فیلمساز مومن و انقلابی میدان را خواهد گرفت/ ماجرای دیدار با رهبر انقلاب و سید حسن نصرالله

فرج‌الله سلحشور کارگردان سینما و تلویزیون کشورمان معتقد است هیچ فیلم ایرانی نتوانسته در تماشا و بازدید مردم دنیا با «یوسف پیامبر» و حتی «اصحاب کهف» رقابت می‌کند.

به گزارش «عمار فیلم» به نقل از خبرگزاری تسنیم، «فرج‌الله سلحشور» اولین پیشنهادی را که برای بازی در یک نمایش به او می‌شود، رد می‌کند. نوجوان بوده لابد. خودش می‌گوید: «گفتیم اهل این‌جور چیزها نیستیم. این‌جور چیزها را، به قول قدیمی‌ها، قرتی‌بازی می‌دانستیم؛ ما هم بچه‌هیئتی! قبول نکردیم.» زمان تنها تا انتهای اجرای همان نمایش گذشت. سلحشور می‌گوید: «در مسجد بودیم. تأثیر این نمایش بر مردمی که آنجا بودند، ما را به ذوق آورد. دیدیم حیف است، نباید از این تأثیرگذاری گذشت.» و او تن به «قرتی‌بازی» داد!

سلحشور سازندۀ سریالی است که در همۀ کشورهای اسلامی دیده شده و از آن استقبال شده است. حتی در آمریکا، که «با چیزهایی مثل یوسف عناد دارند»، تا جایی که خودش اطلاع دارد، دو بار سریال «یوسف پیامبر» را دیده‌اند. کریم منصوری، قاری شهیر قرآن، می‌گوید: مردم یکی از کشورهای مسلمان «به خاطر این‌که اولِ سریال یوسف قرآن خوانده‌ام من را می‌بوسند».

دی ماه سال ۹۲ بود که در اختتامیه چهارمین جشنواره مردمی فیلم عمار از سال‌ها فعالیت هنری مرحوم فرج الله سلحشور تقدیر و تجلیل ویژه شد. همان‌ ایام ویژه‌نامه‌ای برای پاسداشت مرحوم سلحشور منتشر شد و گفت‌وگویی با این کارگردان سینما و تلویزیون مقابل چشم خوانندگان قرار گرفت. آن ویژه نامه بصورت محدود در جشنواره عمار توزیع شد و صحبت‌های مرحوم سلحشور کمتر دیده و خوانده شد. آن گفت‌وگو حالا برای اولین بار در رسانه‌ای برخط منتشر می‌شود که در ادامه می‌خوانید.

دربارۀ نحوۀ ورودتان به عرصۀ نمایش بفرمایید؟

قبل از انقلاب بچه‌های اصفهان و یزد در مسجد حضرت علی‌اکبر (ع) نمایش «حجر بن عدی» اجرا کردند و به من پیشنهاد کردند در یکی از نقش‌ها بازی کنم. گفتیم اهل این‌جور چیزها نیستیم. این‌جور چیزها را، به قول قدیمی‌ها، قرتی‌بازی می‌دانستیم؛ ما هم بچه‌هیئتی! قبول نکردیم. وقتی نمایش اجرا شد، در مسجد بودیم. تأثیر این نمایش بر مردمی که آنجا بودند، ما را به ذوق آورد. دیدیم حیف است، نباید از این تأثیرگذاری گذشت. هدف فعالیت ما در مسجد تأثیر مثبت بر جامعه، مردم و جوان‌ها است. اگر نمایش می‌تواند چنین کاری را بکند، چرا ما وارد نشویم؟

چند وقت بعد همان گروه می‌خواستند نمایش «حُر» را اجرا کنند. باز هم برای همکاری از من دعوت شد. این بار پذیرفتم.

متن نمایش را چه کسی نوشته بود؟

«عباس فرح‌بخش»، یکی از شاگردان دکتر شریعتی. با تغییراتی در متن اجرایش کردیم.

چرا مأموران اجازه ندادند نمایش کامل اجرا شود؟

در حقیقت ما در اول این نمایش سرودی گذاشته بودیم که مردم را به حرکت، انقلاب و طغیان علیه حکومت تحریک می‌کرد. جنبۀ دیگر نمایش هم انسان‌ها را بر سر دوراهیِ انتخاب قرار می‌داد. همان دوراهی انتخابی که خود «حرّ بن یزید ریاحی» بر سر آن ایستاد و درست انتخاب کرد. نمایش به‌نوعی به افسران دورۀ شاه می‌گفت که شما هم الآن در سر دوراهیِ انقلاب هستید. بین شاه و دار و دستۀ آمریکایی‌ها و خمینی و مذهبی‌ها، باید یکی را انتخاب کنید. طبیعی بود که مأموران شاه دوست نداشتند. وسط‌‍‌‌های اجرا مردم را پراکنده کردند و سالن را به هم زدند. ما هم فراری شدیم.

قبل از اجرای نقش «حر» در آن نمایش، فضای هنری را تجربه کرده بودید؟

نه. من سابقۀ کار فرهنگی، هنری نداشتم، ولی در مسجد برای بچه‌ها قصه می‌گفتم؛ دکلمه می‌کردم، قرائت قرآن و تجوید درس می‌دادم، گاهی هم برای بچه‌ها نهج‌البلاغه می‌خواندم. قصه‌هایی را که در کتابخانه به بچه‌ها می‌دادم و می‌خواندند، بعد بررسی می‌کردم که از این قصه چقدر در ذهن آن‌ها مانده؛ چقدرش را یاد گرفته‌اند و چه نکته‌هایی را فهمیده‌اند. کار ما به‌نوعی کار هنری بود، امّا کار نمایشی و فیلم نبود.

آشنایی شما با قرآن و نهج‌البلاغه و فعالیت در مسجد به فضای خانواده‌تان برمی‌گشت؟

ما خانواده‌ای مذهبی، سنتی و تقریباً روستایی بودیم. پدرم در یک اداره‌ کار می‌کرد. مذهب ما یک مذهب سنتی، روستایی و ابتدایی بود. من حدود یازده، دوازده سالم بود که به مکتب‌خانه ‌رفتم و روخوانی قرآن را یاد گرفتم.

اهل قزوین هستید؟

بله. ما سال ۱۳۳۹ به تهران آمدیم. من سال ۴۱ یا ۴۲ قرآن را در یک مکتب‌خانه یاد گرفتم. در تکیه‌ای که در گوشۀ خرابۀ محله‌مان درست کرده بودیم، نوحه‌خوان بودم. بعد از تمام‌شدن دهۀ عاشورا یکی از بزرگترها گفت چرا هیئت‌تان را می‌خوابانید؟ هر هفته هیئت خانۀ یکی از شما باشد و با همدیگر قرآن بخوانید. تنها کسی هم که در بین هم‌سن‌وسال‌ها قرآن را بلد بود، من بودم. نوحه‌خوان تکیه که بودم، قاری هیئت قرآن هم شدم. در هفته گاهی سه‌، چهار جلسه می‌رفتیم. یا خودمان قرآن درس می‌گرفتیم یا درس می‌دادیم.

با مسجد هم از این طریق آشنا شدید؟

چون بچه‌مذهبی بودیم، طبیعتاً دامنۀ فعالیت‌های ما به مسجد محل هم کشیده می‌شد. یک نفر ما را پیش «حاج آقا مطلّبی» برد و گفت که فلانی، این دوست دارد جامع‌المقدمات و عربی و اینها بخواند. ایشان هم پذیرفت و من چند جلسه‌ای خدمت حاج آقا مطلّبی رفتم. همین مقدمه‌ای شد که ما غیر از تکیه و هیئت خانگی، در مسجد هم فعالیت بکنیم.

مبارزات علیه رژیم را از چه طریقی پیگیری می‌کردید؟

فعالیت‌های ما معمولاً در همان مسجد جوادالائمه ساماندهی می‌شد. گاهی هم بچه‌های مسجد را برمی‌داشتیم و به کوه می‌بردیم. بچه‌ها در آنجا سرودهای انقلابی می‌خواندند، دکلمه اجرا می‌کردند، نمایش اجرا می‌کردند. این خودش خیلی زمینۀ رشد بچه‌ها بود.

بعد از انقلاب هم فعالیت فرهنگی، هنری را دنبال کردید؟

بعد از انقلاب به این حقیقت رسیده بودیم که سینما و تلویزیون، یک ابزار بسیار بُرّنده و کارا است و می‌تواند تریبون خوبی برای طرح ارزش‌های انقلاب و اسلام باشد. اما هر چه نگاه می‌کردیم، می‌دیدیم این سینما و تلویزیون نمی‌تواند آن‌گونه باشد. این سینما و تلویزیون و این فیلم‌سازی و سریال‌سازی آنی نیست که ما دنبالش هستیم. ما در مسجد با یک اخلاصی نمایش اجرا می‌کردیم. کسی به دنبال طرح خودش یا دیده‌شدن نبود. در مسجد آرزوی دیده‌شدن و غرور و تکبر و خودپسندی و خودبزرگ‌بینی و خودنشان‌دادن نبود. می‌دیدیم این سینما و تلویزیون و این فیلم‌سازی و سریال‌سازی اصلاً در راستای آن اخلاصی که در مسجد بود نیست.

چه کاری برای بهبود آن فضا انجام دادید؟

یک گروه تشکیل دادیم تا با همدیگر کار کنیم، ولی مدام می‌آمدند و گروه را از همدیگر می‌پاشاندند. تا این که حوزۀ هنری را تشکیل دادیم. با پنج، شش نفر خدمت آیت‌الله امامی کاشانی رفتیم. ایشان هم گفتند از طرف ما مجاز هستید. این کار را بکنید.

همۀ اعضایی که در آن زمان تشکیل‌دهندۀ حوزۀ هنری بودند، رفتند. آخرین نفر از بنیان‌گذاران حوزه که از آنجا بیرون زد، من بودم. من تا آخر ایستادم، ولی دیدم دیگر نمی‌شود. آقای زم و دوستانش دنبال اهداف دیگری بودند.

آن پنج، شش نفر چه کسانی بودند؟

من بودم؛ مصطفی رخ‌صفت بود؛ آقای بابایی بود، که از بچه‌های مدرسۀ شهید مطهری بود؛ خانم ثقفی بود؛ آقای عبدالحی شماسی بود؛ آقای علی بروجردی بود و آقای علی رجبی.

حوزۀ هنری چطور شکل گرفت؟

امام دستور دادند که سازمان تبلیغات تشکیل بشود. یکی از کارهایی که این سازمان تبلیغات باید انجام می‌داد فعالیت‌های هنری بود. این سازمان واحد هنری هم می‌خواست، که ما بودیم.

آن جمع در حوزۀ هنری ماندند؟

همۀ اعضایی که در آن زمان تشکیل‌دهندۀ حوزۀ هنری بودند، رفتند. آخرین نفر از بنیان‌گذاران حوزه که از آنجا بیرون زد، من بودم. من تا آخر ایستادم، ولی دیدم دیگر نمی‌شود. آقای زم و دوستانش دنبال اهداف دیگری بودند.

آن دوره بیشتر روی چه کارهایی متمرکز بودید؟

آن روزها بیشتر بازی می‌کردم، اما همان زمان فیلمنامه «عُزیر نبی» را نوشتم. «حر» را که کار کرده بودیم، اصلاح کردم و خودم کارگردانی کردم.

در چه فیلم‌هایی بازی کردید؟

فیلم «پرواز در شب»، که ملاقلی‌پور آن را کار کرد؛ «انسان و اسلحه»، که مجتبی راعی آن را کار کرد؛ «گورکن»، که آقای هنرمند آن را کار کرد؛ یک فیلم کوتاه به نام «سقای تشنه‌لب» بود که آن را هم رسول ملاقلی‌پور کار کرد؛ و یک کار بلند به نام «مشکات» که آقای نوری‌زاد آن را کار کرد.

همکاری شما با آقای سراج در آلبوم «نینوای۱» منجر به تولید یکی از بهترین آلبوم‌های موسیقی انقلاب شد. شما بیشتر در عرصه فیلم و نمایش فعالیت داشتید، چطور به موسیقی ورود پیدا کردید؟

علتش صدای من بود. صدایم خوب بود و بعضی وقت‌ها آواز هم می‌خواندم، امّا دلم نمی‌خواست من را به عنوان کسی که آواز هم می‌خواند بشناسند. بچه‌ها تصمیم گرفتند یک آلبوم تولید کنند. شعرها از آقایان سبزواری، معلم، خانم سپیده کاشانی و چند شاعر دیگر بود.

آقای سراج خواننده و آهنگسازِ کار بود. مانده بودند که دکلمۀ اینها را چه کسی بخواند. قبل از آن شخصی دیگر خواند، خوششان نیامد و نپسندیدند. گفتند فلانی تو بیا بخوان.

از این کار خیلی استقبال شد. چه ویژگی‌هایی در این کار بود که باعث استقبال مردم شد؟

اولاً، نوآوری‌هایی در کار بود. ثانیاً، شعرهای آن، شعرهای ارزشمند و خوبی بود. ثالثاً اجرا، اجرای خالص و ازدل‌برآمده بود.

واقعاً کار دلی بود. این کار را دوست داشتیم. دربارۀ لبنان و فلسطین و… هم کاربرد داشت و همین باعث شده بود که این نوار بیشتر گل کند و به بیرون از مرزها هم برود. روی مردم تأثیر گذاشت و استقبال شد.

شما در انتخاب روش و جزئیات نقشی داشتید؟

نه. شعرها را بررسی کردم، دیدم با روحیه و شناخت من سازگار بود.

رهبر معظم انقلاب فرمودند که شما می‌دانید که من داستان حضرت ایوب (ع) را خوب می‌شناسم. قبل از انقلاب، این آیات را برای مردم تفسیر کرده‌ام. من با حضرت ایوب (ع) بیگانه نیستم، اما این نمایش شما به شکل جاندارش، ارادت من را به حضرت ایوب (ع) بیشتر کرد.

فکر می‌کنم شما بعد از جنگ کار ایوب را نوشتید، که گویا ابتدا یک نمایش بود. دربارۀ ایوب توضیح بدهید.

انقلاب و دفاع مقدس از نظر مادی به ما خیلی لطمه زده بود. از ما کشتۀ زیادی گرفته بود و ما را داغدار کرده بود. مصیبت‌های زیادی سرِ خانواده‌های ما آمده بود. من فکر کردم که چه‌جوری می‌شود این مردم مصیب‌دیده را آرام کرد؟ راهش چی است؟ دیدم حضرت ایوب آدم مصیبت‌دیده‌ای است که به خدا پناه می‌برد و خدا هم به او آرامش می‌دهد. در حقیقت ما به‌نوعی می‌خواستیم مردم‌مان را به صبر تشویق کنیم و صبر مردم‌مان را به زیباترین شکل به نمایش بگذاریم، که سمبل آن شد حضرت ایوب.

متن نمایش از کجا آمد؟

خودم نوشتم؛ جزو قصه‌های قرآنی است. منابع زیادی از زندگی حضرت ایوب (ع) در قصص و تاریخ داریم. خود بزرگان ما هم این داستان را تفسیر کردند و بارها همین تفاسیر بزرگان ما کتاب هم شده است. زندگی حضرت ایوب (ع)، غیر از قصص و رمان‌ها، در تفاسیر مختلف هم هست. اول به صورت نمایش نوشتم و آن را در تالار وحدت و تالار مولوی اجرا کردیم. دو نوبتِ یک‌ماهه. خیلی هم استقبال شد. کسی بود که این نمایش را یازده‌بار آمد و دید.

یکی از اجراهای ما در حسینیۀ امام خمینی برای رهبر معظم انقلاب بود. نمی‌دانم بعد از ما گروهی برای رهبر معظم انقلاب نمایشی اجرا کرده یا نه.

عمومی بود؟

نه. خودشان و خانواده‌شان یک شب. اعضای بیت هم یک شب.

اجرا در حضور حضرت آقا چطور هماهنگ شد؟

بعد از این که ما نمایش را در تالار مولوی و تالار وحدت اجرا کردیم، به بچه‌های بیت آقا گفتم می‌خواهیم این کار را برای رهبر معظم انقلاب اجرا کنیم. آن‌ها هم موافقت کردند و کسانی را فرستادند نمایش را دیدند. بعداً گفتند کار درخور اجرا است. رفتیم و در حسینیه اجرا کردیم.

اجرا در حضور حضرت آقا سخت نبود؟

بچه‌ها قبل از اجرا خیلی نگران بودند. من با آن‌ها صحبت کردم و گفتم: «کسی که می‌خواهید برایش نمایش اجرا کنید، یکی از بزرگترین انسان‌های روی کره خاکی است. این را هم بدانید که مهربان‌ترین شخص هم ایشان است. فکر نکنید اگر یک جایی تُپق زدید و خراب کردید و بد اجرا کردید، ایشان شما را توبیخ می‌کند، یا احیاناً به روی شما می‌آورد. این را مطمئن باشید. اگر بدترین اجرا را هم بکنید، غیر از تعریف چیز دیگری از ایشان نخواهید شنید. ولی شما سعی‌تان را بکنید که کار را قشنگ و بدون استرس اجرا بکنید. بدانید که ایشان می‌بیند و کیف هم می‌کند. ایراد هم به شما نمی‌گیرد. شما فقط سعی کنید خوب اجرا بکنید.» این اتفاق بچه‌ها را آرام کرد و توانستند اجرای خوبی داشته باشند. وقتی اجرا شد، کسانی که شاهد بودند، به ما می‌گفتند هم رهبر معظم انقلاب و هم خانواده‌شان داشتند گریه می‌کردند. رهبر معظم انقلاب فرمودند که شما می‌دانید که من داستان حضرت ایوب (ع) را خوب می‌شناسم. قبل از انقلاب، این آیات را برای مردم تفسیر کرده‌ام. من با حضرت ایوب (ع) بیگانه نیستم، اما این نمایش شما به شکل جاندارش، ارادت من را به حضرت ایوب (ع) بیشتر کرد.

نسخۀ فیلمش چطور ساخته شد؟

به مسئولین صداوسیما گفتیم که می‌توانیم از این نمایش یک فیلم در بیاوریم. آن‌ها هم قبول کردند.

این اولین تجربۀ فیلم‌سازی شما بود؟

بله. الحمدلله هزینه‌اش هم خیلی نشد. ما در آن زمان با بیست میلیون یک سریال پنج، شش قسمتی ساختیم. در سالنی به نام مهرگان‌فیلم دکور زدیم و فیلم را ساختیم.

استقبال مردم از نمایش ایوب انگیزه‌ای بود برای ساخت فیلمش، درست می‌گویم؟

بله، طبیعی است. استقبالی که مردم از تئاتر ایوب (ع) کردند، ما را تشویق کرد. نظرات مردم را گرفتیم. دیدیم مردم خیلی خوششان آمده است.

از شکل‌گیری ایدۀ ساخت «مردان آنجلس» و تمرکز بر روی قصه‌های قرآنی بگویید؟

آقای بهمن‌پور داستان اصحاب کهف را به نام «خفتگان غار» نوشته بود. ما آن را خواندیم و خیلی خوشمان آمد. با او صحبت کردیم و گفتیم می‌خواهیم آن را به فیلمنامه تبدیل کنیم. ایشان هم یک چیزی به نام فیلمنامه نوشت و به ما داد. دیدیم که نه، ضعیف است. خودمان تغییراتی دادیم و همان را ساختیم.

در مؤسسۀ تبیان‌فیلم بحث قصه‌های قرآنی را پیگیری می‌کنید و در این حوزه نظراتی دارید. آن روزها که مردان آنجلس را ساختید هم این نظرات را داشتید؟

نه. من آن موقع فقط می‌فهمیدم که باید کار مذهبی انجام بدهم. می‌دانستم باید قصه‌های مذهبی را بردارم و کار بکنم. مدام هم دنبال این بودم که ببینم می‌توانم فرمول و تئوری‌ای برای فیلم و سریال‌سازی اسلامی پیدا کنم یا نه. در حقیقت این کارها قدم به قدم من را به این هدف می‌رساند که آیا ما می‌توانیم ماهیت فیلم و سریال‌سازی اسلامی را روشن بکنیم و تعریفی بدهیم، یا نمی‌توانیم؟ منتها حرف‌های ما جسته و گریخته بود، منسجم نبود. تا این‌که از توی قرآن چارچوب قصه‌نویسی را پیدا کردیم. چارچوب قصه‌نویسی به شما امکان می‌دهد که سناریو هم بنویسید. سناریو که نوشتید، خودش فیلم است دیگر.

از دیدار با حضرت آقا، بعد از پخش این فیلم خاطره‌ای دارید؟

رهبر معظم انقلاب از سریال اصحاب کهف خیلی خوششان آمده بود و ما را بسیار تشویق کردند. خیلی عنایت کردند. اولین قسمت اصحاب کهف که پخش شد، برای ما پیغام دادند که بارک‌الله، خیلی خوب بود. امیدواریم که قسمت‌های دیگر هم همین‌طور باشد. ما خدمت ایشان پیغام فرستادیم که «آقا جان، قسمت اول ضعیف‌ترین قسمت ما بوده. مطمئن باشید هر چه جلوتر برویم بهتر می‌شود.»

رئیس‌جمهور وقت هم مردان آنجلس را به پاپ هدیه کرد.

بله. گویا آقای خاتمی که به واتیکان رفته بود با خودش یک نسخه از مجموعۀ مردان آنجلس را به عنوان هدیه برده بود.

وقتی قرار باشد که قصه از قرآن استخراج بشود، بحث تفسیر به میان می‌آید. شما این مسئله را چطور حل کردید؟ تفاوت تفاسیر بالاخره در خروجیِ کار تأثیر می‌گذارد.

مفسرین، تفاسیر مختلفی می‌کنند، اما همه در راستای محتوای همان داستان واحد است. اگر موضوعی را خارج از آن داستان مطرح کنند، در حقیقت به بیراهه رفته‌اند. ممکن است که ما تفاسیر مختلفی داشته باشیم که از زاویه‌های مختلف به موضوع نگاه کرده باشند، ولی اینها در مجموع یک هدف را دنبال می‌کنند و آن این است که مفهوم و ارزش این داستان را خوب برسانند. ما این تفاسیر را مبنای تحقیقات‌مان قرار دادیم. بعد رفتیم و دل تاریخ را شکافتیم تا ببینیم آیا در تاریخ جهان هم رد پایی از اصحاب کهف هست؟

سئولین رادیو، تلویزیون‌های کشورهای اسلامی سه، چهار بار به ما گفتند که پربیننده‌ترین سریال کشور ما تا قبل از یوسف، اصحاب کهف بود و حالا یوسف پیامبر است. نزدیک به شصت کشور هستند. همه‌شان می‌گفتند پربیننده‌ترین سریال‌های کشور ما اول یوسف است.

قرآن داستان‌ها را به‌شکل کلّی مطرح کرده است؛ فیلم‌نامه نیست. شما خلأها را از چه طریقی پر می‌کنید که هم به مطلب آسیب نرسد، هم اصول قصه‌گویی رعایت شود؟

داستان‌هایی که قرآن می‌گوید، از نظر ما که سناریونویس هستیم، نه از نظر خداوند، نقاط کوری دارد. شاید خداوند گفتنِ آن ریزه‌کاری‌ها را لازم نمی‌دانسته است. چون قرار نیست خداوند داستانی را که گفته به تصویر بکشد. خداوند این آیات را با توصیف برای مردم گفته و مردم هم می‌فهمند و با آن ارتباط برقرار می‌کنند. اما وقتی خواستیم تصویری بشود، می‌بینیم که کمبودهایی وجود دارد. باید بگردیم و آن کمبودها را در دل تاریخ پیدا کنیم و سر جایش بگذاریم. اگر هم نتوانستیم پیدا بکنیم، [باید] از خودمان خلق کنیم. چون باید آن بخش داستان را پر کنیم. تأمین کمبود حوادث داستان و روشن کردن نقطه‌های کور آن هم بایستی با قبل و بعدی که مدرک و مأخذ آن وجود دارد هماهنگ باشد. عین حلقه‌های یک زنجیر، که اگر یک دانه‌اش گُم بشود، شما باید حلقۀ زنجیری را جایگزین کنید که با قبل و بعدش بخواند. دربارۀ حضرت یوسف هم همین کار را کردیم. سعی کردیم نقطه‌های کور داستان را طوری پر کنیم که بیننده باور بکند که این می‌تواند وجود داشته باشد.

پر کردن خلأها و اتصال حلقه‌های داستان قرآنی بدون انس با قرآن ممکن است؟

در جواب شما یک خرده منیّت هست. وقتی یک نفر می‌خواهد تفسیر قرآن بگوید، باید با قرآن بیگانه نباشد. باید کار کرده باشد. وقتی که شما می‌خواهید زندگی و سیره یک پیامبر را به تصویر بکشید، خودتان باید از سیرۀ انبیا اطلاعاتی داشته باشید. باید خودتان [حداقل] بخشی از آن را در زندگی‌تان پیاده کرده باشید. اگر از دل برنخیزد، بر دل نمی‌نشیند. اگر شما خودتان به آن چیزی که دارید می‌گویید خیلی اعتقاد نداشته باشید و خودتان باورتان نباشد، نمی‌توانید این را به عینیت تبدیل کنید؛ عینیتِ باورکردنی.

ساختن داستان‌های قرآنی در کنار مشکلاتش، که درباره‌اش صحبت شد، چه فرصت‌هایی برای‌تان ایجاد می‌کند؟

واقعیت امر این است که ما زرنگی کردیم که به سراغ قصه‌هایی رفتیم که خدا آن‌ها را بیان کرده. واقعِ مطلب این است که خداوند این کتاب را برای هدایت بنده‌هایش فرستاده است. هم این کتاب را دوست دارد و هم بنده‌هایش را. نه می‌گذارد این کتاب خراب بشود، نه می‌گذارد که تأثیرات این فیلم بنده‌هایش را خراب کند. پس مراقبت می‌کند. خودش می‌آید پای کار. خودش درست می‌کند. دیالوگ‌ها را به زبان تو می‌آورد. ما معمولاً در محاسبات‌مان، داشته‌هایمان را اسم می‌بریم، آنچه را که اسم نمی‌بریم خداست. نمی‌گوییم که در رأس همۀ خواسته‌ها و داشته‌هایم خداست. روی قدرت بازوی خودم، قلم خودم، حمایت مالی یا حمایت معنوی یا حمایت سیاسی… روی همۀ اینها حساب می‌کنم الا خدا.

او می‌داند که اگر داستانش خراب بشود، هم روی بنده‌هایش تأثیر منفی می‌گذارد، هم کتابش بد معرفی می‌شود. او پای کار می‌آید.

چرا برای بازی نقش حضرت یوسف (ع) از کسی که تجربۀ بازیگری نداشت استفاده کردید؟

چهرۀ او مناسب بود. دیدم اگر او را در نقش حضرت یوسف بگذاریم، مردم باور می‌کنند که این یوسف است. نکتۀ دیگر این بود که او را امتحان کردم. چند استاد بازیگری را، که انسان‌های صالح و مؤمنی هم هستند، مأمور کردم او را ارزیابی کنند. آن‌ها تأیید کردند و علی‌رغم همۀ مخالفت‌ها مصطفی زمانی نقش را بازی کرد.

یک بازیگر باتجربه نمی‌توانست نقش یوسف را بهتر بازی کند؟

در ذهن مردم سوابق او یادآوری می‌شد. گذشتۀ بازیگر مهم است.

یوسف پیامبر علاوه بر ایران در کجاها دیده شد؟

می‌توانم به ضِرس قاطع بگویم تمامی کشورهای اسلامی. کشورهای ذیل شوروی سابق، ترکیه، قبرس تا آمریکای لاتین، آمریکا، فرانسه، آلمان، نیکاراگوئه و…

دربارۀ تأثیرگذاری این سریال اطلاعاتی در دست دارید؟

از کشورهایی مثل ترکیه، تاجیکستان، عراق، افغانستان و پاکستان اطلاعات داریم و از آن‌ها فیلم هم داریم. اما از جاهای دیگر دنیا خبر نداریم.

بعضی اوقات خبرهایی برای ما می‌آید. مثلاً آقای کریم منصوری، که آیۀ اول سورۀ یوسف را در تیتراژ خوانده بود، می‌گفت که مردم قطر گاهی توی سفارتخانه می‌آیند. می‌آیند و اتاق من را پیدا می‌کنند. به‌خاطر این‌که اولِ سریال یوسف قرآن خوانده‌ام من را می‌بوسند. یا جواد فروغی می‌گفت: بعد از سریال یوسف، تعداد زیادی از اهل تسنن به دست من شیعه شده‌اند. یا دکتر تیجانی می‌گفت من فکر می‌کردم که کتاب من است که در دنیا دارد شیعه درست می‌کند اما الآن دارم می‌بینم یوسف تو جلوتر است. اینها چیزی است که از زبان دیگران شنیده‌ام. یا مسئولین رادیو، تلویزیون‌های کشورهای اسلامی سه، چهار بار به ما گفتند که پربیننده‌ترین سریال کشور ما تا قبل از یوسف، اصحاب کهف بود و حالا یوسف پیامبر است. نزدیک به شصت کشور هستند. همه‌شان می‌گفتند پربیننده‌ترین سریال‌های کشور ما اول یوسف است و بعد از یوسف هم اصحاب کهف. با این که پنج سال است که دنیا دارد این را نشان می‌دهد، ولی باز هم کشورها و شبکه‌های مختلف این سریال را نشان می‌دهند. در آمریکا، که مرکز فیلمسازی دنیاست و با چیزهایی مثل یوسف عناد دارند، تا آن جایی که من خبر دارم، دوبار سریال یوسف را دیده‌اند. در کشور ما هیچ‌کدام از این خبرها را نمی‌دانند. اگر هم بشنوند، مسئولین فرهنگی، هنری و هنرمندان کتمان می‌کنند و سعی می‌کنند به گوش کسی نرسد. 

چرا وقتی مردم از چیزی خوششان می‌آید، نه فقط مردم ایران بلکه مردم جهان، در ایران از آن تقدیر نمی‌شود؟

برای این که بخش فیلم‌سازی و سریال‌سازی کشور ما با مردم نیستند. فیلم‌سازی و سریال‌سازی جمهوری اسلامی مالِ جمهوری اسلامی نیست. اینها عضوی از جامعۀ فیلم‌سازی جهانی هستند به سرکردگی هالیوود؛ به سرکردگی صهیونیسم. فیلم‌سازی و سریا‌ل‌سازی ما مالِ این مملکت نیست.

وقتی شما درست عمل می‌کنید، دست نادرست رو می‌شود. وقتی شما می‌روید و یک کاری را با قیمتی مناسب انجام می‌دهید، دست آن کسانی که همان کار را با قیمت بیشتر انجام داده رو می‌شوند. می‌فهمند که این گران‌فروش است؛ این ولخرج است.

ما در حضور رهبر معظم انقلاب و ۱۵۰ نفر از اعضای بیت و بچه‌های سریال یوسف عرض کردیم که آقا جان ما الآن زیر سؤال هستیم و بر ما اتهام وارد شده است. بعضی‌ها می‌گویند سلحشور چهارده میلیارد، هفده میلیارد، بیست میلیارد خرج کرده و دزدیده. خورده و برده. در حالی که کل بودجه‌ای که ما از این‌ها گرفتیم ۶٫۵ میلیارد است. نیم میلیارد هم خودمان از این طرف و آن طرف کمک گرفتیم، شده هفت میلیارد. وقتی اینها اعلام نمی‌کنند، ما زیر سؤال هستیم. آقا برگشت و به آقای ضرغامی گفت: این که کاری ندارد. خب بگویید! رهبر معظم انقلاب فرمودند خب بگویید! ولی آقای ضرغامی و معاونینش چنین حقیقتی را به کسی نگفتند. چرا؟ چون آن وقت شما سؤال می‌کردید که چرا آن سریال چهل میلیارد و این سریال سی میلیارد هزینه داشته در حالی‌که همزمان با یوسف بوده؛ ولی یوسف هفت میلیارد. چرا؟ شما این را می‌پرسید و مسئول باید جواب بدهد. برای این که خودش جواب ندهد و متهم نشود و به او ایراد گرفته نشود، این اتهام را همچنان بر ما پابرجا نگه می‌دارد.

این را به‌صراحت بگویم: بخش اعظم جامعۀ هنری از اسلام و انقلاب و قرآن و خدا و دین و مذهب متنفر هستند. این فیلم‌سازی و سریال‌سازی را برای رسیدن به آمال و آرزوهای نفسانی خودشان می‌خواهند. چنین آدمی اگر یکهو ببیند که یک سریال مذهبی ساخته شده و بُرد کرده و همه هم استقبال می‌کنند، فردا مردم چه می‌گویند؟ برای این که کار خدا و پیغمبری نمود نکند، از هر طرف آن را می‌زنند. هم سایت‌ها و هم رادیو، تلویزیون‌هایی که آن طرف آب‌ها هستند و دستشان با فیلم‌سازی و سریال‌سازی داخل کشورمان یکی است، شروع می‌کنند اثری را که در جامعه جا باز کرده و تأثیر مثبت گذاشته می‌کوبند، که این خودش را نشان ندهد.

شما برای همین کار یوسف سفری هم به لبنان رفتید. درست است؟

بله.

گویا با سیدحسن نصرالله هم دیدار داشتید؟

قرار بود که نشست و مصاحبه‌ای با المنار داشته باشیم. ما شرط کرده بودیم که حتماً باید آقای سیدحسن نصرالله را زیارت بکنیم. اینجا به ما قول دادند، ولی توی لبنان کتمان کردند و گفتند اصلاً نمی‌شود و دست ما نیست. در آخرین لحظه‌ها هماهنگ شد. رفتیم و ایشان را دیدیم. از سریال خیلی خوششان آمده بود. فرمودند که یازده قسمت دوبله‌شده به زبان عربی را برای ما آورده‌اند. من، خانواده‌ام، بچه‌ها و نوه‌هایم همه در یک مجلس نشستیم و یازده قسمت را دیدیم. می‌گفتند که من به بچه‌های لبنانی توصیه کردم که سریال را ببینند؛ اعم از مسیحی‌ها، شیعه‌ها و اهل تسنن. فرق نمی‌کند؛ به همه توصیه کردم که این سریال را ببینند. وقت سخنرانی خودم را به این سریال دادم و گفتم من بعد از آن سخنرانی می‌کنم.

در ادامه هم فرمودند که یکی از مهمترین نکات این سریال، این بود که خباثت برادرهای یوسف را که اسلاف بنی‌اسرائیل بودند خوب نشان داده‌اید.

پروژۀ جدیدتان چیست؟ درباره‌اش توضیح بدهید.

حضرت موسی (ع) است. سریالی است که خیلی وقت بود می‌خواستیم کار بکنیم، ولی نشد. از سالیان دور.

بین یوسف و این سریال خیلی فاصله نیفتاده؟

چرا، ولی قرار نیست که ما تند تند کار بکنیم. مسئولین ما این‌جوری نیستند که اگر دیدند یک نفر کار ارزشمندی ساخته و تأثیر مثبت گذاشته، بروند و بگویند: آقا جان، تو دوباره کار کن. مخصوصاً اگر دیدند این آدمی نیست که اهل چاپیدن و بخور بخور باشد، کار قبلی‌اش را خیلی منصفانه و با ارزانترین قیمت انجام داده است. اینجا مسئول باید برای این کار ارزش قائل بشود، ولی مسئولین ما برای آن ارزش قائل نیستند. اصلاً برایشان مهم نیست. نمی‌آیند بگویند: «سلحشور، داداش تو این کار را کردی که خوب بوده. جایزه‌ات این است که کار بعدی‌ات را شروع کنی. معطل نشو. با تو هم دیگر بحثی دربارۀ قیمت و هزینه‌ها نخواهیم گذاشت.» نمی‌آیند بگوید که تو خوب کار کردی، با قیمت خوب کار کردی، کار مذهبی و سالم انجام دادی، کارت خداپسندانه بوده، برای صداوسیما آبرو و اعتبار کسب کردی. آقا، دیگر با تو بحث نداریم. تو امتحانت را پس دادی. بیا کارت را بکن. هنوز هم اگر بنده بخواهم در صداوسیما کار بکنم، بایستی از تک‌تک مسئولین و آنهایی که در شوراها و جلسات هستند خواهش بکنم. واقعیت امر این است که آن‌ها می‌گویند فرق نمی‌کند. تو که کار مثبت کردی، مثل اصحاب کهف، یوسف، ایوب و کارهای دیگر، با آن کسی که کار ویلاییِ کناردریایی و آپارتمان فلان و… ساخته هیچ فرقی نداری. همه‌اش یکی است. اگر غیر از این است، مسئولین صداوسیما و مسئولین هنری بیایند جواب بدهند.

مسئولین امور هنری چه تفاوتی بین سلحشور و آنهایی که کارهای مبتذل، کارهای سیاه‌نمایانه و کارهای ضدارزشی ساخته‌اند قائل شده‌اند؟

به دیگران برای یک قسمت تحقیق و نگارش سریال، پانزده میلیون تومان می‌دهند (این قیمت مال یک سال و خرده‌ای پیش است). ولی به من که با یک تیم بیست‌نفره کار کردم، هشت میلیون تومان داده‌اند! این حمایت آن‌ها است. آن وقت انتظار دارید که من برای صداوسیما کار بکنم.

حق بر این است که صداوسیما بیاید و قدر هر کسی را که دارد کاری را انجام می‌دهد بداند. همان‌طور که از دانشمندان هسته‌ای‌مان، دانشمندان پزشکی‌مان، اساتید و بزرگان تجلیل می‌کنیم؛ از کارشان تقدیر می‌کنیم و امکانات در اختیارشان قرار می‌دهیم و می‌گوییم کار بکنید، همان امکانات را هم به سلحشور و امثال سلحشور بدهند که کار مثبت انجام داده است. به بهمنی بدهند؛ به شورجه بدهند؛ به بچه‌های مؤمنی که در این عرصه کارهای مثبت انجام داده‌اند بدهند. چرا این کارها را نمی‌کنند؟ برای این که فیلم‌سازی و سریال‌سازی ما آمریکایی است؛ ایرانی نیست. فیلم‌سازی و سریال‌سازی‌ای که نبض آن با ساعت آمریکا و ساعت هالیوود می‌زند، این فیلم‌سازی و سریال‌سازی که نمی‌آید امکانات به سلحشور بدهد.

مسئولین خیال می‌کنند که این شبکه‌ها را اداره می‌کنند؟ نه. بخش اعظم سینما و تلویزیون ما را، بخصوص فیلم‌سازی و سریال‌سازی ما را غرب اداره می‌کند. برای همین قرار نیست که سلحشور و امثال سلحشور پا بگیرند و رشد بکنند. آن‌ها می‌دانند که اگر سلحشور دو تا کار دیگر مثل یوسف بسازد، دیگر کسی برای فیلم‌سازان و سریال‌سازان مسخرۀ آن‌ها تره خرد نمی‌کند. ما میدان را از دست آن‌ها می‌گیریم. آن‌ها هم این را نمی‌خواهند.

مخاطب کارهایی که شما ساخته‌اید، جهانی است. با این‌که موضع شما موضع شیعی است و از منظر یک هنرمند شیعی به کارها نگاه می‌کنید، اما مخاطب شما همۀ مردم هستند. این به خاطر موضوعاتی است که شما انتخاب می‌کنید، یا به خاطر پرداختی است که روی کارها انجام می‌دهید؟

هیچ‌کدام نیست. به خاطر قرآن است. دین اسلام، دین فطرت است. قرآن هم کتابی است که با فطرت انسان‌ها تطابق دارد. دروغ با فطرت انسان تطابق ندارد؛ ریا تطابق ندارد؛ توهم و خیالبافی‌های مالیخولیایی با فطرت تطابق و سنخیت ندارد. فطرت اینها را پس می‌زند. در قصه‌های قرآن اینها نیست. قصه‌های دروغ را، که از ذهن آدمیزاد برخاسته (اکثر فیلم‌ها و سریال‌ها از این نوع خیالبافی‌هاست)، مردم پس می‌زنند. نهایتش این است که فقط یک جلسه می‌نشینند و می‌بینند. اما قصه‌ها و فیلم‌های قرآنی را می‌پذیرند. اثری که واقعیت است و توهم و تخیل نیست؛ سازنده است؛ در آن عبرت است؛ آموزنده است؛ ارزشهای دینی و الهی که بشر به آن‌ها نیاز دارد در آن هست؛ داستان زیبا هم دارد؛ انسان می‌گوید این آثار با فطرت انسان‌ها تطابق دارد.

این نوع کارها نوعی صدور هنر انقلاب است؟

بله. اگر ما واقعاً دلسوز باشیم و بخواهیم انقلاب‌مان را به دنیا صادر بکنیم، یوسف و مریم و اصحاب کهف نمونه‌های خوبی هستند که ما می‌بینیم. این آثار از ایران رفته و دنیا را جذب کرده. اگر ما می‌خواهیم نظر مردم دنیا را نسبت به انقلاب خودمان جذب کنیم، چرا از این آثار نسازیم؟ فقط به یک دلیل آدم می‌تواند سراغ این آثار نرود: جذب مردم دنیا و ترویج تشیع اصلاً برایش ارزش نباشد.

اگر در پایان مطلبی هست بفرمایید.

من فقط می‌خواهم یک نکته به بچه‌های جشنوارۀ عمار بگویم. زمانی حوزۀ هنری و جاهای دیگر، با اهداف اسلامی، مسئول اسلامی و هنرمندان اسلامی و با ساخت آثار اسلامی درست شدند. خوب دقت کنید! پنج‌تا مؤلفه: اهداف اسلامی، مسئول اسلامی، هنرمند اسلامی، آثار اسلامی، یک تشکل اسلامی. اما قریب‌به‌اتفاقِ نیروهایی که در این مراکز کار می‌کردند، الآن ازدست‌رفته هستند! دیگر مال ما نیستند؛ الآن به بیراهه رفته‌اند.

باید روی این مسئله فکر کنیم که چرا؟ بچه‌هایی که عمار را راه انداخته‌اند، باید فکر کنند. آیا ما خیلی تافتۀ جدا بافته‌تر از حوزۀ هنری و روایت فتح و انجمن سینمای دفاع مقدس و دیگران هستیم؟ آن‌ها یک‌جوری توی خاکی رفتند و نیروهایشان هم از دست رفت. همان آدمی که آثار انقلابی ساخته بود و بهترین آثار این مملکت را ساخته بود، الآن آثار ضدانقلابی می‌سازد. چرا؟ باید روی این فکر کنیم. آیا شما متفاوت هستید؟ نه. آن‌ها چیزی داشتند که زمینشان زد. ضعفی داشتند؛ اشکالی داشتند که آن ضعف گمراهشان کرد. آن ضعف چی بود؟ باید آن را پیدا کنید.

آن ضعف، نداشتن مبانی و اصول فیلم‌سازی و سریال‌سازی بود. مبانی را تعریف نکرده بودیم. مثل بانک اسلامی، دانشگاه اسلامی. الآن رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند که باید در دانشگاه مبانی علوم انسانی، اسلامی بشود. حالا این سؤال را دربارۀ سینما و تلویزیون و فیلم‌سازی و سریال‌سازی مطرح کنیم. یعنی چه مبانی‌اش اسلامی بشود؟ این را باید پیدا کنیم. اگرنه عمار و هر حرکت دیگر، به همین سرنوشتی دچار می‌شود که حوزۀ هنری و روایت فتح و انجمن سینمای دفاع مقدس و جاهای دیگر دچار شدند. آن مبانی را باید در قرآن پیدا بکنیم، نه این که خودشان بنشینند و ببافند. ما همیشه باید راهکارهای‌مان را از قرآن بگیریم. باید از روایات ائمۀ معصومین (ع) بگیریم. آن‌ها باید بگویند که فیلم‌سازی و سریال‌سازی یعنی چه؟ آیا فیلم‌سازی و سریال‌سازی پدیده‌ای است که در طول تاریخ و در مسیر امت اسلامی به وجود آمده یا نه؟ اسلام می‌تواند دین کامل در دنیا باشد و به این فکر نکرده باشد؟ اگر دین کامل است، باید به این فکر کرده باشد. اگر نکرده باشد، پس دینی ناقص است، که این غیرممکن است. خب بگردیم و پیدایش کنیم. نترسیم از این که حالا کی می‌آید این را عملیاتی بکند؛ کی این را اجرا بکند. از این نترسیم؛ شدنی است.