آوینی را برای این کار رو به جلو هل می‌داد، همان حیث هنری اوست. می‌گفت هنر اینهاست و ما الان داریم می‌فهمیم. بعد از بیست سال که اثرش بُعد تاریخی پیدا کرده است. هر روز که می‌گذرد، می‌فهمیم که جنگ ما چقدر مبانی معرفتی داشته است. چه برای آدم‌هایی که در آن جنگیدند و چه برای آدم‌هایی که روایتش کردند و روایت‌گر جنگ ما شهید آوینی است. علت ماندگاری آوینی هم همین است. هر چه هم می‌گذرد، آوینی بیشتر برجسته خواهد شد؛ چون یک سنتز هنری کرده است، یعنی کاری که شریعتی کرد، کاری که جلال کرد.

روایت انتزاعی از جنگ

من خودم در جنگ بوده‌ام و بالاخره آن را دیده‌ام. یک مشکلی که من با آوینی دارم، این است که روایت آوینی و آن حال‌ و هوایی که از جنگ ترسیم کرده خیلی انتزاعی شده است و این کل جبهه نبوده است. کل جبهه خیلی گسترش داشت. شهید آوینی فقط به دنبال جنبه معنوی جنگ رفت. همه اینهایی که گفته بوده، هست، ولی کل آن نبوده است. مثل مواقعی که ما در داستان‌سرایی به انتزاع‌گرایی دچار می‌شویم. این روایت، کل دفاع مقدس را نشان نمی‌دهد و نتیجه این نگاه یک فیلم داستانی است به نام «دیده‌بان» که شاگرد و ادامه دهنده راه آوینی در سینمای داستانی، آقای حاتمی‌کیا آن را می‌سازد، اما بعدها همین حاتمی‌کیا دیگر تا آخرش نمی‌کشد. شروعش این است ولی تمامش در بُعد معنوی جبهه است. بعد می‌بینیم می‌رسد به «به نام پدر»! «دیده‌بان» کجا و «به نام پدر» کجا؟ وقتی هم که به خودش می‌گویی، می‌گوید: «من سینمای اجتماعی جنگ را ساخته‌ام. سینمای اجتماعی جنگ، نقد است. قرار نیست که من اینجا روایت کنم، نقد است دیگر».

نقد جنگ شروع می‌شود. اگر «کل جنگ» توسط شهید آوینی روایت می‌شد این بلا سر شاگردانش نمی‌آمد. در یک جلسه سخنرانی که در شادگان داشتم، مرحوم ملاقلی‌پور هم نشسته بود، به او درباره «مزرعه پدری» گفتم نباید سینمای ما در جنگ و دفاع مقدس به پرخاشگری می‌رسید. چرا سینمای دفاع مقدس ما پرخاشگر شده است؟ هنوز هم می‌خواهیم بحث‌ها را پرخاشگرانه طرح کنیم.

جبهه آوینی؛ یک جبهه تجریدی

جبهه آوینی یک جبهه تجریدی است. آوینی یادش رفته بود که این جبهه با پشت جبهه هم ارتباط داشت. یعنی پشت جبهه، جبهه را می‌ساخت و جبهه هم پشت جبهه را. آوینی هیچ وقت نمی‌خواست، دوربینش خارج از این فضا برود، همه‌اش می‌خواست در خود جبهه حرکت بکند. خیلی از بحث‌های پشت جبهه را نشان نداده است. البته جرقه‌هایی هست. موقعی که در یکی از کارهایش می‌گوید، این روستایی است، این شهری است. بعد می‌گوید، همه اینها بسیجی هستند. اما آنجا هم یک دفعه همه کاراکترها را حذف می‌کند و می‌رود به طرف همان معنویت و عالم معنایی که در بچه‌های جبهه حاکم است. می‌خواهم بگویم، شهید آوینی زحمتش را کشید، ولی چون روایتش از جنگ تقلیل‌گرایانه بود، خیلی انتزاعی شد و نتیجه وضعی شد که الان دچارش شده‌ایم. بعد از جنگ آقا به ایشان گفتند که بروید و روایت فتح را دوباره احیا کنید. آن موقع شروع کرد که وجه اجتماعی جنگ را بیشتر بگوید – آن کاری که باید در زمان جنگ شروع می‌شد – اما عمرش کفاف نداد و شهید شد.

روایت‌گری پدیدارشناختی

شهید آوینی باید برای خودش یک چارچوب تئوریک پیدا می‌کرد. چون هنر کاراکترهایش را از فلسفه می‌گیرد. این مفاهیم فلسفی‌اند که کاراکترهای هنری و ادبی می‌شوند. اینها را باید از یک جایی می‌گرفت. برای همین نوشته‌هایش بیشتر حدیث نفس خودش بوده تا این که بخواهد برای دیگری بنویسد. خودش داشته با خودش مباحثه می‌کرده و متأسفانه هم‌مباحثه‌ای هم نداشته، مشربی هم نبوده، مشرب هم چیزی نبود که او بخواهد پیدا بکند، چون آن موقع در فضای فکری ایران ضعیف‌تر از این حرف‌ها بودیم، بالاخره سعی می‌کرده از فلسفه‌های موجود به خدایش نزدیک بشود. اینجاست که بیشتر به «پدیدارشناسی» نزدیک می‌شود. خودش هم روایت را می‌خوانَد و حتی با بچه‌ها حرف می‌زند، یعنی نوع روایتگری‌اش پدیدارشناختی است. می‌خواهد نظام معناشناختی را از خودش بیرون بکشد. به پدیدارشناسی دچار می‌شود و از پدیدارشناسی هم که نماینده‌هایی در ایران داشت، کم و بیش تأثیر پذیرفته است.

می‌خواست مشکل خودش را با خودش حل کند

آوینی تا لحظه آخرش یک سیر و سلوک معنوی برای خودش داشت. زندگی‌اَش هم سیر و سلوکی بوده و دائم خودش با خودش حدیث نفس داشته. چون حدیث نفس داشته، در نتیجه دائم خلق می‌کرده. بعد اینها به صورت آثار هنری فرم پیدا می‌کرده است. یکی از مشکلاتی که ما داریم، این است که خیال می‌کنیم فیلسوف باید مثل کانت حرف بزند. شریعتی هم از منبر بالا رفته است، آوینی هم همین طور. حرف‌ها ظاهراً سطحی است ولی در باطن خیلی عمیق است؛ چون اینها بحث‌های تکراری نمی‌گویند. دارند مشکل خودشان را مطرح می‌کنند. فکر می‌کنند، با خودشان بحث می‌کنند، کلنجار می‌روند، به آنها فشار می‌آید و در نتیجه خلق می‌کنند.

اتفاقاً چون حدیث نفس بوده، این قدر ماندگار شده است. مثل شاعری که برای خودش شعر گفته، نه برای پادشاه. آن شاعرانی که برای پادشاهان شعر می‌گفتند، آثارشان نمانده است. کار کسی مثل حافظ که حدیث نفس می‌کرده، مانده است. چون آدمِ متفکر، اول می‌خواهد، مشکل خودش را با خودش حل کند. آوینی می‌خواست مشکل خودش را با خودش حل کند. حتی متفکرینی هم که ضد آوینی بودند، تا موقعی که می‌خواستند مشکل خودشان را برای خودشان حل بکنند، آثارشان مانده است. بعد که به یک وادی دیگر افتادند، همه از بین رفتند.

سینمای اسلامی مخملباف!

عده‌ای می‌گویند تکنولوژی غربی است، ریشه در مدرنیسم غربی دارد و هرگز اسلامی نخواهد شد. غرب دنیای بدون خدا است، دنیای اومانیستی است. این تکنولوژی غربی را نمی‌شود اسلامی کرد. از آن طرف عده‌ای هم بحث سینمای اسلامی را مطرح کردند. فکر می‌کنید«سینمای اسلامی» را چه کسانی مطرح کردند؟ اولین کسی که این بحث را مطرح کرد، آقای مخملباف بود. آنها ورشکسته شدند. الان خودشان کجا هستند؟ دیگر از سینمای غربی هم رد شده‌اند! می‌خواهند در این قصه از غربی‌ها هم جلو بزنند!

نگاه تقلیدی به یک تکنولوژی مثل سینما بدون دین، بدون رسانه و بدون هنر نتیجه‌اش همین تفکر جبرگرا و سیاهی است که در فضای سینمای ما حاکم است. به خاطر همین سیاه‌بینی نتوانستیم حرکت کنیم. از همان اول چهار تا از آدم‌هایی که ورشکسته شدند، مثل مخملباف، «سینمای اسلامی» را در آن سال‌ها در حوزه هنری مطرح کردند. خودشان ورشکسته شدند و جریان روشنفکری هم گفت این هم شاهدش. اما از اول اشتباه بود؛ هم آن افراط‌گری و هم این تفریط‌گری!

آوینی تکنولوژی را بدون هنر می‌دید

اگر ما سینما را به صورت هنر و رسانه هم می‌دیدیم و نه فقط فن‌آوری، وضعیت سینمای ما بهتر می‌بود. چون موقعی که محتوا بیاید،‌ فرم‌اَش را هم ایجاد می‌کند. مثل شعر که ما از عربی گرفتیم و با محتوای عرفانی و اسلامی مخلوطش کردیم و آن را خیلی جلو بردیم. الان شعر ما کجاست؟ حافظ ما کجاست؟ آیا نمونه عربی هم دارد؟ یا سعدی نمونه عربی دارد؟ با اینکه ما قبل از اسلام این قدر شعر نداشتیم. بعد از اسلام شعر را گرفتیم و آن را به اوج رسانیدم.

اگر تکنولوژی با هنر ترکیب بشود، فرم تکنولوژی عوض می‌شود. شما می‌توانید این را ایجاد کنید. آوینی همه‌اش تکنولوژی را بدون هنر می‌دید. یعنی فقط تکنولوژی صرف را می‌دید. می‌شود با هنر تکنولوژی را نرم و سیال‌اَش کرد و از این تعین‌هایی که شهید آوینی می‌گوید گذشت. با رسانه می‌شود سیاست‌گذاری‌اَش کرد. می‌شود هدایتش کرد. علم ارتباطات می‌خواهد، علم رسانه می‌خواهد. ایشان تکنولوژی را ثابت گرفته است، مشکل همین است!

روایت‌گر نظام معنایی جبهه‌ها

زمانی دین با خط، بسط هنری پیدا می‌کرد. بعد از اسلام، خط کوفی باعث بسط هنری دین شد، تمام مقتضیات جهان دارد عوض می‌شود و فن‌آوری‌ها به شدت در حال گسترش‌اند. دین هم دارد بسط پیدا می‌کند: کل یوم هو فی شأن. خدا خودش کل یوم هو فی شأن است. می‌خواهم بگویم دین هم دارد بسط پیدا می‌کند. پس محتوا هم بسط پیدا می‌کند.

واسطه دین و فن‌آوری چیست؟ هنر. هنر نظام معنایی دینی را می‌گیرد،‌ دین بسط یافته را می‌گیرد و به آن فرم می‌دهد. کاری که خود شهید آوینی برای اولین بار در تاریخ مملکت انجام داد. انقلاب تازه پیروز شده بود که جنگ شروع شد. او و گروهش وارد جنگ می‌شوند که این فیلم‌ها و مستندها را بگیرند و بیاورند. ما در تاریخ ایران و جهان کی چنین مستندهایی داشتیم؟ حالا مستندها و عکس‌های جنگ جهانی دوم هست، ولی این که کسی بلند شود و با این نگاه اسلامی کار کند را نداریم. آوینی آن دین بسط یافته در جبهه‌ها و نظام معنایی جبهه‌ها -که کنش‌های عظیمی دارد ایجاد می‌کند -را روایت کرد. فهمید روایت‌گر این نظام معنایی هم باید مثل خود کاراکترهای آن بسیجی باشد. کسانی که با آوینی کار می‌کردند، همه بسیجی بودند.

دین ما به تکنولوژی صلاحیت می‌دهد

دین ما به شدت به تمام تکنولوژی‌ها صلاحیت می‌دهد. ما روی این قصه کار نکرده‌ایم. ما تا حالا فرمی برای ماشین درنیاورده‌ایم. اخیراً رفتم و معماری‌ بعضی از برج‌هایی که در قم ساخته‌اند را دیدم. از معماری‌اش خیلی خوشم آمد. قشنگ و آرامش‌بخش بود. خیلی مانده که ما این کارها را انجام بدهیم. هنوز روی شهرسازی اسلامی کار نکرده‌ایم. چون هنوز محتوای دینی آن را به شکلی هنری و فرمی خارج نکرده‌ایم. شهید آوینی هم که عمری نکرد. هفتاد و دو شهید شده، از شصت که فعالیت‌هایش را شروع کرده باشد می‌شود دوازده سال که زمان کوتاهی است. دین می‌تواند در شکلی فرمیک و با هنر وارد تکنولوژی بشود و تکنولوژی را متحول کند. کشور ما ابتدای کار است. سال‌ها طول خواهد کشید تا حرکت واقعی شروع بشود، باید سال‌ها صبر کنیم. رهبری خیلی می‌گویند و تاکید می‌کنند که سی سال در حوزه تمدن و فرهنگ چیزی است.

باید شهید می‌شد و با تاریخ می‌آمد

شهید آوینی مال همان تاریخ بوده است. اتفاقاً اگر الان زنده بود شاید سطحش پایین هم می‌آمد. یعنی باید آن موقع شهید می‌شد که این طور در اوج بماند. زندگی‌اش یک چیزی از مرگ کم داشت. جاودانه شدن هم همین است. موقعی که شهید شد، مطرح شد. باید شهید می‌شد و با تاریخ می‌آمد. باید با خونش آن کاری را که کرده بود، امضاء می‌کرد.

تراژدی شهادت او خیلی قشنگ است. کاش کسی یک فیلم زیبا از این تراژدی بسازد. سه چهار سال بعد از جنگ در همان جایی که به میدان جنگ رفته بود، مینی منفجر شد. همان مین جا مانده از جنگ او را شهید کرد. در همان فکه و دشت عباس شهید شد. همان جایی که تا چهار، پنج سال پیش با بسیجی‌ها بود، این خیلی تراژدیک است. اگر کسی بتواند این را در بیاورد، اتفاقاً خیلی قشنگ خواهد شد. خیلی‌ها می‌گویند، ای کاش فلانی زنده بود. نه! اتفاقاً هر کس همان موقع که باید تمام بکند،‌ تمام می‌کند و کارش را به نسل بعدی واگذار می‌کند. الان اگر بود شاید هیچ اتفاقی نمی‌افتاد.

آوینی سرمایه ملی ماست

ما باید تک‌نگاری زیاد داشته باشیم. آدم‌هایی که در جامعه‌مان داریم، همه سرمایه‌های ملی ما هستند، آوینی‌ها و خیلی از متفکران دیگر ما. که باید برای همه‌شان این بحث تک نگاری طرح بشود. آوینی را نمی‌شود فقط با تعریف و تمجید آوینی نگه داشت. آوینی باید نقد بشود، باید روی آثارش بحث بشود. اتفاقاً اگر نقد بشود، تازه وارد جریان اجتماعی می‌شود. وقتی که وارد جریان اجتماعی شد، به عنوان یک متفکر وارد جریان دانشگاهی‌ هم خواهد شد. حالا مانده که ارزش اینها شناخته بشود. همین که در جامعه تازه او را شناخته‌اند‌، نعمتی است. در بُعد دانشگاهی هم طول ‌می‌کشد تا او را بشناسند. البته باید در رساله‌ها نوشته بشود، باید درباره او رساله‌ها بنویسند. اول توصیف و بعد نقد بشود تا به یک تئوری‌هایی برسیم. حتی می‌توانیم این تئوری‌ها را از خود افکار و اندیشه‌های شهید آوینی استخراج بکنیم که می‌شود این کار را کرد.